مشخصات شعر

غنچۀ نشکفته

رفت از کف طاقت و تاب و توانم، ای پدر!

سوی جانان رفتی و بردی تو جانم، ای پدر!

 

آن شنیدم میهمان گشتی برِ بیگانگان

من مگر کم‌تر از آن بیگانگانم؟ ای پدر!

 

گر گمان داری نیاید میهمان‌داری ز من

امشب از رأفت بیا، کن امتحانم، ای پدر!

 

جان به لب آورده‌ام در انتظار روی تو

بر لبم بگْذار لب، بردار جانم، ای پدر!

 

یا بیا بنشین برم یا در برت بنْشان مرا

میهمانم باش یا شو میزبانم، ای پدر!

 

بعد از آن شب کاوفتادم از شتر روی زمین

عمّه‌ی غم‌دیده‌ام شد پاسبانم، ای پدر!

 

شکر حق! خواندی تو قرآن، رفع تهمت شد ز ما

از شماتت سوخت مغز استخوانم، ای پدر!

 

غنچه‌ی نشکفته بودم در گلستان وجود

کرد دشمن عاقبت بی‌‌باغبانم، ای پدر!

 

غنچۀ نشکفته

رفت از کف طاقت و تاب و توانم، ای پدر!

سوی جانان رفتی و بردی تو جانم، ای پدر!

 

آن شنیدم میهمان گشتی برِ بیگانگان

من مگر کم‌تر از آن بیگانگانم؟ ای پدر!

 

گر گمان داری نیاید میهمان‌داری ز من

امشب از رأفت بیا، کن امتحانم، ای پدر!

 

جان به لب آورده‌ام در انتظار روی تو

بر لبم بگْذار لب، بردار جانم، ای پدر!

 

یا بیا بنشین برم یا در برت بنْشان مرا

میهمانم باش یا شو میزبانم، ای پدر!

 

بعد از آن شب کاوفتادم از شتر روی زمین

عمّه‌ی غم‌دیده‌ام شد پاسبانم، ای پدر!

 

شکر حق! خواندی تو قرآن، رفع تهمت شد ز ما

از شماتت سوخت مغز استخوانم، ای پدر!

 

غنچه‌ی نشکفته بودم در گلستان وجود

کرد دشمن عاقبت بی‌‌باغبانم، ای پدر!

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×