مشخصات شعر

حجّاج بن بدر سعدى

ز ما سلام به حجّاج بدر سعدى باد!

 که عشق، باب سعادت به روى او بگشاد

 

ز بصره بود و بصیرت گرفت دستش را

 که سربلند برآمد ز آزمون جهاد

 

پیام نصرت مسعود بَصرَوى آورد

 به کربلا و در آن جا بمانْد تا جان داد

 

نرفت از برِ مولا و عصر عاشورا

 بر آستان شهادت، رخ نیاز نهاد

 

نداى غربت «هل من معین» مولا را

 به جان‌فشانى و ایثار خویش پاسخ داد

 

به افتخار شهادت رسید و داشت امید

 که بر وجود امامش کدورتى مرساد

 

سرود در دل دریاى خون، چکامه‌ی عشق

ز بعد نامه‌ی مسعود، خواند نامه‌ی عشق

حجّاج بن بدر سعدى

ز ما سلام به حجّاج بدر سعدى باد!

 که عشق، باب سعادت به روى او بگشاد

 

ز بصره بود و بصیرت گرفت دستش را

 که سربلند برآمد ز آزمون جهاد

 

پیام نصرت مسعود بَصرَوى آورد

 به کربلا و در آن جا بمانْد تا جان داد

 

نرفت از برِ مولا و عصر عاشورا

 بر آستان شهادت، رخ نیاز نهاد

 

نداى غربت «هل من معین» مولا را

 به جان‌فشانى و ایثار خویش پاسخ داد

 

به افتخار شهادت رسید و داشت امید

 که بر وجود امامش کدورتى مرساد

 

سرود در دل دریاى خون، چکامه‌ی عشق

ز بعد نامه‌ی مسعود، خواند نامه‌ی عشق

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×