مشخصات شعر

محرم صادق

دلم هوای بقیع دارد و غم صادق

عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

 

دوباره بیرق مشکی به دست دل گیرم

زنم به سینه که آمد محرم صادق

 

سلام من به بقیع و به تربت صادق

سلام من به مدینه، به غربت صادق

 

سلام من به مدینه، به آستان بقیع

سلام من به بقیع و کبوتران بقیع

 

سلام من به مزار معطر صادق

که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع

 

سلام من به ششم ماه فاطمی بقیع

سلام من به گل یاس هاشمی بقیع

 

ز غربتش چه بگویم که سینه‌ها خون است

برای صادق زهرا مدینه محزون است

 

دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت

که ذکر غربت لیلی حدیث مجنون است

 

همانکه غربتش از قبر خاکی‌اش پیداست

امام صادق شیعه، سلالۀ زهراست

 

ز بس که کینه و غربت به هم موافق شد

هدف به تیر جسارت امام صادق شد

 

همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا

ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد

 

امام پیر و کهن سال شیعه را کشتند

امان که روح سبک بال شیعه را کشتند

 

برای فاطمه از بی کسی سخن می‌‌گفت

برای مادرش از غربت وطن می‌‌گفت

 

به خاک حجره‌اش از سوز سینه می‌‌غلطید

پسر به مادر خود از کتک زدن می‌‌گفت

 

از آن شبی که زد او را ز کینه ابن ربیع

دوانده در پی اش اندر مدینه ابن ربیع

 

 

فضای شهر مدینه به یاد او تار است

هنوز سینۀ آن پیر عشق خونبار است

 

هنوز می‌‌کشد او را عدو به دنبالش

هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است

 

هنوز تلخی کامش به حسرت شهدی است

هنوز چشم دلش به رسیدن مهدی است

 

محرم صادق

دلم هوای بقیع دارد و غم صادق

عزا گرفته دل من ز ماتم صادق

 

دوباره بیرق مشکی به دست دل گیرم

زنم به سینه که آمد محرم صادق

 

سلام من به بقیع و به تربت صادق

سلام من به مدینه، به غربت صادق

 

سلام من به مدینه، به آستان بقیع

سلام من به بقیع و کبوتران بقیع

 

سلام من به مزار معطر صادق

که مثل ماه درخشد به آسمان بقیع

 

سلام من به ششم ماه فاطمی بقیع

سلام من به گل یاس هاشمی بقیع

 

ز غربتش چه بگویم که سینه‌ها خون است

برای صادق زهرا مدینه محزون است

 

دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت

که ذکر غربت لیلی حدیث مجنون است

 

همانکه غربتش از قبر خاکی‌اش پیداست

امام صادق شیعه، سلالۀ زهراست

 

ز بس که کینه و غربت به هم موافق شد

هدف به تیر جسارت امام صادق شد

 

همان که فاطمه را بین کوچه زد گویا

ز کینه قاتل این پیرمرد عاشق شد

 

امام پیر و کهن سال شیعه را کشتند

امان که روح سبک بال شیعه را کشتند

 

برای فاطمه از بی کسی سخن می‌‌گفت

برای مادرش از غربت وطن می‌‌گفت

 

به خاک حجره‌اش از سوز سینه می‌‌غلطید

پسر به مادر خود از کتک زدن می‌‌گفت

 

از آن شبی که زد او را ز کینه ابن ربیع

دوانده در پی اش اندر مدینه ابن ربیع

 

 

فضای شهر مدینه به یاد او تار است

هنوز سینۀ آن پیر عشق خونبار است

 

هنوز می‌‌کشد او را عدو به دنبالش

هنوز هم ز عدویش دلش به آزار است

 

هنوز تلخی کامش به حسرت شهدی است

هنوز چشم دلش به رسیدن مهدی است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×