مشخصات شعر

آهی کشید ماه

شب را به سوز زمزمه سر کرد، تشنه لب

تا صبح آرزوی سحر کرد، تشنه لب


تا قلب آفتاب، نسوزد ز بی کسی

صد جلوه مثل قرص قمر کرد، تشنه لب


از جان گذشته مایه و، در آخرین نفس

از خیمه گاه، رفع خطر کرد، تشنه لب


وقتی که دید، غنچۀ شش ماهۀ حسین

از دامن رباب سفر کرد، تشنه لب


گهواره‌اش ز سوز عطش، تاب می‌خورد

برداشت مشک و فکر، دگر کرد، تشنه لب


تا آب را به خیمه رساند، هزار بار

ترک دو دست و دیده و سر کرد، تشنه لب


وقتی که آب و آرزویش روی خاک ریخت

از هر چه بود، قطع نظر کرد، تشنه لب


پلکی زد و نشست به خون، پشت نخل‌‌ها

چشمی‌ که پیش تیر، سپر کرد، تشنه لب


آیا وضو گرفت ز خون جبین خود

یا اکتفا به خون جگر کرد، تشنه لب


آهی کشید و ماه و به رسم برادری

خورشید را دوباره خبر کرد، تشنه لب


یک یا اخای او کمر مهر را شکست

یک جمله اش، چقدر اثر کرد، تشنه لب


وقتی که می‌سرود شفق ‌این چکامه را
دامان خویش غرق گهر کرد، تشنه لب

 

آهی کشید ماه

شب را به سوز زمزمه سر کرد، تشنه لب

تا صبح آرزوی سحر کرد، تشنه لب


تا قلب آفتاب، نسوزد ز بی کسی

صد جلوه مثل قرص قمر کرد، تشنه لب


از جان گذشته مایه و، در آخرین نفس

از خیمه گاه، رفع خطر کرد، تشنه لب


وقتی که دید، غنچۀ شش ماهۀ حسین

از دامن رباب سفر کرد، تشنه لب


گهواره‌اش ز سوز عطش، تاب می‌خورد

برداشت مشک و فکر، دگر کرد، تشنه لب


تا آب را به خیمه رساند، هزار بار

ترک دو دست و دیده و سر کرد، تشنه لب


وقتی که آب و آرزویش روی خاک ریخت

از هر چه بود، قطع نظر کرد، تشنه لب


پلکی زد و نشست به خون، پشت نخل‌‌ها

چشمی‌ که پیش تیر، سپر کرد، تشنه لب


آیا وضو گرفت ز خون جبین خود

یا اکتفا به خون جگر کرد، تشنه لب


آهی کشید و ماه و به رسم برادری

خورشید را دوباره خبر کرد، تشنه لب


یک یا اخای او کمر مهر را شکست

یک جمله اش، چقدر اثر کرد، تشنه لب


وقتی که می‌سرود شفق ‌این چکامه را
دامان خویش غرق گهر کرد، تشنه لب

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×