مشخصات شعر

عجب احترامی!

 

از کوفه شد اضافه دو صد، رنج شامشان

دادند در خرابه ز کینه، مقامشان

 

روزش نبود بهر یتیمان، جز آفتاب

جز غم نبود چیز دگر، بهر شامشان

 

لختِ جگر غذا شده و آب، خونِ دل

شد زهرِ تیرِ طعنه‌ی دشمن، به کامشان

 

گویم ز روز کوفه و آن گونه ازدحام؟

یا از غمِ مصیبتِ هر شامِ شامشان؟

 

قیدِ ستم به گردن صیدِ حرم زدند

پروا نبوده هیچ ز صید حرامشان

 

بودی خرابه منزل و فرش عزا، زمین

گردیده آسمان ز ستم، سقف بامشان

 

رفتند خانواده‌ی عصمت به شهر شام

آن بی‌حیا نمود عجب احترامشان!

 

آن کربلا و کوفه و آن ظلم و آن ستم

شام خراب، کرده تمام اهتمامشان

 

آل نبی شناخته گردید، نزد خاص

افتاد چون گذار، سوی بزم عامشان

 

یک غم مگر بُوَد که «بنایی» رقم زند؟

بنْویسد از کدام غم و از کدامشان؟

 

عجب احترامی!

 

از کوفه شد اضافه دو صد، رنج شامشان

دادند در خرابه ز کینه، مقامشان

 

روزش نبود بهر یتیمان، جز آفتاب

جز غم نبود چیز دگر، بهر شامشان

 

لختِ جگر غذا شده و آب، خونِ دل

شد زهرِ تیرِ طعنه‌ی دشمن، به کامشان

 

گویم ز روز کوفه و آن گونه ازدحام؟

یا از غمِ مصیبتِ هر شامِ شامشان؟

 

قیدِ ستم به گردن صیدِ حرم زدند

پروا نبوده هیچ ز صید حرامشان

 

بودی خرابه منزل و فرش عزا، زمین

گردیده آسمان ز ستم، سقف بامشان

 

رفتند خانواده‌ی عصمت به شهر شام

آن بی‌حیا نمود عجب احترامشان!

 

آن کربلا و کوفه و آن ظلم و آن ستم

شام خراب، کرده تمام اهتمامشان

 

آل نبی شناخته گردید، نزد خاص

افتاد چون گذار، سوی بزم عامشان

 

یک غم مگر بُوَد که «بنایی» رقم زند؟

بنْویسد از کدام غم و از کدامشان؟

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×