جنایات معاویه و وضعیت شیعیان

در دوران امام حسن و امام حسین (ع)

در توافقنامه‌ای که میان امام مجتبى علیه‌السلام و معاویه پس از شهادت حضرت امیر علیه‌السلام انجام گرفت، امام مجتبى (ع) در آن‌ها شرط نموده بود که معاویه حق ندارد که بعد از خود جانشین تعیین کند، بلکه می‌باید کار را به شورا واگذار کند و اینکه اصحاب و شیعیان حضرت على (ع) از نظر جانى و مالى و ناموس و اولاد، هر کجا که هستند در امان باشند و پیمان و میثاق خدا بر معاویه است که این مسائل را رعایت کند.[1]

اما معاویه همچنان که خود گفته بود، تمام شروط را زیر پا گذاشت، معاویه هدف خود و باطن خود را از مخالفت با حضرت امیر (ع) بعد از صلح با امام مجتبى (ع) بیان نمود او پس ‌از آن‌که پایه‌های حکومتش محکم شد، در کوفه سخنرانى کرد و گفت: اى اهل کوفه شما می‌پندارید که من به خاطر نماز و زکات و حج با شما جنگ کردم؟ با اینکه شما این کارها را انجام می‌دهید! ولى من به خاطر اینکه بر شما امیر شوم و صاحب اختیار گردم جنگ کردم و در آخر کلامش نیز گفت: «هرچه با مجتبى در قرار داد قبول کرده‌ام همه آن‌ها را زیر پاهایم می‌گذارم و به آن عمل نمی‌کنم.»[2]

زمان خلافت بیست ساله وى، یکى از سخت‌ترین و هولناک‌ترین دوران براى شیعیان و طرفداران حضرت امیر (ع) بود، معاویه که کینه بنی‌هاشم، مخصوصاً اصحاب حضرت در جنگ صفین را در دل داشت تا توانست از کشتار و شکنجه و قتل و غارت دریغ نکرد.

او امام مجتبى (ع) را مسموم کرد، آنگاه یاران و شیعیان گران‌قدری مانند محمد ابن ابى‌بکر و عمر و ابن حمق و حجر ابن عدى و یاران او و مالک اشتر و غیر هم را همچنان که در تواریخ مذکور است به هلاکت رساند.

فرمان‌های پیاپى و مکرر او به عمال و حاکمان خود که از افراد ناپاک و سفاک بوده‌اند در تاریخ مذکور است، او به فرمانداران فرمان داد تا هر کس که به دین على ابن ابیطالب (ع) است گردن بزنند و خانه‌های ایشان را خراب کنند و از شیعیان احدى را باقى نگذارند، حتى در زمان حیات حضرت امیر (ع) نیز سپاهیان خود را براى غارت و کشتار به شهرها می‌فرستاد و دستور جنایت و کشتار می‌داد و اعلام کرد که من بیزارم از هر کس که راجع به فضیلت حضرت على (ع) و خاندان او روایتى نقل کند.[3]

 

جنایات بسر ابن ابى ارطاه از طرف معاویه

عمال معاویه دستور داشتند که از هیچ کارى نسبت به شیعیان فروگذار نکنند، حتى از نوامیس آن‌ها، بسر ابن ابى ارطاه جنایت‌کار معروف و سرسپرده معاویه به ‌فرمان معاویه با سپاه خود به مکه و مدینه و نجران و یمن حمله کرد و افراد بسیارى را به خاک و خون کشید و در یمن بود که دو طفل فرماندار یمن را (که از طرف حضرت امیر (ع) در آنجا حاکم بود) خودش با کارد سر برید، بانویی به او اعتراض کرد که تو مردها را کشتى، چرا این دو بچه را می‌کشی؟ به خدا این‌ها را نه در جاهلیت و نه در اسلام نمی‌کشتند، اى پسر ارطاه آن حکومتى که قدرتش جز با کشتن کودکان و پیرمردان و بی‌رحمی و قطع رحم شکل نگیرد، حکومت زشتى است.[4]

او در صنعا چهل نفر از ریش‌سفیدان را به جرم اینکه دو کودک مذکور در خانه زنى از فرزندان آنان مخفى شده بودند، به قتل رسانید، در تاریخ نوشته‌اند: این شخص وقتى که از شام حرکت کرده تا وقتى که دوباره برگشت سى هزار نفر را کشته بود و عده‌ای را هم به آتش سوزانیده است.

کار به جایی رسید که این ملعون، زنان مسلمان قبیله همدان را اسیر کرد و به ‌عنوان کنیز در بازار در معرض فروش قرار داد و اینان اول زنان مسلمانى بودند که اسیر و در معرض فروش قرار گرفتند.[5]

اینان به خانه‌های مسلمانان حمله می‌کردند و آن‌ها را غارت می‌کردند، حتى زیورآلات بانوان را می‌ربودند، بیهوده نیست که حضرت امیر (ع) این شخص را نفرین کرد و عرضه داشت: «خدایا بسر، دین به دنیا فروخته و محارم تو را هتک نمود و اطاعت مخلوق فاجر را بر اطاعت شما ترجیح داده، خدایا او را نمیران تا اینکه عقلش را بگیرى و هرگز او را مستحق رحمت قرار نده، خدایا بسر، عمرو ابن عاص و معاویه را لعنت نما.»، اندکى بعد، بسر دیوانه شد و هذیان می‌گفت، صدا می‌زد شمشیر بدهید تا بکشم، یک شمشیر چوبى به او می‌دادند او به بالشتى حمله می‌کرد، آن‌قدر می‌زد تا غش می‌کرد، مدتى چنین بود تا مرد.[6]

 

بخشنامه معاویه و جنایات زیاد ابن ابیه

معاویه در یک بخشنامه که به تمام شهرها فرستاد نوشت: «نگاه کنید هر کس که ثابت شد که او على و خاندان على را دوست می‌دارد نامش را از دفتر حذف و حقوق او را قطع کنید.»

و به دنبال آن بخشنامه دیگرى فرستاد که هر کس را که متهم به دوستى این خاندان است، شکنجه کنید و خانه‌اش را خراب کنید و در این میان مصیبت بزرگى و سنگین براى اهل کوفه بود، چرا که در آنجا شیعیان حضرت فراوان بودند، کار به ‌گونه‌ای شد که شیعیان در نهانى و مخفیانه با هم صحبت می‌کردند و در همان حال از خدمتکار خانه واهمه داشتند و وقتى می‌خواستند با هم صحبت کنند، پیمان‌های سخت می‌گرفتند که بازگو نکند.[7]

و به همین جهت بود که معاویه، براى نابود کردن شیعیان عراق، زیاد ابن ابیه این خون‌ریز بی‌رحم تاریخ را بر کوفه، امیر کرد؛ او که زمانى از شیعیان حضرت بود و آن‌ها را می‌شناخت تا می‌توانست، در نابودى شیعیان کوشید، چه بسیار دست‌ و پاها که برید و چشم‌هایی که کور کرد و بدن‌هایی، که بر درخت به دار آویخت.

آن‌قدر بر شیعیان تاخت، که از عراق گریختند و به اطراف پناه بردند، به‌طوری که شخصیت معروفى در میان آن‌ها نماند.[8]

 

جسارت زیاد ابن ابیه ملعون به امام مجتبى و حضرت امیر (ع)

مظلومیت شیعیان و امام مجتبى ع و شقاوت این ناپاک در جواب نامه‌ای که حضرت براى وى راجع به تأمین جان یکى از شیعیان نوشته بود قابل ملاحظه است،او به امام مجتبى نوشت:

«به خدا قسم اگر او میان پوست و گوشت تو باشد در امان نیست، همانا محبوب‌ترین گوشتى که دوست دارم بخورم، آن گوشتى است که تو پاره‌ای از آن هستى، او را به خاطر گناهش به کسى که از تو سزاوارتر است تسلیم کن، اگر ببخشم به خاطر وساطت تو نیست و اگر بکشم، علتى ندارد مگر به خاطر محبت او به پدر فاسق تو. والسلام.»[9]

آرى این ناپاک شیعیان را در کوفه جمع کرد تا مردم را بر بیزارى از حضرت على وادار کند، هر که امتناع می‌کرد او را می‌کشت، اما خداوند او را به خود مشغول نمود و مبتلا به طاعون شد و بعد از دو روز مرد.[10]

و این زیاد همان شخصى است که وقتى اهل کوفه او را در منبر سنگ‌باران کردند، دست هشتاد نفر را به این جهت قطع کرد.[11]

معاویه: «به خدا قسم اگر او میان پوست و گوشت تو (امام حسن(ع)) باشد در امان نیست، همانا محبوب‌ترین گوشتى که دوست دارم بخورم، آن گوشتى است که تو پاره‌ای از آن هستى، او را به خاطر گناهش به کسى که از تو سزاوارتر است تسلیم کن، اگر ببخشم به خاطر وساطت تو نیست و اگر بکشم، علتى ندارد مگر به خاطر محبت او به پدر فاسق تو. والسلام.»

 

دشمنى بنی‌امیه حتى با نام على (ع)

بنی‌امیه در ادامه تبلیغات علیه اهل‌البیت (ع) از نام على هم واهمه داشتند، ابن حجر در تهذیب التهذیب آورده است که بنی‌امیه اگر می‌شنیدند نوزادى نامش على نهاده شده آن را می‌کشتند، شخصى بنام رباح که نام پسرش على بود، وقتى متوجه خطر شد گفت: «نام او عُلىّ است نه عَلىّ»، در واقع نیز با على و هر کس همنام حضرت بود دشمن بود.

پسرش على ابن رباح نیز می‌گفت: «من حلال نمی‌کنم کسى را که به من على بگوید من عُلى هستم.»[12]

 

بخشنامه معاویه و مظلومیت شیعیان

معاویه در نامه خود به زیاد ابن ابیه نوشت: «هر کس که بر دین على و رأی اوست بکش و به تمام شهرها نوشت هر کس که ثابت شد دوستدار على و خاندان اوست، حقوقش را قطع کنید.»

و در بخشنامه دیگرى نوشت: «ببینید هر که متهم است که از دوستان على است او را بکشید، هر چند ثابت نشده باشد، به همین جهت مردم را به این اتهام و شبهه و گمان در زیر هر سنگى می‌کشتند، به‌گونه‌ای که اگر از دهان کسى سخنى اشتباهاً سر می‌زد گردنش را می‌زدند، کار بجایی رسید که اگر کسى را متهم به کفر و زندقه می‌کردند، محترم بود و کسى با او کارى نداشت، اما شیعیان مخصوصاً در کوفه و بصره در امان نبودند.»[13]

ادامه را اینجا بخوانید