فهرست

بخش اول

آقای خوئی سپس روایاتی که بر ذم مختار اشاره دارد را بیان می‌کند.

روایت اول:

عن أبی عبد الله ع قال: کان المختار یکذب علی علی بن الحسین؛

امام صادق (ع) فرمود: مختار بر جدم دروغ می‌بست!

 

روایت دوم:

عن أبی جعفر (ع) قال: کتب المختار بن أبی عبیده إلی علی بن الحسین (ع) و بعث إلیه بهدایا من العراق، فلما وقفوا علی باب علی بن الحسین دخل الآذن یستأذن لهم فخرج إلیهم رسوله فقال: أمیطوا عن بابی فإنی لا أقبل هدایا الکذابین و لا أقرأ کتبهم؛

از امام باقر(ع) نقل شده که مختار برای امام زین ا‌لعابدین (ع) هدایایی از عراق فرستاد. وقتی مأمورین به درب منزل آمدند که هدیه را تقدیم کنند، امام پیام فرستاد که برگردید و از خانه من فاصله بگیرید و این جا نباشید؛ من هدایای دورغ‌گویان را نمی‌پذیرم و نامه‌شان را نمی‌خوانم.

دقت کنید! اصلا پیداست که این جعل است و قالب خاصی دارد.

 

روایت سوم:

عن عمر بن علی: أن المختار أرسل إلی علی بن الحسین بعشرین ألف دینار فقبلها و بنی بها دار عقیل بن أبی طالب و دارهم التی هدمت، قال: ثم إنه بعث إلیه بأربعین ألف دینار بعد ما أظهر الکلام الذی أظهره، فردها و لم یقبلها و المختار هو الذی دعا الناس إلی محمد بن علی بن أبی طالب ابن الحنفیه، … و هو الذی حمله علی الطلب بدم الحسین و دلّ علی قتلته و کان صاحب سره و الغالب علی أمره و کان لا یبلغه عن رجل من أعداء الحسین، أنه فی دار أو موضع، إلا قصده و هدم الدار بأسرها و قتل کل من فیها من ذی روح و کل دار بالکوفه خراب فهی مما هدمها و أهل الکوفه یضربون به المثل، فإذا افتقر إنسان قالوا: دخل أبو عمره بیته؛

آل زبیر دست کمی از آل امویه نداشتند. خیلی از روایات را بر علیه امیرالمؤمنین(ع) جعل کردند. خیلی از روایات در مدح  جد مادری‌شان جعل کردند

فرزند امام زین العابدین (ع) می گوید: مختار بیست هزار دینار برای امام زین‌العابدین (ع) فرستاد، ولی حضرت آن‌را قبول کرد و خانه‌های آل ابی‌طالب را که ویران شده بود، ساخت. بعد دو‌باره مختار چهل هزار دینار فرستاد؛ ولی این بار امام نپذیرفت و این در زمانی بود که مختار مردم را به امامت محمد حنفیه دعوت می‌کرد… بعد بیان می‌کند مختار کسی بود که هر زمان خبر می‌دادند یکی از قاتلان حسین(ع) در فلان خانه است، خودش را با نیروها می‌رساند و خانه را روی سر او خراب می‌کرد. چنان کردند که اهل کوفه اگر کسی فقیر می‌شد، مثال می‌زدند: به نظرم مختار به خانه‌ات آمده است![1]

آقای خویی پس از نقل این روایات می‌فرماید:

هذه الروایات ضعیفه الأسناد جدا، علی أن الثانیه منهما فیها تهافت و تناقض و لو صحت فهی لا تزید علی الروایات الذامه الوارده فی حق زراره و محمد بن مسلم و برید و أضرابهم؛

1. روایات ضعیف است.

2. در روایات تناقض است.

3. فرض کنید این روایات صحیح باشد، ولی این مثل روایات مذمتی است که راجع به محمد بن زراره هست. با آن روایات را چه کار می‌کردیم؟ آیا سبب می‌شود که ما از زراره دست برداریم یا رفع تعارض و یا جمع می‌کردیم. این را هم همین طور.

 

بنابراین نمی توان با تکیه به این روایات، شخصیتی که دل اهل بیت را شاد کرده را طرد نمود. کسی که توسط مصعب بن عمیر محاصره شد و با هفتصد نفر قتل عام شدند. آل زبیر دست کمی از آل امویه نداشتند. خیلی از روایات را بر علیه امیرالمؤمنین(ع) جعل کردند. خیلی از روایات در مدح  جد مادری‌شان جعل کردند. مصعب آدم مجرمی بود[2] به دستور او خانه مختار را محاصره کردند. به زنها و بچه‌هایش گفت یا تبری بجویید. بگویید ما از مختار بیزاریم. همه قبول کردند گفتند ما بیزاریم مگر دو تا زن. یکی دختر سمره بن جندب بود. یکی هم دختر نعمان بن بشیر بود. این دو تا گفتند نه. چه طور اظهار بیزاری بجوییم از مردی که روزه‌دار بود. شب‌ها به عبادت برمی‌خاست و جانش را برای خدا، رسول خدا نثار کرد تا خونخواه فرزند دختر پیامبر باشد.

شیخ صدوق روایتی نقل می کند که مختار همدست با جریانی بود که برای تحویل دادن امام مجتبی به معاویه تلاش می کردند.

روایت چهارم:

او همدست با جریانی بود که برای تحویل دادن امام مجتبی به معاویه تلاش می کردند. این روایت را صدوق نقل می‌کند. او فرموده است:

أن الحسن (ع) لما صار فی مظلم ساباط، ضربه أحدهم بخنجر مسموم، فعمل فیه الخنجر، فأمر ع أن یعدل به إلی بطن جریحی و علیها عم المختار بن أبی عبیده مسعود بن قیله، فقال المختار لعمه: تعال حتی نأخذ الحسن ع و نسلمه إلی معاویه فیجعل لنا العراق، فنظر بذلک الشیعه من قول المختار لعمه، فهموا بقتل المختار فتلطف عمه لمسأله الشیعه بالعفو عن المختار ففعلوا.

امام مجتبی (ع) وقتی به ساباط «مدائن» رسید آقا را ترور نافرجام کردند؛ و فردی با خنجر به آقا حمله کرد و آن خنجر اثر خودش را گذاشت و ضربه کاری بود. بعد امام دستور دادند که من را ببرید منطقه. «بطن جریحا»… آن جا عموی مختار والی و مسؤولیت آن منطقه را داشت. آقا را آوردند آن جا و بستری شدند. مختار به همراه عموی خود به دیدن امام آمد. بعد شروع کرد توی گوش عمو گفت: بیا امام را تحویل معاویه بدهیم. تا استاندار عراق شویم. این حرف را که زد محافظین و شیعیانی که دور حضرت (ع) بودند نگاه تندی به او کردند و ‌خواستند او را بکشند عمویش در حق او شفاعت کردو آنها هم عفو کردند.

این اشکال مهم است وخیلی‌ها مطرح می‌کنند. لیکن:

اولا: از قبل و بعد سندش اطلاع ندارند. آقای خویی می‌فرماید که این روایت مرسله است. صدوق این را مرسلاً نقل می‌کند و غیر قابل اعتماد است چه طور وقتی می‌رسید به مختار هر روایت ضعیف را می‌پذیرید.

ثانیا: در صورت صحت روایت، ممکن است بگوییم استمزاجی از سوی مختار بوده است. دوران امام مجتبی (ع) مخصوصاً بعد از آن جنگ، خیانت‌ها زیاد شد. مختار ترس داشت که مبادا عمو هم از این نمونه ها باشد. خواست او را استمزاج و امتحان کند ببیند آیا وضع عمو همین است. که اگر چنین است آقا را جابجا کند و به جای امنی ببرند؛ و این حرف را ایشان زد از باب شفقت بر امام مجتبی(ع) این فرمایش مرحوم آقای خویی است.

مرحوم خوئی می‌فرماید که نظر ما این است. بعد می‌فرماید که اتفاقاً بعضی از افاضل برای من نقل کردند که ما از معصوم روایت در توجیه کار مختار دیدیم ولی ایشان آن روایات را نقل نکردند.

بخش سوم