مشخصات شعر

اذن میدان خواستن علی اکبر از پدر بزرگوار

 

باز دل سیل رخ دلبر کند

ز اشک خونین دامنم را تر کند

 

خامه امشب سد بابم می‌شود

صفحه دفتر حجابم می‌شود

 

طبع سرکش بی قراری می‌کند

خون دل از دیده جاری می کند

 

این چه اسراریست یا رب در میان

راز پنهان را نمی‌گوید زبان

 

کی زبان را قدرتش در گفتن است؟

گوش را کی طاقتش بشنفتن است؟

 

تا بگوید اکبر آمد نزد باب

شاه دین را کرده از این غم کباب

 

اکبر آمد با رخ همچون قمر

گشته وجه الله احسن جلوه گر

 

گرد صورت ریخت زلف پر گره

ماه را پوشیده از گیسو زره

 

چشم مستش غارت دل‌ها نمود

سر دل بهر پدر افشا نمود

 

کای پدر جان دل دگر بربست بار

زندگی بر من پدر گردیده عار

 

اذن ده تا رو سوی میدان کنم

جان خود قربانی جانان کنم

 

اکبرش را چهره دید افروخته

خانمان عالمی را سوخته

 

دید شاه دین چه رعنا اکبری

چهره‌اش را دعوی پیغمبری

 

وه چه اکبر! غارت جان پدر

نخل امید ولایت را ثمر

 

خیره خیره چشم شه بر روی او

معنی شق القمر ابروی او

 

قامت رعنای او پا تا به سر

کرده عالم را قیامت بر پدر

 

نور حق بر صورت زیبای او

مست وحدت گشته سر تا پای او

 

دید اکبر جلوه‌ها دارد به رو

با خدا سرا بود در گفتگو

 

جسم خاکی بر زمین بگذاشته

بیرق سر اللهی افراشته

 

اکبرش را دیده نبود غیر او

جملۀ اسرار داند مو به مو

 

عشق حق اندر سرش بازی کند

روح در تن میل جانبازی کند

 

کرده حیران جلوۀ او شاه را

حسن رویش برده نور ماه را

 

ای بنائی این علی اکبر است

در همه اخلاق چون پیغمبر است

 

اذن میدان خواستن علی اکبر از پدر بزرگوار

 

باز دل سیل رخ دلبر کند

ز اشک خونین دامنم را تر کند

 

خامه امشب سد بابم می‌شود

صفحه دفتر حجابم می‌شود

 

طبع سرکش بی قراری می‌کند

خون دل از دیده جاری می کند

 

این چه اسراریست یا رب در میان

راز پنهان را نمی‌گوید زبان

 

کی زبان را قدرتش در گفتن است؟

گوش را کی طاقتش بشنفتن است؟

 

تا بگوید اکبر آمد نزد باب

شاه دین را کرده از این غم کباب

 

اکبر آمد با رخ همچون قمر

گشته وجه الله احسن جلوه گر

 

گرد صورت ریخت زلف پر گره

ماه را پوشیده از گیسو زره

 

چشم مستش غارت دل‌ها نمود

سر دل بهر پدر افشا نمود

 

کای پدر جان دل دگر بربست بار

زندگی بر من پدر گردیده عار

 

اذن ده تا رو سوی میدان کنم

جان خود قربانی جانان کنم

 

اکبرش را چهره دید افروخته

خانمان عالمی را سوخته

 

دید شاه دین چه رعنا اکبری

چهره‌اش را دعوی پیغمبری

 

وه چه اکبر! غارت جان پدر

نخل امید ولایت را ثمر

 

خیره خیره چشم شه بر روی او

معنی شق القمر ابروی او

 

قامت رعنای او پا تا به سر

کرده عالم را قیامت بر پدر

 

نور حق بر صورت زیبای او

مست وحدت گشته سر تا پای او

 

دید اکبر جلوه‌ها دارد به رو

با خدا سرا بود در گفتگو

 

جسم خاکی بر زمین بگذاشته

بیرق سر اللهی افراشته

 

اکبرش را دیده نبود غیر او

جملۀ اسرار داند مو به مو

 

عشق حق اندر سرش بازی کند

روح در تن میل جانبازی کند

 

کرده حیران جلوۀ او شاه را

حسن رویش برده نور ماه را

 

ای بنائی این علی اکبر است

در همه اخلاق چون پیغمبر است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×