دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خطا و عطا

 

خود به ‌خود گفتا که ای سرگشته‌حر!

از پی باطل ز حق برگشته‌حر!

 

قند می‌پختی، شرنگ آمد پدید

صلح می‌جُستیّ و جنگ آمد پدید

 

خم سلامت باد!

چون حسین بن علی اندر نبرد

مانْد هم‌چون ذات حق، یکتا و فرد

 

دید عبداللَّه، جگرگوشه‌یْ حسن

که گرفته گِرد یزدان، اهرمن

 

بند نعلین

چون به شاه کربلا شد کار، تنگ

قاسم آمد تا بگیرد اذن جنگ

 

هی به گریه بوسه زد بر دست شاه

گشته جانش عاشق و پابست شاه

 

 

مشورت

چون که «عابس» شاه را بی‌یار دید

زندگانی بر تن خود، عار دید

 

با غلام خود که «شوذب» داشت نام

گفت: رایت چیست در کار امام؟

 

طبق وفا

 

گر تو مشتاق حقی، بگْذر ز غیر

که خداجویی چه در کعبه، چه دیر

 

آن شنیدم کز نصارا بُد «وهب»

وز صلیب و دیر نامد محتجب

ای به روز غم یتیمان را پدر

دور باش از آه آتش‌زای من

کاتش سوداست سر تا پای من

 

جذبۀ عشقش‌کشان، سوی شهش

در کشش زینب، به سوی خرگهش

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×