- تاریخ انتشار: ۱۳۹۵/۱۱/۰۱
- بازدید: ۹۷۴
- شماره مطلب: ۶۰۶۹
-
چاپ
بدون بودنت این شهر زینب آزار است
پدر شبیه تو امشب کبوتری وارم
کنار بستر تو بی شکیب و بیمارم
ز هوش رفتن تو داده است آزارم
ببین کنار تو بر فاطمه عزادارم
شبیه مادرمان بین بستری امشب
بگو کبوتر زینب، نمیپری امشب
برای تو غم دنیا تمام شد بابا
«دو دستِ بستۀ مولا» تمام شد بابا
تحمل غم زهرا تمام شد بابا
مغیره دیدنت آقا تمام شد، امّا
پس از تو برمن دلخسته نوشها نیش است
هجوم درد و غم روزگار در پیش است
پدر، بدون تو این روزگار قدّار است
به روی شاخۀ هر نخل طرحی از دار است
بدون بودنت این شهر زینب آزار است
دگر به کشتن آل تو دشنه بسیار است
خودم شنیدهام از تو حدیث طشت و جگر
حسین و کرببلا و من و تنی بی سر
به من بگو که چگونه اسیر خواهم شد
توسط چه کسی دستگیر خواهم شد
میان کوچه و بازار پیر خواهم شد
زِ زنده بودن خود نیز سیر خواهم شد
بگو به هلهلۀ کوفه تاب خواهم داشت؟
به شهر شام که رفتم، حجاب خواهم داشت؟
-
دردهای بی شمار
هرکسی با هر عقیده، هرکسی با هر مرام
راه افتاده برای خاکبوسی امام
آمدند از شیعه و سنی و نصرانی و گبر
پا به پای اربعینیها به قصد یک سلام
-
آب همچون کربلا در خانهات نایاب شد
ای که بر جودت سلیمان نبی رو میزند
روبروی گنبد تو نوح زانو میزند
صحن و ایوان تو را جبرئیل جارو میزند
شمع عمرت در جوانی از چه سو سو میزند؟
-
به حجره روضۀ عطشان کربلا داری
تویی که جود و عطا بر امامها داری
چقدر لطف و سخاوت برای ما داری؟
جواد فاطمه، ارث از کریمِ او بردی
غریبِ خانه شدن را ز مجتبا داری
-
عرش فتاده از فرس
کاش کمی صرف خدا میشدم
از همه جز خدا، جدا میشدم
کاش که با نعرۀ «قوموا الیه»
علیه نفس خویش پا میشدم
بدون بودنت این شهر زینب آزار است
پدر شبیه تو امشب کبوتری وارم
کنار بستر تو بی شکیب و بیمارم
ز هوش رفتن تو داده است آزارم
ببین کنار تو بر فاطمه عزادارم
شبیه مادرمان بین بستری امشب
بگو کبوتر زینب، نمیپری امشب
برای تو غم دنیا تمام شد بابا
«دو دستِ بستۀ مولا» تمام شد بابا
تحمل غم زهرا تمام شد بابا
مغیره دیدنت آقا تمام شد، امّا
پس از تو برمن دلخسته نوشها نیش است
هجوم درد و غم روزگار در پیش است
پدر، بدون تو این روزگار قدّار است
به روی شاخۀ هر نخل طرحی از دار است
بدون بودنت این شهر زینب آزار است
دگر به کشتن آل تو دشنه بسیار است
خودم شنیدهام از تو حدیث طشت و جگر
حسین و کرببلا و من و تنی بی سر
به من بگو که چگونه اسیر خواهم شد
توسط چه کسی دستگیر خواهم شد
میان کوچه و بازار پیر خواهم شد
زِ زنده بودن خود نیز سیر خواهم شد
بگو به هلهلۀ کوفه تاب خواهم داشت؟
به شهر شام که رفتم، حجاب خواهم داشت؟