این مباحث، غالباً با عناوینی از جمله «آسیب‌شناسی» «تحریفات» «خرافات» «بدعت» و تیترهایی از این قبیل شناخته می‌شود. متأسفانه برخی افراد تعداد زیادی از وقایع منقوله مربوط به سیدالشهدا علیه السلام را بدون تحقیق کافی زیر سؤال برده و خرافه قلمداد کرده‌اند و یا برخی از مصادیق عزاداری و امور مربوط به سیدالشهدا (ع) و مراسم‌های عزاداری را بدعت تلقی کرده‌اند.

دفاع از حریم دین و نصرت اهل‌بیت (ع) که صاحبان دین الهی محسوب می‌شوند بسیار پرفضیلت است و در روایات زیادی بر آن تأکید شده است.[1] از این رو عده‌ای از همان عصر حضور ائمه (ع) کمر همت بسته و همواره در راستای نصرت اهل‌بیت و دفاع از معارف ایشان قدم برداشته‌اند.

 

فتنه‌انگیزی ابلیس در دستگاه امام حسین  (ع)

مراسم سوگواری سیدالشهدا (ع) از دیر باز نقش اساسی و غیرقابل انکار در فرهنگ جامعه شیعی داشته و مؤلفه‌ای بسیار بزرگ در حیات بخشی مفاهیم دینی و تداوم آن محسوب می‌شود و درنهایت سعادت دینی و دنیوی افراد را به دنبال دارد، چرا که امام حسین (ع) باب نجات امت و رحمت واسعه پروردگار عالم است.[2]

از این رو ابلیس و دستگاه او پس از شهادت آن حضرت احساس خطر کرده و همواره جولان می‌دهند تا این گونه مراسم را کمرنگ نمایند و با ایجاد شک و شبهه، متوسلین به ساحت مقدس امام را گمراه کنند.[3]

سنت دنیا و تقابل جبهه حقّ و باطل

به‌موازات راه حقّ، همواره افرادی در جبهه باطل فعالیت می‌کنند و به قصد تخریب، دین و معارف حقیقی را به چالش می‌کشند، اگرچه ما نظری به قصد و انگیزه کسانی که اخیرا در عرصه تحریفات عاشورا قلم فرسایی کرده و سخن می‌رانند، نداریم که آیا به انگیزه خدمت، اشتغال به این امر دارند و یا عمدی و از سر دشمنی به این روش روی آورده‌اند.

اما آنچه این نوشتار رسالت آن را به عهده دارد، پاسخ‌های مبنایی به این نوع نگاه و تأکید بر این نکته است که چنین رویکردی به مسئله عاشورا ، دانسته و یا ندانسته  به‌تدریج موجب کمرنگ شدن و ضربه زدن به این حادثه عظیم است، اگرچه پاسخ به یکایک هر آنچه به‌عنوان تحریف توهم شده و یا خرافه قلمداد شده، مجال وسیعی می‌طلبد.[4]

از این رو، مطالب موردنظر در این نوشتار را به‌صورت چند نکته بیان می‌داریم:

نگاه صحیح در اعتبار سنجی وقایع تاریخی

اولین  قدم، دانستن نحوه برخورد با وقایع تاریخی است که اساس روش تحقیق در تاریخ را شکل می‌دهد. آیا همان‌گونه که محدثین و فقها با روایات فقهی برخورد می‌کنند بایستی به وقایع تاریخی نگاه کرد؟ به‌گونه‌ای که اگر غیر از این باشد، نقل آن دسته از وقایعی که این ملاک را نداشته تحریف و خرافه محسوب می‌شود؟ و یا چنین نگاهی صحیح نیست؟

تحریف به معنای واژگون کردن و وارونه جلوه دادن حقیقتی از وقایع نقلی است که در قالب روایت و یا تاریخ گزارش شده است. حال سؤال این است که اگر دانشمندی خبره، واقعه‌ای را نقل نمود و یا مطلبی را از کتاب معروفی که در انظار و مورد استفاده دانشمندان دین بوده، گزارش کرد، آیا می‌توان آن مطلب را به‌صرف این‌که دارای سلسله سندی متصل نبوده، به تحریف و یا خرافه بودن متهم نمود؟ و آیا تکذیب کردن این وقایع و نسبت تحریف دادن به آن، نیاز به دلیل قطعی دارد؟!

از این رو آنچه سیره فقها در این زمینه بوده، این است که متون تاریخی  و بالخصوص وقایع مقتل سیدالشهدا (ع)  را به‌مثابه متون روایی فقهی ندانسته تا صدق قضایای تاریخی را منحصر به دارا بودن آن متن از سلسله سندی متصل و رجالی موثق، منحصر بدانند بلکه نقل از کتب معتبر و یا نقل از مؤلفینی که جایگاه علمی داشته‌اند را کافی می‌دانند[5] و یا بیان داشته‌اند تا زمانی که دلیل قطعی برای تکذیب این گونه نقل‌ها نباشد نقل و اخبار آن صحیح است.[6]

بسیاری از مطالبی که نسبت خرافه و یا تحریف بدان‌ها داده‌شده در اثر عدم تحقیق کامل پیرامون مستندات آن واقعه است زیرا که فرد منتقد، تحقیقی جامع در باب مستندات آن قضیه به شکل مستقیم نداشته و یا قرائن موجود دال بر تحقق آن واقعه به شکل غیرمستقیم را ملاحظه نکرده، بلافاصله آن واقعه را انکار می‌کند و خرافه می‌پندارد.

از پژوهشگران تاریخی که همواره تاریخ را تحلیل می‌کنند به‌جز موارد خاصی که نسبت به آن ادعای اطمینان شده است -کسی را نمی‌یابیم که صدق غالب قضایای تحلیل شده را صد در صد قطعی بداند بلکه همواره اقرار بر ظنی بودن آن می‌کنند، پس در این صورت باید به آن‌ها اتهام تحریف و خرافه زد؟!

 

ادعای تحریف و خرافه در مقاتل دلیل قطعی می‌خواهد!

برخی از مطالب از سوی مدعیان تحریف، به دلیل عدم وصول سند آن واقعه به عصر تحقق آن است که در نقد این مسئله توجه به این نکته ضروری است که تاریخ اسلام به این دلیل که در بستری کاملاً خفقان آمیز نگاشته شده و غالب مورخین یا مخالف مذهب شیعه بوده و حوادث تلخی که از سوی حاکمان وقت – بنی‌امیه و بنی‌عباس – بر اهل‌بیت (ع) روا داشته شده را قلم نزده و یا به دلیل دشوار بودن شرایط، نمی‌توانستند تمام حقائق را ضبط و ثبت نمایند، لذا انتظار نمی‌رود که کتب تاریخی و مقاتل به‌صورت سلسله وار، حقائق را نقل کنند.

نکته قابل توجه این است که ما درصدد اثبات صد در صد واقعه‌ای تاریخی نیستیم، بلکه درصدد زدود‌ن ادعای تحریف یا خرافه پنداشتن چنین وقایعی هستیم که برای این امر، امکان صدق و صدور چنین اتفاقی از یک‌سو و عدم وجود دلیل قطعی بر تکذیب آن از سوی دیگر کافی است، چون کسانی که مدعی تحریف هستند بایستی دلیل قطعی بر کذب آن وقایع بیاورند! لذا به کتبی که قضایایی را نقل کرده و در کتب سابق بر آنان دیده نشده، نمی‌توان نسبت کذب داد و دست بهتان بر صورت مؤلفین آن‌ها زد و مطالب آن کتب را تحریف و خرافه دانست!

از این رو، چه‌بسا عدم ذکر آن واقعه در مصادر نزدیک به عصر واقعه، دلایل متعددی داشته باشد از جمله اینکه تعداد زیادی از کتب در حوادث مختلفی از بین رفته و یا توسط دشمنان سوزانده شده و عدم اتصال سند چه‌بسا از این زاویه باشد «عدم الوجدان لایدل علی عدم الوجود»، شاهد این مدعا هم وجود کتب مقاتل بسیار زیادی که رجالیون آن‌ها را اصحاب ائمه (ع) و علما نسبت داده‌اند ولی اکنون اثری از آن در میان نیست.[7]

سیره علما در برخورد با مقاتل

اساساً نگاه فقها و دانشمندان دین به دستگاه سیدالشهدا (ع) که اکسیر اعظم است و برکات عجیبی در تمام طول تاریخ داشته، گونه دیگری است که باوجود تمام تقوا و احتیاط در جمیع امور دین نسبت به قضایای مربوط به سیدالشهدا (ع) همیشه دست به عصا بوده و یا عده کثیری از آنان از هرگونه دخالت در دستگاه سیدالشهدا هراس و ترس داشته‌اند.

به‌راستی کدام یک از فقها و مراجع بزرگوار در طول تاریخ هزار و چهارصد ساله شیعه – باوجود آن همه احتیاطی که داشته و دروغ به دین را روا نمی‌داشتند - تاکنون چنین رویکردی داشته و مدعی تحریف در وقایع عاشورا و یا مقاتل دیگر ائمه -س - شده‌اند؟ غیر از این‌که چنین برداشتی تنها به دوران معاصر بر می‌گردد، آیا آنان متوجه شیوع این گونه کتبی که اکنون مطالب آن خرافه پنداشته شده، نبودند! آیا وظیفه نداشتند که از باب نهی از منکر و یا ارشاد جاهل از این مطالب جلوگیری کنند؟

پنداره خرافه در اثر تضاد با سلیقه شخصی!

خرافه پنداشتن و تکذیب کردن برخی از مطالب پیرامون سیدالشهدا (ع) و یا وقایع تاریخی منقول در مقاتل به جهت در تضاد بودن آن واقعه با سلایق شخصی و روحیات فرد منتقد بوده است که چون سلیقه شخصی و پندار خویش را همان فهم عقل پنداشته آن قضیه را، مخالف عقل مطرح کرده است،[8] و بدیهی است که اختلاف‌سلیقه و روحیه افراد با هم یکسان نیست اما این نباید موجب تفسیر دین از این نگاه شود و این نکته بسیار مهمی است که بسیاری از اوقات چه نسبت به امور مربوط به سیدالشهدا (ع) و یا غیر از آن موجب خلط برای فرد منتقد می‌شود.

 از این رو به نظر می‌رسد، مدعیان چنین مطالبی، معنای عقل را درنیافته‌اند، چون صدق وقایعی که خلاف عقل پنداشته شده موجب تعارض و تضاد، دور و تسلسل نیست، در حالی که خرافه پندارانی که به‌صرف استبعاد شخصی و سلیقه‌ای، واقعه‌ای را تکذیب می‌کنند بایستی ادعای خلاف عقل بودن وقایع را به یکی از این قضایای منطقی برگردانند!

اما اگر ادعا شود که بایستی عقل تحقق این گونه قضایا را بپذیرد و درک نماید، در این صورت در پاسخ می‌گوییم: اساساً جایگاه عقل و عقلا در اعتبار سنجی وقایع تاریخی چیست؟ آیا اگر عقل مطلبی از اتفاقات در طول تاریخ را نفهمید و نتوانست تصدیق کند  نه اینکه انکار کند  می‌توان گفت آن مطلب خرافه است؟!

این نوشتار را مجال شناخت جایگاه عقل در نظام اندیشه شیعی نیست و بایستی در جای خودش بدان پرداخته شود اما در پاسخ، نسبت به چنین دیدگاهی چند نکته را متذکر می‌شویم:

اولاً: برخی امور از ناحیه شارع مقدس رسیده و مانند احکام شرعی دارای مصالح و مفاسد واقعی است، از این رو، عقل را توان فهم مصالح و مفاسد واقعی آن را نیست مانند گریه بر مصائب سیدالشهدا (ع) که شارع مقدس آن را عیناً همانند توبه بابی برای بخشش گناهان قرار داده و ما چه می‌دانیم که چه سری درون این اکسیر اعظم نهفته است.

ثانیاً: برخی امور مورد انکار عقل از باب معجزه و یا شبیه اعجاز است که خواست خدای متعال بر آن است که عظمت و بزرگی حادثه را بفهماند مانند خون گریستن آسمان‌ها در مصیبت سیدالشهدا (ع) و یا قضایای مربوط به اسب آن حضرت و ...، لذا دیگر مجالی نسبت به سنجش امور اعجازی و خارق‌العاده‌ای برای عقل نیست.

عدم وجود بدعت در مصادیق مستحدثه عزاداری

نسبت دادن «بدعت » به برخی از مصادیق عزاداری که در طول تاریخ به وجود می‌آید و سابقه نداشته، مردود است، زیرا بدعت درجایی است که انسان، مفهوم و عنوان جدیدی را در دین اضافه نماید و آن را به شارع مقدس استناد دهد، اما درجایی که خود شارع، مفهوم و عنوانی را مانند «جزع » اعتبار کرده و این عنوان در طول تاریخ به‌تدریج، مصادیقی را به لحاظ عرفی پیدا کرده که بدعت نیست و دقیقاً مانند جایی است که شارع بفرماید: اکرم الفقهاء، آیا هر مصداق فقیهی که به وجود می‌آید(هر فقیه جدیدی که به وجود می آید) معنا دارد که بگوییم بدعت است؟! لذا سینه زدن و زنجیر زدن و یا هرگونه عملی که زمانی در عرف به‌عنوان مصداق جزع صدق کند، پس از آن زمان، دیگر به‌عنوان مصادیق عزاداری به آن نگاه می‌شود.

اما پیرامون آسیب رساندن بدن که بحثی فقهی است و این نوشتار را مجال بررسی آن نیست به‌طور خلاصه باید گفت که دلایل حرمت ضرر رسانی به بدن اطلاق نداشته و تنها ضررهای متنابهی که منجر به جنایت بر نفس باشد را شامل می‌شود و گرنه اگر این دلایل، اطلاق داشته باشد و تمام ضررهای کوچک و بزرگ را بگیرد لازمه‌اش این است که خیلی از کارهای روزمره انسان مشمول این دلایل خواهد شد و حال آن‌که هیچ فقیهی بدان ملتزم نیست.

 

عدم انحصار دلایل شرعی در سیره معصوم

یکی دیگر از مواردی که منشأ شبهه شده این است که گفته می‌شود فلان مصداق عزاداری یا وجود برخی اشیاء در مجالس و یا راه‌اندازی دسته‌ها و یا برگزاری مجالس متعدد و ممتد به‌عنوان سالگرد و یادآوری امام معصوم  در سیره ائمه (ع) نبوده از این رو، این امور بدعت است و اما پاسخ این است که:

اولاً: تنها سیره معصوم ملاک حجیت نیست بلکه گفتار و تقریر معصوم هم از مدارک شریعت محسوب می‌شود.

ثانیاً: عدم وجود سیره دلیلی بر این نیست که انجام چنین اموری بدعت است بلکه چه‌بسا معصومین به دلیل شرایط بسیار سختی که در زمان حکومت امویان و عباسیان داشته‌اند، امکان ارتکاب چنین اموری برای ایشان وجود نبوده و یا در خفاء و به دور از چشم دشمنان ایشان انجام می‌یافته است مثلاً:

نسبت به برخی از مصادیق عزا، به‌عنوان نمونه، امام عسکری (ع) در شهادت پدر بزرگوارشان گریبان چاک زدند[9]و یا امام صادق (ع) در عزای سیدالشهدا (ع) امر به لطمه زنی کردند.[10]

همچنین پیرامون افراط در عزاداری می‌توان به سیره امام سجاد (ع) که تا پایان عمر مبارکشان گریان بودند و یا گریه نمودن امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف هر روز در دو وعده صبح و شام اشاره نمود[11]و همچنین سخن حضرت رضا (ع)[12] و یا دعای امام صادق (ع) که برای شیعیانی که در اثر طولانی شدن حزنشان در مصائب اهل‌بیت (ع) متأثر و مهموم می‌شوند، طلب رحمت نمودند.[13]

یا اخیرا برخی افراد به برخی از اشیائی که در عزای امام حسین (ع) وجود دارد مانند علم و علامت‌هایی از این قبیل ایراد گرفته‌اند در حالی که هر مراسمی در هر جای جهان بالاخره یک مناسکی دارد و این اشیاء جنبه نمادی و آیینی دارند که هرکدام نمایانگر عزای سیدالشهدا (ع) است و از مصادیق تعظیم شعائر محسوب می‌شود غیر از این‌که هرکدام از این اشیاء نماد واقعه‌ای نسبت به عاشوراست.[14]

 

نتیجه

حقیقتاً پرداختن به این رویکرد و استمرار این روند ناصحیح، رفته‌رفته به‌جایی خواهد انجامید که دیگر هیچ‌گونه اعتنایی از سوی افراد جامعه نسبت به صحت تحقق وقایع تاریخی به‌خصوص مقتل سیدالشهدا (ع) وجود نخواهد داشت و همواره یکایک افراد با عینک تردید به جریانات مربوط به سیدالشهدا (ع)نگاه می‌کنند، از طرفی عقیده نگارنده هم این نیست که بگذاریم هرکسی هر مطلبی را به عاشورا نسبت دهد و یا هر کاری را در عزای سیدالشهدا(ع) انجام دهد بلکه همه این موارد بایستی از نگاه شرع و با موازین آن منطبق باشد اما بایستی از انتقادات سلیقه‌ای و یا تفکرات قشری گری پرهیز نمود.

لذا با توجه به این‌که مراسم سیدالشهدا (ع) بزرگ‌ترین گردهمایی و اجتماع جهانی است و به نظر می‌رسد تنها عاملی است که باعث حفظ و بقاء شیعه گردیده، بایستی به‌جای ایجاد شک و شبهات واهی و بی‌اساس، همواره آن را پررنگ کرد و از آن، بهترین بهره‌برداری را نمود.