کرب و بلا، مسلم بن عقیل؛ سفیر و پسرعموی امام حسین (ع) در فاصله کوتاهی پس از ورود به کوفه توانست جمعیتی بالغ بر 18 هزارنفر را با خود همراه سازد و نتیجه آن نامه‌ای شود که او به جانب امام حسین (ع) فرستاد و در آن نوشت: «وقتی نامه من به تو رسید در کار آمدن شتاب کن که همه مردم با تو هستند و به خاندان معاویه عقیده و علاقه‌ ندارند؛ والسلام.»

 

اما با روی کارآمدن عبیدالله بن زیاد و ولایت او علاوه بر بصره بر کوفه، ورق برگشت و آرام آرام جمعیتی که با او بیعت کرده بودند از پیرامونش پراکنده شدند و مسلم مجبور شد زندگی مخفی خود را در کوفه آغاز کند.

 

نخستین حربه عبیدالله بن زیاد در یافتن مخفیگاه مسلم، مأموریت او به «معقل» غلامش بود تا خبری از مخفیگاه مسلم به دست آورد؛ همچنانکه به او گفت خود را در کوفه شیعه و طرفدار حسین بن علی (ع) جلوه بده و از این طریق به محل اختفای مسلم بن عقیل دست یاب. (1)

 

تاریخ روایت می‌کند که عبیدالله برای آنکه اعتماد بیشتری را جلب نموده و حضور معقل در میان کوفیانی که ممکن است از مخفیگاه مسلم  آگاه باشند را موجه جلوه دهد، سه هزار درهم نیز به او داد و گفت: این سه هزار درهم را به یاران مسلم بده و بگو برای جنگ دشمنتان از آن کمک گیرید. به آنان بگو که از آنهایی و چون این مال را به آنان دهی از تو اطمینان یابند و به تو اعتماد کنند و چیزی از اخبارشان را از تو مکتوم ندارند. (2)

 

معقل از طریق مسلم بن عوسجه با مسلم بن عقیل آشنا شد و متوجه شد که او در خانه هانی بن عروه اقامت دارد و گزارش‌های او از آمد و شدهایی که به خانه هانی می‌شد، عبیدالله را بر آن داشت تا هانی را برای توضیح پیرامون پاره‌ای پرسش‌ها به دارالاماره بخواند اما هانی بیماری را بهانه کرد و این امر موجب شد که عبیدالله به بهانه عیادت هانی، خود با حضور در خانه هانی سر و گوشی آب دهد که البته این امر همانطور که تاریخ به آن گواهی می‌دهد با انصراف مسلم بن عقیل از غافلگیری و کشتن عبیدالله، در سلامت کامل به انجام رسید.

 

با این وجود عبیدالله علیرغم آنکه هانی بن عروه همچنان مریض بود او را به دارالاماره احضار کرد و به او تفهیم اتهام کرد که مسلم را در خانه خود پناه داده است و زمانیکه هانی حضور مسلم را در خانه خود منکر شد آن زمان بود که ابن زیاد معقل را فراخواند و هانی که تا آن زمان تصور می‌کرد معقل خیرخواه و از مریدان حسین بن علی (ع) است، متوجه شد که درگیر خدعه و نیرنگ عبیدالله شده است. (3)

 

مسلم در پی ارعاب عبیدالله بن زیاد که با آویختن جسد هانی در بازار کوفه، به مردم فهمانده بود که هر کس مسلم را پناه دهد به سرنوشت هانی دچار خواهد شد، در شهر ویلان و سیلان ماند و جایی برای اختفا نداشت و در حالیکه تنها و به شدت تشنه بود سر از خانه پیرزنی  به نام «طوعه» درآورد. (4)

 

طوعه که از مریدان علی بن اببطالب (ع) و زنی باایمان بود، مسلم را پناه داد هر چند که پسر او به نام «بلال بن اسید حضرمی» که جوانی لاابالی بود علیرغم تمام انکار مادرش، پی به وجود میهمانی در خانه برد که عبیدالله برای دستگیری او جایزه ای هزاردیناری تعیین کرده بود. (5)

 

آفتاب نزده، بلال به دارالاماره رفت و خبر از اقامت مسلم در خانه داد و این شد که گروهی از شرطه‌های کوفه به سردستگی محمد بن اشعث، خانه طوعه را محاصره و مسلم را عاقبت پس از یک درگیری، دستگیر و به نزد عبیدالله بردند و او نیز دستور داد که گردنش را زده و او را از کنگره دارالاماره به زیر افکنند.

پی نوشت

1ـ انساب الاشراف، بلاذری، ج2، ص79

2ـ الفتوح، ابن اعثم، ج5، ص41

3ـ تاریخ طبری، ج5، ص365

4ـ الفتوح، ابن اعثم، ج5، ص46

5ـ مقاتل الطالببین، ص102