مشخصات شعر

بند چهارم

تا گشود آن مه دل‌آرا چشم

 پرتو افزود مصطفى را چشم

 

گفت تکبیر، بر جمال حسین

 چون که افتاد مرتضى را چشم

 

دیده وا کرد بر رخ مادر

 آنکه روشن از اوست ما را چشم

 

اى حسین! اى امام عشق که هست

 بر جمال تو اولیا را چشم

 

نظر از دوستان خویش مگیر

 برمدار از کسان، خدا را چشم

 

بر تو و جدّ و باب و امّ و اَخَت

 بوده و هست انبیا را چشم

 

آفتاب جلال و شوکت تو

 خیره کرده است ماسوا را چشم

 

نیک دانم، تو اى نبى را جان!

 فاش گویم، تو اى خدا را چشم!،

 

ز تو بیناست چشم‌ها ورنه

 نتوان دید پیش پا را چشم

 

روز محشر که بر عنایت توست

 همه از غیر و آشنا را چشم،

 

هم شفاعت کنى اگر باشد

 سوى تو خصم بى‌حیا را چشم

 

باز این نغمه سر کنم که مگر

 افکنى سوی من تو یارا! چشم:

 

میوه‌ی باغ سرمدی است حسین

گل سرخ محمّدی است حسین

 

بند چهارم

تا گشود آن مه دل‌آرا چشم

 پرتو افزود مصطفى را چشم

 

گفت تکبیر، بر جمال حسین

 چون که افتاد مرتضى را چشم

 

دیده وا کرد بر رخ مادر

 آنکه روشن از اوست ما را چشم

 

اى حسین! اى امام عشق که هست

 بر جمال تو اولیا را چشم

 

نظر از دوستان خویش مگیر

 برمدار از کسان، خدا را چشم

 

بر تو و جدّ و باب و امّ و اَخَت

 بوده و هست انبیا را چشم

 

آفتاب جلال و شوکت تو

 خیره کرده است ماسوا را چشم

 

نیک دانم، تو اى نبى را جان!

 فاش گویم، تو اى خدا را چشم!،

 

ز تو بیناست چشم‌ها ورنه

 نتوان دید پیش پا را چشم

 

روز محشر که بر عنایت توست

 همه از غیر و آشنا را چشم،

 

هم شفاعت کنى اگر باشد

 سوى تو خصم بى‌حیا را چشم

 

باز این نغمه سر کنم که مگر

 افکنى سوی من تو یارا! چشم:

 

میوه‌ی باغ سرمدی است حسین

گل سرخ محمّدی است حسین

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×