دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قل اعوذ برب الفلق

پیش چشمم تو را سر بریدند دست‌هایم ولی بی‌رمق بود بر زبانم در آن لحظه جاری «قل اعوذ برب الفلق» بود

اندوه عظیم

زن، رشک حور بود و تمنّای خود نداشت

چون آسمان، نظر به بلندای خود نداشت

 

اسمی عظیم بود، که چون رازِ سر به مُهر

در خانه‌ی علی، سَرِ افشای خود نداشت

 

«امّ‌البنین»، کنایه‌ای از شرمِ عاشقی است

کز حُجب، تابِ نامِ دل آرای خود نداشت

کابوس یک عمر

پیش چشمم تو را سر بریدند

دست‌هایم ولی بی‌رمق بود

بر زبانم در آن لحظه جاری

«قل اعوذ برب الفلق» بود

مادر صبر

ای نامۀ سربه مهر مکتوم ای مادر صبر، ام کلثوم!

 

ای میوۀ بوستان احمد ای حاصل وصلت دو معصوم

خواهری با عشق

پرده را از خیمه‌ام بالا نزن، بگذر برادر

شرمگینم چون ندارم تحفه‌ای دیگر برادر

 

این دو قربانی چه قابل؟ جان صد زینب فدایت

هر دو را بگذار بر خاک ره و بگذر، برادر

رقیه نامه

دخترم٬ دختر سۀ ساله من

در گلستان عمر٬ لالۀ من

 

ای که دائم کنار بابایی

همه شب غمگسار بابایی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×