مشخصات شعر

دست عشاق گرفتی و حرم بردی

 

نازنین یار! مرا باز ندیدی! باشد!
به گمانم که دل از من تو بریدی! باشد!

 

بود همواره امیدم که مرا می‌خواهی
من همانم که نشستم به امیدی، باشد!

 

بین بازار غلامان نظر انداخته‌ای
جنس مرغوب نبودم، نخریدی؟ باشد!

 

دست عشاق گرفتی و حرم بردی آه
طبق معمول ز من دست کشیدی، باشد!

 

مهربانی تو مال دگران است چرا
باز ‌ای یار به دادم نرسیدی، باشد!

 

این همه زار زدم، داد زدم کرببلا
این حرم گفتن من را نشنیدی، باشد!

 

چه کنم تلخی تو باز حلاوت دارد!
دل تنگم به خدا میل زیارت دارد!

 

دست عشاق گرفتی و حرم بردی

 

نازنین یار! مرا باز ندیدی! باشد!
به گمانم که دل از من تو بریدی! باشد!

 

بود همواره امیدم که مرا می‌خواهی
من همانم که نشستم به امیدی، باشد!

 

بین بازار غلامان نظر انداخته‌ای
جنس مرغوب نبودم، نخریدی؟ باشد!

 

دست عشاق گرفتی و حرم بردی آه
طبق معمول ز من دست کشیدی، باشد!

 

مهربانی تو مال دگران است چرا
باز ‌ای یار به دادم نرسیدی، باشد!

 

این همه زار زدم، داد زدم کرببلا
این حرم گفتن من را نشنیدی، باشد!

 

چه کنم تلخی تو باز حلاوت دارد!
دل تنگم به خدا میل زیارت دارد!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×