دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سفیر شام

اگر چه در سفر شام، رنج و صدْمه کشیدم

هزار شکر! شها! ماندم و مزار تو دیدم

 

چگونه شرح دهم؟ نازنین برادر زینب!

تو خود گواه منی کاندر این سفر چه کشیدم

غنچۀ نشکفته

 

رفت از کف طاقت و تاب و توانم، ای پدر!

سوی جانان رفتی و بردی تو جانم، ای پدر!

 

آن شنیدم میهمان گشتی برِ بیگانگان

من مگر کم‌تر از آن بیگانگانم؟ ای پدر!

غنچه‌ بی‌آب

دید اصغر، غربت باب نکوی خویش را

وز جمال او، عیان، داغ عموی خویش را

 

جنبشی بنْمود یعنی نیستی، بابا! غریب

بر به میدان تا ربایم سهم ‌گوی خویش را

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×