- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۲/۰۱
- بازدید: ۲۶۷۳
- شماره مطلب: ۶۴۱۵
-
چاپ
فردا همه دور قتلگه خندانند
اینجا همه چیز میشود آماده
هر کس پی حل مشکلم افتاده
اینجا همه منتظر که لب باز کنم
تا هر چه نیاز دارم ابراز کنم
خادم به کنار من شب و روز زیاد
دور و بر من عاشق دلسوز زیاد
در وقت عطش به آب سیراب شوم
نگذاشت برادرم که بی تاب شوم
هر چند که خون جگرم بر لب هست
خوب است که بالای سرم زینب هست
بر زانوی خستهاش سرم را دارد
عباس هوای دخترم را دارد
اینجا همه پیشانی من میبوسند
دست و سر نورانی من میبوسند
من سوخته جانم از بلا اما آه
لایوم کیومک ابا عبدالله
اینجا همه دور و بر من گریانند
فردا همه دور قتلگه خندانند
اینجا همه هستیم و به دلها غم نیست
فردا به کنار خواهرم محرم نیست
فردا همۀ نیت دشمن سر توست
فردا همه چشمها به انگشتر توست
-
راز مگو
با تضرع ایستاد و رو به رویش حرف زد
با خدای خویش از راز مگویش حرف زد
دست بر زیر محاسن برد و گفتا: پیشکش
از خطوط صورت و زیر گلویش حرف زد
-
مرهم لطف کن
بر دل بیدرد ما غم لطف کن
زخم دل را باز مرهم لطف کن
بر کویر چشمهای خشک ما
چشمهای مانند زمزم لطف کن
-
یا علی گفتم، لبم شمشیر خورد
از سر دارالاماره روی بام
میدهم بر محضرت مولا، سلام
چشم بد از دور چشمان تو دور
سایهات بر اهل عالم مستدام
-
همه گفتند علی دست به شمشیر شده
شهر در امن و امان است، همه خوابیدند
مردمانی که غریبی تو را میدیدند
صبح شمشیر کشیدی و رجز میخواندی
لشگری رو به رویت بود و همه لرزیدند
فردا همه دور قتلگه خندانند
اینجا همه چیز میشود آماده
هر کس پی حل مشکلم افتاده
اینجا همه منتظر که لب باز کنم
تا هر چه نیاز دارم ابراز کنم
خادم به کنار من شب و روز زیاد
دور و بر من عاشق دلسوز زیاد
در وقت عطش به آب سیراب شوم
نگذاشت برادرم که بی تاب شوم
هر چند که خون جگرم بر لب هست
خوب است که بالای سرم زینب هست
بر زانوی خستهاش سرم را دارد
عباس هوای دخترم را دارد
اینجا همه پیشانی من میبوسند
دست و سر نورانی من میبوسند
من سوخته جانم از بلا اما آه
لایوم کیومک ابا عبدالله
اینجا همه دور و بر من گریانند
فردا همه دور قتلگه خندانند
اینجا همه هستیم و به دلها غم نیست
فردا به کنار خواهرم محرم نیست
فردا همۀ نیت دشمن سر توست
فردا همه چشمها به انگشتر توست