دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آمده از گرد و خاک راه اما سوخته

روزگارم در غم آن قد و بالا سوخته

باغ من گل داشت روزی حیف حالا سوخته

 

وایِ من از پنج فرزندم یکی باقی نماند

وای بر دل زندگی‌ام جمله یکجا سوخته

 

مادر سلطان عشق و زینب کبری (س)

اشک می‌ریزد که شاید عقده‌هایش وا شود

روضه می‌خواند دوباره مجلسی بر پا شود

 

این همان بانوی والایی است که روزیش شده

مادر سلطان عشق و زینب کبری شود

رو گرفته با دو چشم تر خجالت می‌کشد

تا که سائل می‌رسد بر در خجالت می‌کشد

چون که دیگر نیست آب آور خجالت می‌کشد

 

تا که او را فاطمه در خانه می‌نامید علی

زینبش می‌دید از حیدر خجالت می‌کشد

با نالۀ حسین حسینت گریستی

با آه آه خویش پُلی تا فلک زدی

آتش به جان و هستی خیل ملک زدی

 

ای بانوی مقدس گلخانۀ علی

تکیه ز قدر و منزلتت بر فلک زدی

به مناسبت میلاد حضرت زهرا (س)
جبرییلش به سجود تو سجود آورده

آنکه با خلقت توهرچه که بود آورده

جبرییلش به سجود تو سجود آورده

 

نه...غلط گفتم از آغازخدا با نورت

نه فقط آنچه که بود آنچه نبود آورده

شبیه آیۀ تطهیری!

نه مثل ساره ای و مریم! نه مثل آسیه و حوّا فقط شبیه خودت هستی! فقط شبیه خودت زهرا!

اگر شبیه کسی باشی، شبیه نیمه شب قدری شبیه آیۀ تطهیری! شبیه سورۀ اعطینا!   

شناسنامۀ تو صبح است، پدر تبسّم و مادر نور سلام ما به تو ای باران، سلام ما به تو ای دریا!

به مناسبت وفات حضرت ام البنین
چار اسماعیل تو آمادۀ قربانی‌اند

بغض‌ها در چشم تو آیینه بندان می‌شود

اشک‌ها سر می‌رسد یکباره باران می‌شود

 

چار اسماعیل تو آمادۀ قربانی‌اند

آب بعد از آخرین قربانی عطشان می‌شود

 

مثل یعقوب نبی همواره با خود گفته‌ای

یوسفت می‌آید و مهمان کنعان می‌شود

آفتاب فردا

نگیر از شب من آفتاب فردا را نبند روی من آن چشمه‏‌های زیبا را

 

تو گاهوارۀ ماه و ستاره‌‏ها هستی خدا به نام تو کرده است آسمان‏‌ها را

با حافظ کنار کوثر

نیمه شب بود، شنیدم که کسی می‌آید «مژده ‌ای دل که مسیحا نفسی می‌آید» مَشک بر دوش از آن دور صدا زد: مادر! «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر» دل پژمردۀ ما هم به صدا می‌آید «فیض روح القدس ار باز مدد فرماید»

کوتاه سروده
خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

شب جامه سیاه کرده در مرثیه‌ات

خورشید نمایان شده از زاویه‌ات

گفتند به لب‌های حسینت نرسید

در کرب و بلا قطره‌ای از مهریه‌ات

 

بانوی آب و آینه

دریای پرسخاوت و موّاج کائنات

بانوی آب و آینه‌ای کشتی نجات

 

از آسمان هفتم تا پهنۀ زمین

روشن‌تری تو از همۀ جلوه‌های ذات

 

حتی فرشتگان خدا غبطه می‌خورند

بر زمزم زلال تو ای کوثر حیات

طفل یتیم

هوای دخترکی را برادرش دارد

که خیره‌ خیره نگاهی به مادرش دارد

 

شبیه طفل یتیمی که مادرش مرده

نگاه ملتمسی بر برادرش دارد

 

گرفته بازوی او را به سمت در ندود

دری که نام علی روی سردرش دارد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×