مشخصات شعر

آیینه‌دار

ای آینه دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پرورده‌ی دامن ولایت

مظلومه‌ی خاندان مظلوم

 

قدر تو به ممکنات، مجهول

مهر تو به کائنات، معلوم

 

شیرازه‌ی شرع از تو محکم

منظومه‌ی عشق از تو منظوم

 

تو زینب دوّمی علی را

نامند گرت به «امّ‌کلثوم»

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

آن وقت که چارساله بودی

پیرامُن ماه، هاله بودی

 

در خانه‌ی شیر حق به خوبی

معصوم‌تر از غزاله بودی

 

دیری نگذشت کز ستم‌ها

سرگرم به اشک و ناله بودی

 

از آن چه به خانه‌ی شما رفت

از داغ جگر چو لاله بودی

 

از قول و غزل، فراتری تو

کی حد تو این مقاله بودی؟

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

تو محنت بی‌شماره دیدی

غم، بیش‌تر از ستاره دیدی

 

مه­پاره­ی دشت کربلا را

در خاک، هزار پاره دیدی

 

هم بر دل پاره پاره از زهر

هم پیکر پاره پاره دیدی

 

پامال، تن عزیز خود را

از مرکب ده سواره دیدی

 

بر دست حسین، غرق در خون

قنداقه‌ی شیرخواره دیدی

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

تو راز عجیب کربلایی

بانوی شکیب کربلایی

 

هم­راز شهید نینوایی

دم­ساز غریب کربلایی

 

بر خرمن هستی ستم­کار

سوزنده لهیب کربلایی

 

در آتش غم، اگر بسوزی

با صبر، طبیب کربلایی

 

آن جا که خطابه، کارساز است

توفنده خطیب کربلایی

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

 

آیینه‌دار

ای آینه دار پنج معصوم!

در بحر عفاف، دُرّ مکتوم

 

پرورده‌ی دامن ولایت

مظلومه‌ی خاندان مظلوم

 

قدر تو به ممکنات، مجهول

مهر تو به کائنات، معلوم

 

شیرازه‌ی شرع از تو محکم

منظومه‌ی عشق از تو منظوم

 

تو زینب دوّمی علی را

نامند گرت به «امّ‌کلثوم»

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

آن وقت که چارساله بودی

پیرامُن ماه، هاله بودی

 

در خانه‌ی شیر حق به خوبی

معصوم‌تر از غزاله بودی

 

دیری نگذشت کز ستم‌ها

سرگرم به اشک و ناله بودی

 

از آن چه به خانه‌ی شما رفت

از داغ جگر چو لاله بودی

 

از قول و غزل، فراتری تو

کی حد تو این مقاله بودی؟

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

تو محنت بی‌شماره دیدی

غم، بیش‌تر از ستاره دیدی

 

مه­پاره­ی دشت کربلا را

در خاک، هزار پاره دیدی

 

هم بر دل پاره پاره از زهر

هم پیکر پاره پاره دیدی

 

پامال، تن عزیز خود را

از مرکب ده سواره دیدی

 

بر دست حسین، غرق در خون

قنداقه‌ی شیرخواره دیدی

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

تو راز عجیب کربلایی

بانوی شکیب کربلایی

 

هم­راز شهید نینوایی

دم­ساز غریب کربلایی

 

بر خرمن هستی ستم­کار

سوزنده لهیب کربلایی

 

در آتش غم، اگر بسوزی

با صبر، طبیب کربلایی

 

آن جا که خطابه، کارساز است

توفنده خطیب کربلایی

 

آیینه‌ی آفتاب و ماهی

یا سیّدتی! به ما نگاهی

 

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×