مشخصات شعر

کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

 

 

 

سائلی که حلقۀ در را به وقتش می‌زند

دست صاحبخانه روزی سر به بختش می‌زند

 

ای گدا، بر حاتم این در سلیمان رو زده

نوح هم این آستان را بارها جارو زده

 

ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن

خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن

 

تا رسیدی پای در، لاترفعوا أصواتکم

در بزن، آرامتر، لاترفعوا أصواتکم

 

صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند

ابر رحمت، قطره‌‌ات را از کرم دریا کند

 

صاحب این خانه فضل اللۀوءتی من یشاست

او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست

 

کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد

ثروتش را با فقیران بارها تقسیم کرد

 

کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است

 

او که در جنگ جمل با تیغ ابرو آمده

روبرویش ناقۀ فتنه به زانو آمده

 

در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است

از نظر بر حلم او احساس نالان مانده است

 

قامت ایوب از صبر حسن خم می‌شود

صلح او با غربت و تدبیر توأم می‌شود

 

روز محشر خود گواه محکم این مدعاست

مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست

 

این امام مهربان از جنس نور و روشنی است

سینه‌اش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است

 

سینه‌ای که مخزن اسرار مادر بوده و

شاهد آن کوچه و آزار مادر بوده و

 

کوچه‌ها، احساس او را هی به آتش می‌کشند

این مدینه، کوچه‌هایش آخر او را می‌کشند

 

کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه

کشته او را خاطرات قتلگاه فاطمه

 

کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

 

 

 

سائلی که حلقۀ در را به وقتش می‌زند

دست صاحبخانه روزی سر به بختش می‌زند

 

ای گدا، بر حاتم این در سلیمان رو زده

نوح هم این آستان را بارها جارو زده

 

ای که محتاجی، بیا خوان طلب را پهن کن

خاک پای شاه شو، بال ادب را پهن کن

 

تا رسیدی پای در، لاترفعوا أصواتکم

در بزن، آرامتر، لاترفعوا أصواتکم

 

صبر کن آقا خودش در را به رویت وا کند

ابر رحمت، قطره‌‌ات را از کرم دریا کند

 

صاحب این خانه فضل اللۀوءتی من یشاست

او کریم آل طاها، او حسن، او مجتباست

 

کیست این ماهی که بر او آسمان تعظیم کرد

ثروتش را با فقیران بارها تقسیم کرد

 

کیست این، فرزند وصل عادیات و کوثر است

در دلیری و شجاعت، حیدر ابن حیدر است

 

او که در جنگ جمل با تیغ ابرو آمده

روبرویش ناقۀ فتنه به زانو آمده

 

در مقام صبر او اندیشه حیران مانده است

از نظر بر حلم او احساس نالان مانده است

 

قامت ایوب از صبر حسن خم می‌شود

صلح او با غربت و تدبیر توأم می‌شود

 

روز محشر خود گواه محکم این مدعاست

مذهب شیعه، همانا درک صلح مجتباست

 

این امام مهربان از جنس نور و روشنی است

سینه‌اش، مثل حسین بن علی بوسیدنی است

 

سینه‌ای که مخزن اسرار مادر بوده و

شاهد آن کوچه و آزار مادر بوده و

 

کوچه‌ها، احساس او را هی به آتش می‌کشند

این مدینه، کوچه‌هایش آخر او را می‌کشند

 

کوچه‌ای تنگ و دلی سنگ و نگاه فاطمه

کشته او را خاطرات قتلگاه فاطمه

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×