مشخصات شعر

دو شمعدان

 

گرفته‌اند اجازه دم اذان با هم
بنا شده که فدایش کنند جان با هم

 

میان معرکه چون ذوالفقار می‌مانند
اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم

 

ز داغ آینه مانند شمع می‌سوزند
نشسته‌اند به سوگش دو شمعدان با هم

 

ز خون این دو گل از دشت لاله می‌روید
زدند چون به دل لشکر خزان با هم

 

نصیب جعفر طیار بال پرواز است
شکسته است دو بالش در آسمان با هم

 

دو گوشواره زینب به خاک افتادند
شدند در پی آن خولی و سنان با هم

 

ضریح در بغل، آنها به خیمه برگشتند
حسین در بغل هر دو مهربان با هم

 

به زلف درهمشان روی نیزه می‌سازند
کنار محمل زینب دو سایبان با هم

 

دو شمعدان

 

گرفته‌اند اجازه دم اذان با هم
بنا شده که فدایش کنند جان با هم

 

میان معرکه چون ذوالفقار می‌مانند
اگر یکی بشوند این دو نوجوان با هم

 

ز داغ آینه مانند شمع می‌سوزند
نشسته‌اند به سوگش دو شمعدان با هم

 

ز خون این دو گل از دشت لاله می‌روید
زدند چون به دل لشکر خزان با هم

 

نصیب جعفر طیار بال پرواز است
شکسته است دو بالش در آسمان با هم

 

دو گوشواره زینب به خاک افتادند
شدند در پی آن خولی و سنان با هم

 

ضریح در بغل، آنها به خیمه برگشتند
حسین در بغل هر دو مهربان با هم

 

به زلف درهمشان روی نیزه می‌سازند
کنار محمل زینب دو سایبان با هم

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×