چکیده

عاشورا امتحان بزرگ، در زمان و مکان بی‌نظیر بود. در آن روز پرده‌ها به کنار رفت و حقیقت و جوهره انسان‌ها برملا شد. عاشورا، دانشگاهی بزرگ برای همه اعصار است که واقعیت انسان بودن را در جنبه‌های مختلف ظلم‌ستیزی، آزادی‌طلبی و شکستن یوغ‌های غیرالهی و زمینی به بشریت می‌آموزد. وقتی ظهور حقیقت در آستانه سپیده‌دم خدایی تبلور پیدا می‌کند و نور امنیت شعاع آن از فراز تاریخ می‌گذرد و قرن‌ها را در می‌نوردد و تاریخ را می‌فشرد و هوای اندیشه انسان‌ها را تلألو می‌بخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیامت و شهادت ترسیم می‌سازد، مشاهده می‌کنیم که مرزها شکسته می‌شود. این نوشتار با روش تحلیلی به هویت‌های شش‌گانه، هویت‌های همراه، منتظر، تشنه، منتقم، پیرو و کور پرداخته است.

 

مقدمه

عاشورا امتحان بزرگ، در زمان و مکان خود بی‌نظیر بود. این روز به نوعی «یوم الفصل»  بود، چراکه حد فاصلی بین دو دسته از آدم‌ها ایجاد شد؛ یک عده فرسنگ‌ها به جلو رفتند و از خاک تا ملکوت اوج گرفتند و عده‌ای دیگر سیر قهقرایی طی نموده و مصداق آیه اولئِکَ کَالأَنعامِ بَل هُم اَضَلّ[1] شدند.

عاشورا وقتی لب به سخن می‌گشاید و محفل عاشقانه آن تعداد اندک را به تفسیر می‌نشیند، آن‌ها را متصلان به حقیقت توصیف می‌کند؛ زیرا مقدمه یافتن حقیقت، واقع‌بینی و حقیقت‌جویی است. تا واقع‌جو نباشی، حقیقتی را درنخواهی یافت. امام (ع) آن‌ها را با حقایق آشنا کرد، چون زمینه حقیقت‌جویی و واقع‌بینی را در آن‌ها یافته بود.

هرگاه انسان‌های واقع‌بین و حقیقت‌طلب هرچند اندک باشند به حد نصاب برسند، آن روز می‌شود از حقایق سخن گفت[2].

در آن حماسه عظیم و خصوصا آن شب بزرگ تاریخ[3]، عده‌ای در ساحل سپیده، تن شستند و در زیر بزرگ‌ترین محراب زمین، یعنی آسمان، نماز گذاردند و حماسه را اقامه بستند. آنان چون وصل به معبود بودند، آن روز بزرگ را رقم زدند، چون آن شب عظیم را پشت سر گذارده بودند چنان روزی را آفریدند. روزهای بزرگ، محصول شب‌های بزرگ است و آنان که شب بزرگ نداشته باشند، روز بزرگ ندارند؛ چراکه انسان‌های بزرگ، توشه و توان خویش را از شب می‌گیرند. امام علی (ع) در توصیف انسان‌های بزرگ می‌فرماید:

زُهّادُ اللَیلِ وَ اُسُدُ النَّهار؛

زاهدان شب و شیران روزند.

کسی که در سپیده‌دمان شیر باشد، یقینا زهد شب را تجربه کرده است؛

کسی که شبانگاهان شانه‌هایش بلرزد و میان خویش و معبود پل ارتباطی برقرار نماید، اشک در چشمانش بی‌قرار می‌گردد و شخص آسمانی می‌شود و زمین، آسمان می‌گردد.

حقیقت آدمی در کربلا برای عده‌ای این‌گونه بود؛ چراکه در آن دگرگونی معنوی، مسیرهای سلوک را یک‌شبه طی کردند و از تن، جان، مال و دنیای فانی گذشته و دنیا را به سان یک منفذ و نه چشم‌انداز نگاه کردند.

اگر کسی به اقتضای توحید، دل دادن به یک محبوب و یا حل شدن در یک امان را بطلبد و آن را وسیله رسیدن به محبوب اصلی، یعنی خدای تعالی قرار دهد، بینا می‌شود ولیکن کسی که شئون دنیایی و ارزش‌های مادی و زودگذر آن را هدف، قلمداد کند و آن را در عرض خدا قرار دهد، کور می‌شود. این همان معنایی بود که در واقعه عاشورا، بین سپاهیان دو طرف، خود را به خوبی نمایان ساخت. عارفان واقعه و عاشقان دل‌داده با لمحه‌ای از نگاه دوست، بینایی یافتند که دارای سه افق؛ «افق باز»، «افق دور» و «افق روشن» بود و این سه، افق‌های عارفانه هستند.

افق باز، انسان را محو جمال محبوب می‌کند و به قول حلاج در این افق فقط معشوق می‌ماند و بس؛ چرا که المَحَبَّهُ نارً تَحرِقُ ماسوی المحبوب[4].

افق دور، انسان فراتر از سطح موجود، ابعاد دورتر و وسیع‌تر را می‌بیند و جمال محبوب، او را در دنیای دیگر سیر می‌دهد و تا مرحله غرق در دریاهای خون، پیش می‌رود و این عشق عارفانه و ازلی به آرمان، عشق به هدف و خدای تعالی است. به قول منصور حلاج به مرحله رَکعَتان فِی العِشقِ لا یَصِحَّ وُضوهُما اِلّا بالدَّمِ[5] می‌رسد.

افق روشن، نوعی مکاشفه است. نوعی احساس اتصال، ملاقات و چشم بصیرت یافتن. امام علی (ع) در خصوص اوصاف پارسایان (متقین) تعبیر بسیار زیبایی از این افق دارد، می‌فرماید: فَهُمِ والجَنّهُ کَمَن قَدَرَآها فَهُم فِیها مُنَعَّمونَ وَ هُم والنّارُ کَمَن قَدَرَآها فَهُم فیها مُعَذَّبون[6]؛

 

بهشت برای آنان چنان است که گویی آن را دیده و در نعمت‌های آن به سر می‌برند و جهنم را چنان باور دارند و می‌بینند که گویی آن را دیده و در عذابش گرفتارند.

 

حسین (ع) معلم تمامی انسان‌ها

وقتی حقیقت آدمی و آرمان اصیل او که خلیفه الهی است ظهور کند، یک الگوی تمام‌عیار برای کسانی می‌شود که بخواهند مسیر آرمان‌سازی را طی کنند؛ خواه مسلمان یا غیرمسلمان برای آنان نقش «کتاب باز» را ایفا می‌کند. این اعجاز بزرگ را در حماسه کربلا به خوبی شاهد هستیم، با آنکه فرعونیان اجساد خندان آیینه‌ها را به ظاهر شکستند، همچنان پس از قرن‌ها، زبان منصف بعضی مستشرقان از آن الهام می‌گیرد. به یقین این الهام گرفتن، چیزی جز ظهور حقیقت انسان به عنوان جانشین محبوب نیست و این درس بزرگ را در قالب یک حماسه عظیم، مولا به انسان‌ها یاد داد. اگر بگوییم کربلا یک دانشگاه بزرگ است، شاید در حق کربلا و حماسه حسین (ع) اجحاف کرده باشیم؛ بلکه باید گفت دانشگاهی بزرگ برای همه اعصار که واقعیت انسان بودن انسان را در جنبه‌های مختلف ظلم‌ستیزی، آزادی‌طلبی و شکستن یوغ‌های غیرالهی و زمینی به بشریت می‌آموزد. این حقیقت عظیم انسانی به حدی است که در نگاه مستشرقان، بعد از قرآن و مراسم عظیم حج، پایه و اساس قدرت مسلمانان به شمار می‌آید، چنان‌چه در کلام وینستون از مستشرقان غربی به این واقعیت اشاره شده است:

مادامی که مسلمانان قرآنی داشته باشند که تلاوت شود و (فراموش نگردد) و کعبه‌ای که مراسم آن با انسجام و هم‌دلی صورت گیرد و حسینی که یاد شود، هیچ کس قدرت تسلط و سیطره را بر آنان نخواهد داشت[7].

فردی مانند «مهاتما گاندی» در منشور انقلاب خویش، بعد از اینکه با نظریه معروف «مبارزه منفی»، انگلیس استعمارگر را در هندوستان زمین‌گیر می‌کند و اقتصاد آن گرگ پیر را به مخاطره می‌اندازد،  

 

اعلام می‌دارد: «ای ملت هند! من هیچ گونه الگو و روشی از هیچ کس در دنیا برای شکست استعمار پیر برنگزیدم مگر از حسین شیعه![8]» لذا وقتی ظهور حقیقت در آستان سپیده‌دم خدایی تبلور پیدا می‌کند و نور امنیت شعاع آن از فراز تاریخ می‌گذرد و قرن‌ها را در می‌نوردد و تاریخ را می‌فشرد و هوای اندیشه انسان‌ها را تلألو می‌بخشد و حقیقت را بر جهازی از پرچم و قیام و شهادت ترسیم می‌سازد، مشاهده می‌کنیم که مرزها شکسته می‌شود. وینستون مستشرق، آن را حقیقتی انکارناپذیر جهت منع سلطه بر مسلمانان می‌شمرد و یاد حسین را قرنطینه‌ای بر ضد سلطه‌گری بر پیروانش به شمار می‌آورد. «بولس سلامه مسیحی» نیز قیام، شکوه و عظمت آن را یک «لوا» و «پرچم» به شمار می‌آورد تا ثابت کند هر ملتی که دنبال استقلال‌طلبی و رهایی است، باید ملاکش عملکرد اباعبدالله (ع)[9] باشد و گاندی غیرمسلمان نیز قیام خویش را وامدار درس مولا امام حسین (ع) می‌داند.

این سه بعد را می‌توان در یک مثلثی، ترسیم کرد که اضلاع آن بیان‌گر تاثیر قیام مولا اباعبدالله (ع) است.

 

1-بعد مصونیت

تنظیم و تکریم واقعه طف و جانبازی اباعبدالله (ع) و یاران وفادارش مصونیت سیاسی، فرهنگی و اجتماعی مسلمانان را تضمین کرده و هم‌سان تلاوت قرآن و مراسم حج تفسیر شده است. البته حدیث ثقلین از پیامبر اکرم (ص) نیز در این خصوص گویاترین است؛ چراکه تمسک به کتاب خدا (قرآن) و توسل به عترت پیامبر (ص) که امام حسین (ع) نیز از آن شجره طیبه است، مصونیت مسلمانان را از هر خطر به همراه دارد و شاید یکی از علل ذلیل شدن بعضی ممالک اسلامی در قبال توطئه‌ها، کینه‌ها و فتنه‌ها، عدم رویکرد درست به قرآن و دوری از اهل بیت (ع) و اکتفا به مراسم صوری حج است. 

2- بعد موجودیت و احساس حضور

ملتی که پایگاه واقعی خود را طلب کند و در پی کسب جایگاه شایسته و بایسته خویش باشد، با تمسک به آرمان مولا اباعبدالله (ع) مشعل راه را برافروخته، پرچم مبارزه را افراشته و موجودیت خود را اعلام می‌دارد.

3- بعد مشروعیت

ایده گرفتن از انگیزه ظلم‌ستیزی و حق‌طلبی قیام مولا اباعبدالله (ع) عامل مشروعیت قیام‌ها و مبارزات حق‌طلبانه است؛ چراکه تنها در این راه است که فریاد سلطه‌ستیزی به وسعت همه تاریخ طنین‌انداز شده است. همان‌گونه که گاندی گفت: «حسین می‌تواند زیباترین تابلوی حماسه و بهترین الگوی مبارزه با استعمار باشد».

 

ظهور جوهره‌ها در کربلا

از منظر روان‌شناسان، انسان‌ها هر یک دارای خصائص و ویژگی‌های فردی متمایز و مشترک هستند؛ اما عین هم نیستند. امام علی (ع) در خصوص این ویژگی، دگرگونی روزگار را تمثیل زده چنین فرموده‌اند: «فی تَقَلَّبُ الأحوالِ عُلِمَ جَواهِرُ الرجالِ[10].

با سنجیدن نوع تعامل جوهره‌ها با حقیقت مطلق می‌توان آن‌ها را به دسته‌های زیر تقسیم کرد:

1-هویت همراه

افرادی که به محض شنیدن ندا، همراه با منادی می‌شوند؛ به سان همراهانی که از مکه تا بزرگ‌ترین قربانگاه تاریخ، یعنی کربلا، همراه امام (ع) همانند یک رود زلال جاری شدند. نمونه ابدی و ماندگار آن را می‌توان در بسیاری از کتاب‌های تاریخی و تحلیلی این واقعه مشاهده نمود.

در قوانین نظامی و جنگی، یک فرمانده به این مسئله توجه دارد که اگر تعداد افراد دشمن و وسایل نظامی آن‌ها بیشتر از افراد خودی باشد، این مسئله را به افراد خود نگوید تا روحیه آن‌ها ضعیف نشود. او پیوسته روحیه سربازان خود را تقویت می‌نماید و قدرت دشمن را ضعیف جلوه می‌دهد.

دشمن را حقیر و ضعیف می‌شمارد تا روحیه سربازانش تقویت شود و خود را نبازد. امام (ع) این‌گونه عمل نکرد، بلکه در شب عاشورا یاران خود را فراخواند و فرمود: اگر در این سرزمین بمانید و نروید، فردا پیش از غروب آفتاب حتی یک نفر از شما زنده نخواهد ماند. حضرت حتی خبر قطعی شهادت آنان را صریحا اعلام نمود؛ اما روحیه آن‌ها نه‌تنها ضعیف نشد بلکه غرق شعف و شادی گشته و گفتند: عجب! فردا روز پایان فراق و آغاز اوج گرفتن و فرا رسیدن هنگامه وصل است. حبیب بن مظاهر گفت: ای کاش این پرده شب بدرد و تمام شود، زیرا فاصله ما با معبود یک شمشیر است و ای کاش این شمشیر فرود آید و ما را به آن عشق ازلی متصل کند!

امام (ع) به حبیب بن مظاهر فرمود: فردا کشته خواهی شد و از او می‌خواهد که: اِنَّ اللیلَ هجیرٌ و الوقتُ سکیرٌ و الطریقُ غیرُ خطیرٍ[11]؛ اگر مایل باشد برود. وی در پاسخ می‌گوید: پس از کشته شدن شما، زنده ماندن ما قیمت و سود ندارد... یابن رسول الله اگر تو را رها کنیم و برویم باید روز قیامت، با برهم زدن پلک چشم در محضر خدا و رسول او پاسخ بدهیم[12] گویا دیگر عبادت ما عبادت نیست و نماز و روزه ما نماز و روزه نیست.

از هویت‌های همراه می‌توان به حضرت زینب (ع)، ام کلثوم، رباب، امام سجاد (ع)، فرزندان زینب، فرزندان اباعبدالله (ع)، حضرت ابالفضل (ع) و برادرانش عبدالله عثمان و جعفر نام برد که سخنان هر کدام از آن‌ها تا ابدیت تاریخ و ظهور قائم آل محمد (عج)  حقیقتی بر گونه اساطیر و مشعلی مستدام تا فراختای تحلیل‌ها نقش خواهد بست.

2- هویت منتظر

جوهره دیگری که در کربلا خود را نشان داد، هویت منتظر و مترصد بود. افرادی که در اطراف و اکناف منتظر امام (ع) بودند و در مسیرهای مختلف از مکه، ذات عرق، حاجز، خزیمیه، زرود، تعلبیه، بطق عقبه، شراف، ذو جسم، بیضه، عذیب الهجانات، قصر بنی مقاتل و کوفه به امام (ع) پیوستند و به کربلا آمدند.  

اینان آغاز راه را می‌شناختند و همراه را ارج می‌نهادند و در پی اتصال بودند. نمونه آن‌ها نافع بن هلال است. وی از اشراف کوفه، قاری قرآن و راوی حدیث بود؛ سرداری بزرگ که در رکاب امام علی (ع) در جنگ‌های صفین، جمل و نهروان جانبازی‌ها نشان داده بود. امام (ع) شب عاشورا از خیمه بیرون آمد تا صحرا و تپه‌های اطراف را بررسی کند. نافع بن هلال هم از خیمه بیرون آمده بود و حضرت را همراهی می‌کرد. سیدالشهدا (ع) از او سوال کرد: چرا همراه من می‌آیی؟ پاسخ داد: یابن رسول الله دیدم شما به طرف سپاه دشمن می‌روید، بر جان شما بیمناک شدم. امام (ع) فرمود: اطراف این صحرا را بررسی می‌کردم تا ببینم فردا دشمن از کجا حمله خواهد کرد. نافع پرسید: چرا خم شدید و در روی زمین در جست‌وجوی چه هستید؟ امام (ع) فرمود: ای نافع! خارهایی را که دور خیمه‌هاست جمع می‌کردم تا کودکانم که فردا بی من و شما بین خیمه‌های سوخته و لهیب آتش و شلاق این طرف و آن طرف خواهند دوید در حالی که خارهای غم و اندوه در دلشان ریشه دوانده، پاهایشان اندکی از خارهای این بیابان مصون بماند.

نافع می‌گوید بسیار متأثر شدم و با سیدالشهداء (ع) برگشتیم در حالی که دست چپ من در دست حضرت بود، فرمود: این وعده‌ای است که خلافی در آن نیست. سپس فرمود: در تاریکی شب از این مسیر (راهی که میان دو کوه بود) برو و خودت را نجات بده! نافع اضافه می‌کند: خود را بر قدم‌های حضرت افکندم و عرض کردم: یابن رسول الله مادرم در عزایم بگرید، اگر چنین کنم و تو را رها نمایم. پروردگار جهان بر من منت نهاده که در کنار شما به شهادت برسم[13].

3- هویت تشنه

هویت دیگری که در حماسه سراسر عارفانه کربلا خود را نشان داد، هویت تشنه بود. جوهره بعضی از افراد تشنه است  ولیکن در آغاز دارای هدف روشنی نیستند، باید آگاه شوند و سپس سیراب گردند تا به یقین برسند. گاهی یک پیام، یک حرکت و یا یک تذکر[14] در شرایطی مناسب آن‌ها را با هدف و آرمان، هم‌سو و هم‌ساز می‌گرداند.  

تجلی این ویژگی در کربلا در خصوص افرادی چون حُر و زهیر بن قین روی داد. به نقل تاریخ، زهیر حتی با منازل مسیر حرکت امام حسین (ع) از مکه تا کربلا، فاصله‌ای از جهت طی طریق و اطراق نداشت؛ اما در آغاز از امام (ع) فاصله می‌گرفت و از دیدار با حضرتش دوری می‌گزید و می‌گفت: إنَّنی عَلی دینِ عُثمانَ وَ هُوَ عَلَی دینِ أبیه[15]. آنگاه که مقدمات اتصال او با امام (ع) به تشویق همسرش «دِلهم» دخت عمرو فراهم شد و امام (ع) به سوی ایشان آمد و دقایقی با ایشان صحبت کرد، تحولی عجیب و شگرف در روحیه او روی داد. مانند دریا به تلاطم افتاد و از فداکارترین یاران حقیقت‌طلب در واقعه عاشورا شد.

4- هویت منتقم

این نوع هویت شامل افرادی است که بنا به عللی از حضور در متن واقعه معذور بودند، ما بعد از رویداد عاشورا به عنوان نیروی معارض یا قدرت پنهان ظاهر شدند. بسیاری از این افراد در زمان واقعه یا بحبوحه انقلاب و اتفاقات امکان حضور نداشتند، اما اشتیاق حضور را در دل داشتند و بعد از واقعه، مثل آتشفشانی که خاموش بود، فعال شدند. نمونه آن، قیام‌های پس از سال 61 هجری به مانند قیام مختار ثقفی، قیام زید بن علی (قیام زیدیه)، شهدای فخّ و امثال آن است.

5- هویت پیرو، عاشق و مرید

این نوع هویت یا واقعیت نهادینه انسانی، شامل افرادی است که سال‌ها بعد از یک جریان یا واقعه تاریخی زاده می‌شوند؛ اما از لابه‌لای نقل‌ها و تاریخ، حقیقت را می‌شناسند و به آن ارادت می‌ورزند. آنان این عشق را درونی کرده و همواره با شجاعت از آن یاد می‌کنند و به صورت پیرو و عاشق باقی می‌مانند. عشق آتشین به آن حقیقت دیرین، همه وجوه زندگی، حتی اخلاق و رفتار آن‌ها را هم‌جنس و هم‌سو با آن حقیقت می‌کند؛ به طوری که آنان تشبه و تمثل به آن را جست‌وجو می‌کنند؛ مانند بسیاری از مریدان اباعبدالله (ع) در زمان ائمه (ع) بعد و یا شیعیان معاصر و مخلص امام حسین (ع) که هم در پیروی شاخص بودند و هم در عشق، پایدار و هم مرید جاودانی راه مولا به شمار می‌روند.

6- هویت کور

این هویت شامل آن دسته از افرادی است که چراغ را می‌بینند، اما تاریکی را بر می‌گزینند. راه را می‌بینند ولی بیراهه را می‌پیمایند و جالب اینکه این حقیقت و تبلور آن در هیئت انسانی، هم در زمان واقعه، هم در اوج رویداد و هم پس از آن و حتی قرن‌ها بعد از آن همواره سطحی و نارسا باقی می‌ماند. بسیاری از مردم کوفه و شام در سال 61 هجری این گونه بودند. کوفه شهری است که در سال 17 هجری، توسط سعد بن وقاص در جریان تصرف ایران ساخته شد، لذا نوعی شهر جنگی است. در جریان جنگ جمل به وسیله امام علی (ع) به عنوان پایتخت برگزیده شد و اکثریت مردم آن را یمانیان تشکیل می‌دادند! نکته‌ای که در خصوص کوفیان قابل ذکر است آنکه؛ بسیاری از آنان دارای فرهنگ ثابت و اراده پایدار نبودند و از جهات منفی یعنی عهدشکنی و بی‌وفایی شهره بودند. مردم این شهر در مقاطع مختلف، مواضع متفاوتی داشته‌اند، گاهی موضع آن‌ها در دفاع از اهل بیت (ع) بوده و با شجاعت بی‌نظیری، جانب علویان را تقویت کرده‌اند، چنان‌چه پایداری آن‌ها باعث شکست ناکثین در جنگ جمل شد ولیکن در جنگ صفین و یا در کنار امام حسن (ع) با معاویه کوتاه آمدند و در رویداد کربلا کاملا عهدشکنانه عمل کردند و جالب اینکه حضور آنان در کنار هویت منتقم، مثل مختار نیز موضع دیگری از آن‌ها را به نمایش گذاشت.

هویت کور، گاهی به هدف می‌زند و گاهی نیز پا بر فک خود می‌گذارد و با انگشت خویش دیدگان خود را از حدقه خارج می‌کند. در واقعه کربلا تابلویی بسیار شیوا و گویا از حقیقت کور معاصران سال 61 هجری به نمایش گذاشته شد.