مشخصات شعر

شوذب بن عبدالله همْدانى

سلام باد به شوذب که عین عرفان بود!

 روان به هر رگ او خون عشق و ایمان بود

 

به شام تیره ز «مُستغفرینَ بِالاَسحار»

 به روز حادثه با خصم، شیر میدان بود

 

اگر چه شرط مسلمانى است صدق و یقین

 ولى فضایل او فوق یک مسلمان بود

 

غلام شاکر و از بندگان شاکر حق

 ز راویان حدیث و حفیظ قرآن بود

 

گرفت سر به کف و رو به کربلا آورد

 که جان عاشق او را حسین، جانان بود

 

به دشت ماریه در پاى دوست، قربان شد

 که جاى آن گل پرپر در آن گلستان بود

 

به عهد سرخ که با عابس دلاور بست

ستاد در ره اسلام تا به خون بنشست

 

شوذب بن عبدالله همْدانى

سلام باد به شوذب که عین عرفان بود!

 روان به هر رگ او خون عشق و ایمان بود

 

به شام تیره ز «مُستغفرینَ بِالاَسحار»

 به روز حادثه با خصم، شیر میدان بود

 

اگر چه شرط مسلمانى است صدق و یقین

 ولى فضایل او فوق یک مسلمان بود

 

غلام شاکر و از بندگان شاکر حق

 ز راویان حدیث و حفیظ قرآن بود

 

گرفت سر به کف و رو به کربلا آورد

 که جان عاشق او را حسین، جانان بود

 

به دشت ماریه در پاى دوست، قربان شد

 که جاى آن گل پرپر در آن گلستان بود

 

به عهد سرخ که با عابس دلاور بست

ستاد در ره اسلام تا به خون بنشست

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×