مشخصات شعر

تاب زلف

آن جسم پاره‌پاره چو در خون تپان فتاد

آتش به خیمه‌گاه وی از هر کران فتاد

 

از سوز آه و ناله‌ی اطفال خشک‌لب

آتش به خیمه‌گاه امام زمان فتاد

 

هر گوهری که مُلک دو کونش بها نبود

در آستین بدگهری، رایگان فتاد

 

شد خاک راه، معجر و بر روی این نشست

شد تاب زلف، چون غل و بر پای آن فتاد

 

یاری نه، تا که بدرقه‌ی بی‌کسان کند

برخاست گَرد و از پی آن کاروان فتاد

 

شد سوی قتلگاه، عنان گیرشان قضا

سوزی که بود در دل هر یک به جان فتاد

 

گل‌‌های نوشکفته چو دیدند پایمال

هر یک چو عندلیب در آه و فغان فتاد

 

دختر به جست‌وجوی پدر، زن به فکر شوی

مادر به جسم کشته‌ی پور جوان فتاد

 

زینب چو دید جسم برادر به ناله گفت:

یا رب! کسی به روز چنین می‌توان فتاد؟

 

خویش از شتر فکنْد بر آن جسم چاک‌چاک

مانند عندلیب که در گلسِتان فتاد

 

رو کرد سوی یثرب و می‌گفت: یا رسول!

کای جدّ پاک! این همه قربانی‌ات قبول!

 

تاب زلف

آن جسم پاره‌پاره چو در خون تپان فتاد

آتش به خیمه‌گاه وی از هر کران فتاد

 

از سوز آه و ناله‌ی اطفال خشک‌لب

آتش به خیمه‌گاه امام زمان فتاد

 

هر گوهری که مُلک دو کونش بها نبود

در آستین بدگهری، رایگان فتاد

 

شد خاک راه، معجر و بر روی این نشست

شد تاب زلف، چون غل و بر پای آن فتاد

 

یاری نه، تا که بدرقه‌ی بی‌کسان کند

برخاست گَرد و از پی آن کاروان فتاد

 

شد سوی قتلگاه، عنان گیرشان قضا

سوزی که بود در دل هر یک به جان فتاد

 

گل‌‌های نوشکفته چو دیدند پایمال

هر یک چو عندلیب در آه و فغان فتاد

 

دختر به جست‌وجوی پدر، زن به فکر شوی

مادر به جسم کشته‌ی پور جوان فتاد

 

زینب چو دید جسم برادر به ناله گفت:

یا رب! کسی به روز چنین می‌توان فتاد؟

 

خویش از شتر فکنْد بر آن جسم چاک‌چاک

مانند عندلیب که در گلسِتان فتاد

 

رو کرد سوی یثرب و می‌گفت: یا رسول!

کای جدّ پاک! این همه قربانی‌ات قبول!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×