مشخصات شعر

آتش غم

چو رأس پاک تو را روی نی نظاره کنم

دوباره یاد از آن جسم پاره‌پاره کنم

 

در این عبور پُر از اضطراب، کو فرصت؟

که بهر اهل حریم تو، فکر چاره کنم

 

غم شکسته‌دلی با رباب می‌گویم

چو یاد اصغر بی‌‌شیر و گاهواره کنم

 

ز غصّه آتش غم، از دلم زبانه کشد

دمی که یاد از آن گوش و گوشواره کنم

 

دلم چو بید از این اضطراب می‌لرزد

اگر به پیرهن کهنه‌ات، اشاره کنم

 

به خون اطهر تو، ای پیمبر ایثار!

پی رسالت تو، هجرتی دوباره کنم

 

غم مصیبت من از حساب بیرون است

چگونه داغ دل خویش را شماره کنم؟

 

«فراز» آمده‌ام تا به مسلخ عشّاق

دوباره نیزه و خورشید را نظاره کنم

آتش غم

چو رأس پاک تو را روی نی نظاره کنم

دوباره یاد از آن جسم پاره‌پاره کنم

 

در این عبور پُر از اضطراب، کو فرصت؟

که بهر اهل حریم تو، فکر چاره کنم

 

غم شکسته‌دلی با رباب می‌گویم

چو یاد اصغر بی‌‌شیر و گاهواره کنم

 

ز غصّه آتش غم، از دلم زبانه کشد

دمی که یاد از آن گوش و گوشواره کنم

 

دلم چو بید از این اضطراب می‌لرزد

اگر به پیرهن کهنه‌ات، اشاره کنم

 

به خون اطهر تو، ای پیمبر ایثار!

پی رسالت تو، هجرتی دوباره کنم

 

غم مصیبت من از حساب بیرون است

چگونه داغ دل خویش را شماره کنم؟

 

«فراز» آمده‌ام تا به مسلخ عشّاق

دوباره نیزه و خورشید را نظاره کنم

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×