ممکن است خودتان را معرفی کنید؟
نام من ایوت بالدکینو و نام اسلامیام ثریا است. من این نام را 12 سال پیش وقتی برای اولین بار مسلمان شدم انتخاب کردم. من 12 سال است که مسلمانم، 6 سال سنی بودم و الحمدلله 6 سال است شیعه هستم.
[وی همچنین نام نرگس را (به دلیل زندگی خانوادهای ریشه ایتالیایی) برای خود انتخاب کرده است؛ همان نامی که مادر گرامی حضرت مهدی (ع) برای خود برگزیدند، ایشان به پیامبری حضرت محمد (ص) شهادت دادند در حالی که در خانوادهای اشرافی و مسیحی-رومی بزرگ شده بودند.]
من در استرالیا بزرگ شدم. همه خانواده من در آنجا هستند. من آنجا به دنیا آمدم و آنجا تحصیل کردم. به مدت 6 سال در دانشگاه تحصیل کردم و دو مدرک لیسانس گرفتم، یکی لیسانس انگلیسی و دیگری لیسانس حقوق؛ اکنون در ایران هستم برای آموختن زبان فارسی و انشاءالله پس از آن کسب تحصیلات مذهبی.
شما اولین بار چگونه با اسلام آشنا شدید؟ چقدر امام حسین (ع) بر تصمیم شما برای شیعه شدن تأثیرگذار بودند؟
جستوجوی من برای یافتن حقیقت از همان سنین پایین شروع شد. زمانی که کودک بودم همواره حضورالله را از درون احساس میکردم و میخواستم که در برابر آن قدرت والا، هرچه به نامیدش خدا یا الله، تسلیم شوم. اگرچه درباره اینکه چگونه به مقصد او برسم مطمئن نبودم و همواره درباره اینکه من از کجا آمدهام به کجا میروم و مقصد من در زندگی چیست میاندیشیدم.
اندیشه درباره این سؤالات که من از کجا آمدهام، چرا اینجا هستم و کجا خواهم رفت جستوجوی مرا برای یافتن حقیقت و مطالعات مذهبی آغاز کرد.
من در فضای بسیار متعصب کاتولیک بزرگ شدم. آنها اجازه هیچگونه تحقیق در باورها را نمیدادند. در آن محیط انسان باید همان دینی را که پدرانش پذیرفتهاند بپذیرد و آن را کورکورانه بدون هیچ پرسشی دنبال کند. من همیشه با پاسخهای غیرمنطقی و ناقصی که در مدت زمان تربیت مسیحیام فراهم میشد اغنا نمیشدم. در عین حال در پایان دوران دبیرستانم با رتبه اول فارغالتحصیل شدم و به مطالعه مذهبی بسیار علاقهمند بودم. در دوران نوجوانیام اعتقادات مسیحیت را برای همیشه کنار گذاشتم.
سرانجام نسخهای از قرآن کریم به زبان انگلیسی به من داده شد. لحظهای که آن را گشودم دریافتم که جستوجویم به پایان رسیده است. برای اولین بار احساس میکردم که کلام الهی با من سخن میگوید.
زمانی که کودک بودم خوابهایی میدیدم از یک گروه عظیم مردم از ملیتهای مختلف که در لباسهای سفید پیچیده شده بودند و در محلی که ستونهای بزرگی داشت منظم بالا و پایین میرفتند. فکر میکردم که این رؤیای من به گاندی ارتباط دارد. زمانی که بزرگتر شدم پژوهش درباره ادیان شرقی خصوصاً هندوئیسم و بودائیسم را آغاز کردم و بسیار جذب بودائیسم شدم.
لیکن دریافتم که این ادیان بسیار مشرکانه و فلسفی بودند و نیز متوجه سیستم تبعیض شدیدی که در باور آنها بود شدم که حقیقتاً حقوق انسانی را نادیده میگیرد و من این را دوست نداشتم.
در این زمان که سال 1997 بود در حالی که هنوز مشغول جستوجو بودم مادرم تصمیم گرفت به مصر برود. او بسیار علاقهمند به تمدن مصر بود و این آرزوی دیرینه او بود اما در آغاز چهل سالگیاش موفق شد به این آرزو دست یابد. در آن زمان که او به آنسوی آبها رفت من به اروپا برای ملاقات اقوامم رفتم. 5 روز اقامت در مصر را رزرو کردم تا مادرم را در سر راه سفر ملاقات کنم.
اما اقامتم در مصر بیش از آنچه برنامهریزی کرده بودم طول کشید. هر بار که سعی میکردم این کشور را ترک کنم چیزی مانع من میشد. به این ترتیب سفر 5 روزه من 6 ماه به طول انجامید.
در قاهره هر جا که سفر میکردم همه درباره مسجد اهلالبیت قاهره به من میگفتند و اینکه اگر به آنجا بروم همه آرزوهایم برآورده خواهند شد.
من چیزی درباره شخصیت این [فرد] از اهلالبیت [امام حسین (ع)] نمیدانستم اما آن مردم ایشان را بسیار دوست داشتند و ایمان بسیاری به این شخصیت و این مکان در آنها یافتم و این انگیزهای برای من شد تا به آنجا بروم.
بنابراین زمانی که [هنوز ظاهراً] مسیحی بودم سه بار با کلی امید به این مسجد [مسجد رأسالحسین] رفتم. زمانی که کنار ضریح بودم خواستم که به سوی حق راهنمایی بشوم و زندگی پوچم در استرالیا تغییر کند و جستوجویم به نتیجه برسد.
من در غرب بزرگ شده بودم و با تصاویر منفیای از اسلام تغذیه شده بودم برای همین هرگز به اسلام نگاهی نیانداختم. با این حال سفر من به مصر نگاه مرا به کلی عوض کرد. من در آنجا چیزهای بسیاری دیدم که دوست داشتم مثل ارزشهای خانوادگی محکم، احترام به بزرگترها، بیاهمیتی به مادیات و دیدم که مردم فقیر بودند اما دلهایشان به زندگیشان راضی و خشنود بود. احساس کردم که گویی آنها میدانستند که مقصدشان در زندگی چیست.
من نتیجه گرفتم که بیشتر این ویژگیها ناشی از بنیادهای مذهبی بود. پس این مسأله باعث شد جستوجوی من در اسلام آغاز شود. هرچه بیشتر از اسلام درمییافتم بیشتر تحت تأثیر قرار میگرفتم. من اسلام را بستهای کامل یافتم که همه جوانب زندگی از پزشکی گرفته تا بهداشت، از علم گرفته تا ارزشهای اخلاقی و حتی جهان غیب را در بر گرفته است.
از منطق خودم استفاده کردم که حضرت محمد (ص) اگر هیچ دلیل مهمی برای این کار نداشتهاند چرا این گروه عظیم حجاج را دقیقاً زمانی که میخواستند پراکنده بشوند در گرمای شدید نگه داشتند؟
سرانجام نسخهای از قرآن کریم به زبان انگلیسی به من داده شد. لحظهای که آن را گشودم دریافتم که جستوجویم به پایان رسیده است. برای اولین بار احساس میکردم که کلام الهی با من سخن میگوید.
و اینها به وضوح کلام خداوند بود و نه اندیشه بشر. بسیاری از آیات نظیر:
بسمالله الرحمن الرحیم
قل هو الله احد
الله الصمد
لم یلد و لم یولد
و لم یکن له کفواً احد.
به نام خداوند بخشنده و مهربان. بگو اوست الله یکتا. الله غیرقابل نفوذ و بینیاز مطلق است. نه زائیده و نه زاده شده است و برای او کفو و برابری نیست.
به سرعت یک عمر سرگردانی من را خاتمه داد.
سرانجام در آن صبح من مسلمان شدم و به این نتیجه رسیدم که خدایی جز الله نیست.
با این حال جستوجوی من در مصر برای یافتن حقیقت به پایان نرسید. پس از آنکه به وطن بازگشتم پس از 6 سال تفاوت بزرگی بین شیعه و سنی کشف کردم. به مدت یک سال مطالعه میکردم و درخواست میکردم و از خداوند میخواستم که مرا دوباره راهنمایی کند.
هرچه بیشتر درباره شیعه میخواندم بیشتر درمییافتم که به تشیع تمایل دارم. نظریات و وقایع آن را دوست داشتم و با منطق من نیز سازگار بود.
دریافتم که متأسفانه اختلاف این دین بزرگ اساساً به دلیل مسأله امامت پس از دنیا رفتن حضرت محمد (ص) به وجود آمده است.
میلیونها بار جانم به فدای امام حسین (ع)! او نجاتدهنده و شفیع من نزد الله است و من همه چیز را مدیون ایشان هستم.
بیش از 140 روایت سنی که واقعه غدیر را تأیید و پشتیبانی میکردند یافتم و نیز از منطق خودم استفاده کردم که حضرت محمد (ص) اگر هیچ دلیل مهمی برای این کار نداشتهاند چرا این گروه عظیم حجاج را دقیقاً زمانی که میخواستند پراکنده بشوند در گرمای شدید نگه داشتند؟ همچنین آیهای از قرآن هم هست که این روز را تأیید میکند و ارزش بسیاری به آن میدهد.
آیا ممکن است از تأثیر امام حسین (ع) و واقعه عاشورا در شیعه شدن خود برای ما بگویید؟
در خصوص ارتباط من با امام حسین (ع)، یک ارتباط عمیق و طولانی مدت و وفادارانه است و با وجود تمام برهانهایی که یافتم، امام حسین (ع) دلیل من برای آنچه که هماکنون هستم اند. میلیونها بار جانم به فدایش؛ او نجاتدهنده و شفیع من نزد الله است و من همه چیز را مدیون ایشان هستم.
من معتقدم که امام حسین (ع) از سال 1997 در مصر زمانی که برای اولین بار به مسجد امام حسین در قاهره [رأس الحسین] رفتم با من بودند. من زمانی که آنجا بودم درخواست هدایت کردم با این حال امام حسین (ع) مرا همان آنجا رها نکردند. شش سال بعد زمانی که به تفاوتهای سنی و شیعه نگاه میکردم برای اولین بار به مسجدی شیعی [در استرالیا] برده شدم. با وجود این همه مسجد در دنیا، من به مرکز اسلامی امام حسین در سیدنی برده شدم و در لحظهای که وارد خانه خدا شدم انرژی قوی و ارتباط محکمی بین قلبم و الله احساس کردم.
دعاهای شیعه که خوانده میشد مانند دعای کمیل و دعای عرفه، بُعدی عمیقتر از معنویت را به روی من گشود و من دری پر رمز و راز و صمیمی برای ارتباط با الله یافتم. عرفان شیعی [هدایت امامان معصوم (ع) به شناخت صحیح الله] انگیزه من شد. در این دوران من مفهوم توسل را دریافتم و نیز شخصیت امام حسین (ع) را که توسط سنیها برای سالهای متمادی در ظلمت نگه داشته شده بود شناختم. زمانی که زیبایی و عمق این شخصیت و آنچه ایشان برای تاریخ انجام داده بودند و جاننثاری ایشان را فهمیدم دریافتم که ایشان شفیع من هستند و به سرعت محبت شدیدی نسبت به ایشان در وجود خود یافتم.
میتوانید مختصراً حضرت زینب (س) را برای ما توصیف کنید؟
برای من حضرت زینب (س) یکی از الگوهای بزرگ برای زنان هستند که تاریخ تاکنون به خود دیده و نمونه درخشان برای فمینیسم غربی و آنهایی که ادعا میکنند اسلام به زنان ظلم میکند.
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.
قشنگ بود ولی خیلی خلاصه هست
واقعا آدم از خواندن این سرگذشت لذت می برد