مقدمه

حادثه عاشورا به لحاظ ماهیت، اهداف و آثار، از بزرگ‌ترین رخدادهای تاریخ بشریت است چرا‌ که قهرمان حادثه، شخصیتی است چون امام حسین‌بن‌علی‌ (ع) که به منظور حفظ کامل‌ترین و آخرین دین الهی، جان خود را فدا کرد.

از جمله شواهد عظمت این قیام و شدت فاجعه شهادت رهبر آن، رخدادهای شگفتی است که در پی شهادت آن حضرت، در جهان هستی پدید آمد. حتی در یک نگاه گذرا به متون تاریخی و روایی شیعی و سنی، می‌توان به تعداد زیادی از گزارش‌های این حوادث برخورد کرد که در مجموع حکایت از آن دارند که این حادثه، در میان حوادث رخ داده در جامعه بشری، تافته‌ای است جدا‌ بافته و بدین لحاظ در خور دقت و بررسی.

فراوانی روایات یاد شده در منابع غیرشیعی از سویی و وجود بعضی روایات ضعیف و گاه سخیف‌ در میان این روایات از سوی دیگر، موجب پیدایش نوعی بدبینی نسبت به مجموع این روایات  به‌ ویژه منقولات در منابع غیرشیعی‌ گشته است. برخی چنین پنداشته‌اند که نقل این‌گونه روایات توسط مورخان غیرشیعی، ناشی از نوعی حرکت مرموز و پنهان، برای ایجاد غفلت نسبت به اصل قیام و اهداف آن و توجه دادن اذهان مردم به امور و قصه‌های عجیب است که بعضاً ریشه در اخلاق و عادات عصر جاهلی دارد. زیرا در عصر جاهلی در پی فقدان افراد مهم قبیله حوادث عجیبی را نقل می‌کرده‌اند[1].

بعضی دیگر، به صِرف نقل این‌گونه روایات توسط مورخان متمایل به امویان همچون ابن‌ سعد، آن‌ها را غیرقابل باور خوانده‌اند؛ چرا که مدعی هستند بیشتر این‌گونه روایات توسط راویانی از اهل شام یا بصره نقل شده و در این روایات، هیچ نکوهشی از یزید یا قاتلان امام‌ (ع) صورت نگرفته است[2].

از سوی دیگر، بعضی از مورخان متعصب اهل سنت همچون ابن‌ کثیر دمشقی‌ این‌گونه روایات را ساخته و پرداخته شیعه و از مجعولات آنان دانسته‌اند[3].

در بررسی دیدگاه یاد شده، توجه به چند نکته ضروری است:

  1. هر چند غرض‌ورزی مورخان متمایل به امویان در کم رنگ کردن هدف قیام امام حسین‌ (ع) قابل انکار نیست اما انکار حوادث شگفت‌انگیز به صرف غرض‌ورزی این دسته از مورخان نیز از دقت و انصاف علمی به دور است.
  2. روایات ناقلِ رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین‌ (ع)، علاوه بر منابع روایی اهل سنت، در بسیاری از منابع روایی شیعه نیز به چشم می‌خورد و تعداد زیادی از آن‌ها از امامان معصوم‌ (ع) نقل شده است.
  3. مضامینِ روایات یاد شده آن‌چنان نیست که با بداهت عقلی و شواهد نقلی ناسازگار باشد و مواردی عجیب‌تر از آن‌ها، در خوارق عاداتِ نقل شده برای پیامبران و ائمه ‌ (ع) به چشم می‌خورد. البته ناگفته نماند که در میان این روایات، مواردی نیز وجود دارند که قابل استبعاد بوده و به داستان‌سرایی شباهت بیشتر دارند تا نقل واقعیت.
  4. به هر حال، خود این روایات به گونه مستقیم یا غیرمستقیم گویای حقانیت مسیر حسینی‌ (ع) و بطلان مسیر یزیدی است و بدین لحاظ، کسانی که با تأمل و هوشیاری کافی با این روایات مواجه شوند درس لازم را فراخواهند گرفت. ضمن اینکه در همین گزارش‌ها چنان که اشاره خواهیم داشت  به روایات جالبی درباره گرفتاری‌های دنیوی قاتلان امام حسین‌ (ع) و قاتلان اصحاب آن حضرت برمی‌خوریم.
  5. در صورت درستی این ادعا که مؤلفان غیرشیعی و راویان بصری یا شامی این روایات، با توجه دادن اذهان به سوی اموری عجیب و خارق‌العاده، خواسته‌اند نفس حادثه کربلا و فلسفه و زمینه‌های رخداد آن کمتر مطرح شود، باز این امر، دلیل کذب روایات یاد شده و افسانه بودن آن‌ها نمی‌تواند باشد. شاهد این مدعا، رفتارهای رسانه‌های تابع استکبار، در عصر حاضر است که گاه برای انصراف اذهان از یک حادثه و توجه دادن به حادثه‌ای دیگر، تمام گزارش‌های خبری خود را در اقدامی هماهنگ، متوجه حادثه مورد نظر خود می‌کنند. بنابراین، صرف عطف توجه بیشتر به یک حادثه به هر منظوری که صورت پذیرد‌، دلیل کذب این رخداد نیست.

اکنون با عنایت به آنچه گذشت، گذری بر روایات متعدد و متنوع مربوط به رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین‌ (ع) خواهیم داشت و تلاش ما بر آن خواهد بود که روایات را دسته‌بندی، بررسی و ارائه کنیم. گفتنی است که بعضی از این گزارش‌ها مربوط به رخدادهای عجیب مرتبط با اجزای تکوینی نظام هستی همچون خورشید، ستارگان، باد، باران، دریاها و کوه‌ها و بعضی از آن‌ها مرتبط با حیوانات و جنّیان و بعضی نیز مرتبط با انبیا و فرشتگان است.

در تعدادی از این گزارش‌ها، عقوبت‌های دنیوی قاتلان شهدای کربلا و نیز تبدیل ماهیت اشیا و اموال به غارت رفته از شهدا و اسرای کربلا آمده و در گروهی دیگر، به گزارش‌های مربوط به جسم، سر، قبر و تربت مطهر امام حسین‌ (ع) برمی‌خوریم. بدین لحاظ ، مجموع این گزارش‌ها را در ده محور کلی  به گونه‌ای که در پی می‌آید‌ ، ارائه و در بعضی موارد به تحلیل روایات خواهیم پرداخت.

شایان ذکر است که بعضی از این رخدادها همچون گریه اجزای نظام هستی و گریه انبیا و فرشتگان برای مردم عادی قابل درک و مشاهده نبوده است و حوادثی همچون کسوف و خسوف، اقتضای آن را دارد که عموم مردم آن را مشاهده کرده باشند اما حوادثی چون وزش بادهای سیاه و سرخ یا بارش خاکستر و خون یا یافت شدن خون در بعضی نقاط ، و نیز تبدیل اشیاء به غارت رفته، می‌تواند در نقاط خاصی همچون مناطقی که بیشتر ساکنان آن از مخالفان بوده‌اند ، رخ داده باشد و رخدادهای مربوط به جسم و سر مطهر امام‌ (ع) و نیز عقوبت جنایت‌کاران، طبیعی است که برای شاهدان ماجرا محسوس بوده باشد.

1. کسوف و تاریکی آسمان

یکی از رخدادهای عجیب پس از شهادت امام حسین‌‌ (ع) در روز عاشورا، بروز کسوف (گرفتگی خورشید) است که موجب تیرگی عجیب آسمان و حتی رؤیت ستارگان شد[4]! این حادثه  به همراه برخی رخدادهای دیگر‌ وضعیتی را پدید آورد که به گفته برخی شاهدان، مردم تصور بروز قیامت را داشتند[5]! علاوه بر این، برخی از محدثان از بروز خسوف در شام روز عاشورا نیز خبر داده‌اند[6]. در بعضی از گزارش‌ها، به تلاطم و برخورد ستارگان نیز اشاره شده است[7]. به هر حال چنین تحولی در روز عاشورا، جزو گزارش‌های عجیب و مشهور در منابع شیعی و سنی است[8].

ممکن است با مشاهده روایات یاد شده، برخی، بی‌اختیار به روایت نبوی‌ (ص) درباره کسوف آسمان پس از مرگ فرزندش ابراهیم منتقل شوند. براساس آن روایت، هنگامی که ابراهیم (فرزند رسول خدا‌ (ص) از ماریه قبطیه) از دنیا رفت، خورشید دچار کسوف شد و مردم با خود گفتند: این کسوف به علت مرگ فرزند رسول خدا‌ (ص) رخ داده است. رسول خدا‌ (ص) به محض شنیدن این شایعه بر فراز منبر رفته و ضمن خطبه‌ای فرمود: «ای مردم! کسوف خورشید و ماه، دو نشانه از نشانه‌های خداوند هستند و به امر الهی در حرکتند و مطیع اویند و به خاطر مرگ و زندگی کسی دچار کسوف نمی‌شوند، پس هرگاه کسوف کردند نماز به جای آرید[9]».

بدین ترتیب، چگونه می‌توان روایات حاکی از کسوف و تاریکی آسمان پس از شهادت امام حسین‌ (ع) را پذیرفت؟

در پاسخ باید گفت: آنچه در روایت نبوی‌ (ص) نفی شده، رخداد کسوف یا خسوف به علت مرگ یا ولادت فردی از افراد است، حتی اگر فرزند پیامبر‌ (ص) باشد اما آنچه در روز عاشورا رخ داد صرفاً مرگ یک فرزند پیامبر‌ (ص) نبود، بلکه حادثه‌ای عظیم در تاریخ بشر بود که از حوادث و فجایع متعددی ترکیب شده و نقطه اوج آن، شهادت سبط رسول خدا‌ (ص) با آن وضع دلخراش بود. از این رو  نه فقط انسان‌های با ایمان‌ که نظام هستی متأثر از چنین رخدادی شد و حوادثی که در حال شرح رخداد آنها هستیم از جمله کسوف و خسوف، نمودها و جلوه‌های این تأثر می‌باشند و این در حالی است که با مرگ یک مؤمن  براساس برخی روایات که پس از این خواهیم آورد‌، تنها محل نمازش و نیز محل صعود اعمال و نزول رزق او در آسمان، بر او می‌گریند.

2. وزش بادهای سیاه و سرخ و بارش خاکستر و خون

سید بن‌طاووس در توصیف وضعیت پدید آمده پس از شهادت امام حسین‌ (ع) چنین گفته: « به هنگام شهادت امام حسین‌ (ع) غباری به شدت سیاه و تاریک  که باد سرخی آن را همراهی می‌کرد، برخاست به گونه‌ای که چیزی قابل مشاهده نبود و مردم گمان کردند عذاب بر ایشان نازل شده و این وضعیت تا ساعتی ادامه داشت سپس وضع به حال طبیعی بازگشت»[10].

به نظر می‌رسد وزش باد سیاه و سرخ متلازم با بارش خاکستر باشد که در برخی روایات دیده می‌شود. این معنا در روایت صحیح‌‌السند و مشهور شیخ صدوق از ریان‌ بن‌ شبیب از امام رضا‌ (ع) به چشم می‌خورد که فرمود: «...هنگامی که جدّم حسین‌ (ع) کشته شد، آسمان خون و خاک سرخ بارید...»[11].

در روایت دیگرِ شیخ صدوق که به صورت مسند از طریق مفضل ‌بن‌ عمر نقل شده‌، آمده که روزی امام حسن‌ (ع) به برادرش امام حسین‌ (ع) نگریسته و گریست و درباره سبب گریه‌اش چنین فرمود:

... هیچ‌ روزی همچون روز تو نیست ای اباعبدالله! سی‌هزار نفر در حالی که مدعی‌اند از امت جدّمان محمد‌ (ص)‌ می‌باشند و خود را به اسلام نسبت می‌دهند برای کشتن تو و هتک حریمت و اسارت اهل و فرزندانت و غارت اموالت، همدست می‌شوند و در چنین روزی، بنی‌امیه سزاوار لعنت (دوری از رحمت خدا) خواهند شد و آسمان خاکستر و خون خواهد بارید و همه چیز حتی وحشیان بیابان و ماهیان دریاها‌ بر تو خواهند گریست[12].

در روایت نسبتاً مفصلی که از میثم تمار نقل شده و او، براساس شنیده‌هایش از امیرمؤمنان علی‌ (ع)، به جزئیات عجیبی از حادثه‌ عاشورا و پیامدهای شهادت امام حسین‌ (ع) اشاره می‌کند، نیز بارش خاکستر به چشم می‌خورد. از آنجا که این روایت، بسیاری از شگفتی‌های مترتب بر شهادت آن حضرت را در بر دارد. بخشی از آن را از نظر می‌گذرانیم. این روایت را شیخ صدوق با سندش از جبله مکیه و او از میثم تمار چنین نقل کرده است:

به خدا قسم، این امت، فرزند پیامبرش را در دهم محرم خواهد کشت و دشمنان خدا آن روز را روزی مبارک به شمار خواهند آورد. و این حادثه، قطعاً رخ خواهد داد و علم الهی به آن تعلق گرفته و من آن را از مولایم امیر مؤمنان‌ (ع)، پس از تعلیم الهی به او ، فرا گرفته‌ام. مولایم فرمود: همه چیز حتی وحشیان بیابان‌ها و ماهیان دریاها و پرندگان آسمان‌ بر حسین‌ (ع) خواهند گریست. و خورشید و ماه و ستارگان و زمین و مؤمنان از انس و جن و همه فرشتگان آسمان‌ها و زمین‌ها و رضوان و مالک و حاملان عرش نیز بر او خواهند گریست و آسمان خون و خاکستر خواهد بارید...[13].

در دو روایت دیگر که توسط ابن ‌قولویه[14] و ابن‌ عساکر[15] نقل شده، نیز به بارش خاک سرخ از آسمان اشاره شده است.

بارش خون از آسمان پس از شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) نیز یکی از شگفت‌ترین رخدادهای تاریخی است. این رخداد به طُرُق متعدد در منابع شیعه و اهل سنت نقل شده به گونه‌ای که جای تردید در وقوع آن باقی نمی‌ماند.
در روایاتی که پیش از این نقل کردیم ضمن پیش‌گویی‌های امام حسن‌ (ع) درباره حادثه کربلا و نیز پیش‌گویی‌های میثم تمار به نقل از امیرالمؤمنین علی‌ (ع) درباره این حادثه، به بارش خون و خاکستر از آسمان اشاره شده بود[16].

در روایت مسند شیخ طوسی از عمار بن ‌ابی‌عمار نیز آمده که: «در روز قتل حسین‌ (ع)، آسمان خون تازه بارید»[17]. در برخی منابع روایی نیز از فردی به نام قرظه‌ بن‌ عبیدالله چنین نقل شده:

در نیمه یک روز آسمان باریدن گرفت و چون به دستار سفید رنگی (که به آن باران خورده بود) نگریستم آنرا به رنگ خون یافتم و شترم به بستر رودخانه رفت که آب بنوشد اما خونین شده بود و سپس دریافتم که آن روز، حسین‌ (ع) کشته شده بود[18].

در روایت ابن ‌قولویه از مردی از اهالی بیت‌المقدس نیز آمده که: «تا سه روز بر ما خون تازه می‌بارید!»[19] و به گفته حماد بن ‌سلمه: «در شب‌های پس از قتل حسین، بر مردم خون می‌بارید»[20].

در روایت مسند دولابی از ابراهیم نخعی نیز چنین می‌خوانیم: «هنگامی که امام حسین‌ (ع) کشته شد، آفاق آسمان سرخ گشت. سپس شکافته شد و خون بارید».[21]

در نقل قاضی نعمان از زنی به نام اُم ‌سالم نیز آمده که:

آن‌گاه که امام حسین ‌بن‌ علی‌ (ع) کشته شد از آسمان، بارانی همچو خون باریدن گرفت به گونه‌ای که خانه‌ها و دیوارها سرخ رنگ شد و این رویداد به بصره و کوفه و شام و خراسان نیز رسید در حدی که ما تردیدی در نزول عذاب نداشتیم[22].

در روایت نَضْره اَزْدیه نیز می‌خوانیم: «آن‌گاه که حسین کشته شد از آسمان خون باریدن گرفت و کوزه‌ها و سبوهایمان پُر از خون گشت!»[23]

3. مشاهده خون در نقاط گوناگون

یکی از رویدادهای بسیار شگفت و شایان توجه پس از شهادت امام حسین‌ (ع)، مشاهده خون در نقاط مختلف است. تنوع روایات حاکی از این حادثه و اعتبار سندی برخی از این روایات، موجب حصول اطمینان به وقوع این رویداد می‌شود. روایات یاد شده را می‌توان به چند دسته تقسیم کرد: بعضی از آن‌ها، از یافت شدن خون در زیر سنگ‌ها و کلوخ‌ها در نقاط مختلف حکایت دارند و بعضی دیگر، وقوع این رویداد را در ناحیه شام و در بیت‌‌المقدس گزارش کرده‌اند. در برخی روایات، به خونین شدن آب چاه‌ها و نهر‌ها اشارت رفته و در بعضی دیگر به خونین شدن خاک به امانت سپرده شده کربلا توسط پیامبر‌ (ص) به اُم‌سلمه! و در روایتی، ریزش خون از دیوارهای دارالاماره کوفه، به هنگام ورود سرمطهر امام حسین‌ (ع) نقل شده و بالاخره در روایتی دیگر، به ریزش خون از درخت اُم‌ معبد اشاره شده است و به جز اینها، روایات دیگری نیز در این زمینه به چشم می‌خورد که در ادامه به بیان و بررسی این موارد می‌پردازیم.

الف)‌ خونین‌شدن خاک کربلا نزد اُم‌سلمه

تعدادی از منابع شیعی و غیرشیعی[24]، روایتی را از اُم‌سلمه؛ همسر گرامی رسول خدا‌ (ص) ‌نقل کرده‌اند که با توجه به تعدد منابع گزارش‌کننده و نیز شخصیت مقبول و برجسته اُم‌سلمه در میان همسران پیامبر‌ (ص)، این روایت شایان توجه است. براساس روایت ابن ‌قولویه از امام صادق‌ (ع) در یک نوبت که رسول خدا‌ (ص)، در حُجره اُم‌سلمه بود و جبرئیل نیز نزد آن حضرت حضور داشت، ناگاه حسین‌ (ع) داخل شد. در این هنگام، جبرئیل به رسول خدا‌ (ع) عرض کرد: امتت این فرزند تو را خواهند کشت!‌ آیا خاک زمینی که در آن کشته خواهد شد نشانت ندهم؟ رسول خدا‌ (ص) فرمود: آری. پس جبرئیل دست برد و مشتی از خاک کربلا را به آن حضرت داد که به رنگ سرخ بود[25]. رسول خدا نیز اُم سلمه را از ماجرا با خبر ساخته، فرمود: جبرئیل مرا از اینکه امتم حسین را خواهند کشت آگاه ساخته و این تربت را به من داده، هرگاه خون تازه در آن دیدی، بدان که حسین کشته شده است.

اُم‌ سلمه آن خاک را درون شیشه‌ای نهاد. این شیشه و خاک درونش نزد اُم ‌سلمه بود تا زمانی که امام حسین‌ (ع) قصد خروج از مدینه کرد. اُم‌ سلمه نزد حضرت رفته، با نگرانی، پیش‌گویی رسول خدا‌ (ص) درباره شهادت آن حضرت و جریان خاک را بازگو کرد. امام‌ (ع) در پاسخش فرمود: اگر نروم نیز کشته خواهم شد! سپس دستی بر چشمان اُم‌ سلمه کشید، و او، مکان شهادت امام‌ (ع) و یارانش در کربلا را مشاهده کرد. در این هنگام امام‌ (ع) مقداری از خاک کربلا را به اُم‌ سلمه داد و فرمود: اگر این خاک و خاکی که رسول خدا‌ (ص) داده، خونین شد بدان که من کشته شده‌ام.

وی پس از عزیمت امام‌ (ع) به کربلا، همواره به آن خاک می‌نگریست و عصر روز عاشورا آن را خونین یافت؛ ازاین‌رو، فریاد واحسینا وابن‌ رسول‌الله سر داد. زنان مدینه نیز همراه او گریستند و در مدینه آنچنان غوغایی بر پا شد که مثل آن دیده نشده بود[26].

ب‌) یافت شدن خون زیر سنگ‌ها و کلوخ‌ها

بنابر نقل ابن ‌قولویه از امام صادق‌ (ع)، در جریان مواجهه هُشام‌ بن‌ عبدالملک با امام باقر‌ (ع) در شام، هنگامی که هشام درباره چگونگی آگاهی مردمِ نواحی مختلف از قتل امیرالمؤمنین علی‌ (ع) پرسید، آن حضرت فرمود:

در شب قتل امیرالمؤمنین علی‌ (ع) تا طلوع فجر، هیچ سنگی از روی زمین برداشته نشد جز اینکه زیر آن خون تازه یافتند و این وضعیت در شب قتل هارون (برادر حضرت موسی‌ (ع)) و یوشع ‌بن ‌نون و شمعون ‌بن حمون صفا و در شب بالا رفتن حضرت عیسی‌ (ع) به آسمان و شب پس از قتل حسین ‌بن‌ علی‌ (ع) نیز به وقوع پیوسته است. با شنیدن این سخنان، چهره هشام از خشم دگرگون شد و از امام باقر‌ (ع) پیمان گرفت که تا او زنده است این روایت را برای کسی بازگو نکند[27]!

همچنین بنا به نقل ابن‌ عساکر، هنگامی که عبدالملک ‌بن‌ مروان از فرزند «رأس الجالوت» (بزرگ عالمان مسیحی) درباره علامت قتل امام حسین‌ (ع) پرسید، او در پاسخ اظهار داشت: «هیچ سنگی در آن روز برداشته نشد جز اینکه زیر آن خون تازه می‌یافتند»[28]. این مضمون که پس از شهادت امام حسین‌ (ع)، زیر هر سنگی که برداشتند خون تازه یافتند  به جز موارد یاد شده‌ در تعداد دیگری نیز از منابع شیعی و سنی به چشم می‌خورد[29].

چنان‌که گفته شد، در بعضی از روایات، وقوع این رویداد در ناحیه بیت‌المقدس گزارش شده است. به عنوان نمونه، در روایت شیخ صدوق، از فاطمه بنت علی‌ (ع) آمده که: «پس از قتل امام حسین‌ (ع) هیچ سنگی در بیت‌المقدس از زمین برداشته نشد جز آنکه زیر آن خون تازه یافتند![30]»

ابن ‌قولویه نیز در روایتی، سخن فردی از اهالی شام را چنین گزارش کرده که گفته: «به خدا سوگند! ما اهالی بیت‌المقدس و اطراف و نواحی آن، شامِ قتل امام حسین‌ (ع) را چنین شناختیم که هیچ سنگ و کلوخی را برنداشتیم جز آنکه در زیر آن خون تازه و جوشان یافتیم»[31].

همین مضمون از محمد بن مسلم بن ‌شهاب زُهْری  وابسته به دربار اموی‌ نیز نقل شده است؛ وی پس از آنکه این حقیقت را برای عبدالملک‌ بن‌ مروان بیان کرد، او نیز ضمن تأیید مطلب[32]، زهری را از بازگویی آن برای دیگران منع نمود! و زهری این خبر را پس از مرگ وی بازگو کرد.177

شاید بتوان گفت، سبب تأکید روایات دسته دوم بر منطقه شام و نیز بیت‌المقدس، حضورِ بیشتر دشمنان اهل‌بیت‌ (ع) و غلبه خاندان اموی بر این مناطق بوده باشد و به همین لحاظ ، این رویداد در این مناطق، از نمود بیشتری برخوردار بوده است.

ج) خونین شدن آب چاه‌ها و نهرها

پیش‌تر به بارش خون از آسمان به دنبال شهادت امام حسین‌ (ع) اشاره کردیم. طبیعی است اشیا و زمینی که چنین بارشی بر آن صورت گرفته سرخ رنگ شود. اما روایات دیگری حکایت از آن دارند که با شهادت آن حضرت، آب چاه‌ها و برکه‌ها و نهرها به رنگ خون درآمده است و در این روایات، سخنی از بارش خون در میان نیست. به عنوان نمونه از فردی به نام قرظه ‌بن ‌عبیدالله نقل شده که گفته: «روزی که امام حسین‌ (ع) به قتل رسید، شترم به وادی رفت تا آب بنوشد اما آب وادی خونین بود!»[33] از فرد دیگری به نام عمرو بن ‌زیاد نیز نقل شده که: «در روز قتل امام حسین‌ (ع) چاه‌های ما مملو از خون شد!» [34]از نضره أزدیه[35] از اهالی بصره[36] ـنیز نقل شده که گفته: پس از قتل امام حسین‌ (ع) آسمان خون بارید و همه چیزمان، از جمله چاه‌ها، ظروف و خمره‌هامان از خون پر شد[37]! و قریب به همین مضمون، از فردی به نام عمار بن ‌ابی‌عمار نقل شده است[38]. در بعضی از متون نیز چنین می‌خوانیم: «صبح‌گاه روز پس از قتل امام حسین‌ (ع)، هر دیگی که غذا در آن طبخ کردند و نیز همه ظروف آب، خونین شد![39]»

با تأمل در روایات یاد شده می‌توان گفت این حادثه بایستی در نقاط خاصی روی داده باشد. به عنوان مثال، در روایت نضره أزدیه، به وقوع حادثه در ناحیه بصره اشاره شده است و می‌دانیم که مردم این منطقه در آن زمان دارای گرایش‌های عثمانی بوده و دشمنان اهل بیت‌ (ع) در آنجا سُکنی داشتند. روایاتی نیز که از خونین شدن ظروف آب یا محتویات دیگ غذا حکایت دارند بایستی درباره کسانی باشند که نقشی در وقوع حادثه کربلا داشته‌اند زیرا براساس روایاتی که پس از این خواهیم آورد، گوشت شتران به غارت رفته از حرم امام حسین‌ (ع) به هنگام طبخ خونین شد! و نمی‌توان پذیرفت که ظروف و غذا و آب شرب مردم همه نواحی، خونین شده باشد!

د) ریزش خون از درخت اُم ‌معبد

اُم‌ معبد خزاعی؛ زنی بادیه‌نشین بود و در مسیر مکه به مدینه در خیمه‌ای، سکونت داشت. رسول خدا‌ (ص) در مسیر هجرت به مدینه به خیمه او رسید و به برکت قدوم مبارک آن حضرت، گوسفند لاغر و بی‌شیر اُم‌ معبد، دارای شیر فراوانی شد که همه حاضران نوشیده و سیراب شدند. سپس درخت عوسجه‌ای (تمشک وحشی) که در کنار خیمه بود به برکت آب وضوی آن حضرت که به پای آن ریخت، جان تازه‌ای گرفت، رشد کرد، خارهایش ریخت، ریشه‌اش قوی و شاخه‌هایش فراوان شد و برگ‌های سبز و میوه‌های بزرگ و خوشبو یافت. این درخت پس از این ماجرا، در دل آن بیابان خشکیده، مایه برکت برای خانواده اُم ‌معبد و رهگذران و نیز موجب شفای بیماران بود و حتی گوسفندان و شترانی که از برگ آن می‌خوردند فربه و پُرشیر می‌شدند. بدین لحاظ، رفته ‌رفته، مردم آن نواحی، نام «مبارکه» را برای آن درخت برگزیدند.

این وضعیت ادامه داشت تا اینکه روزی، مردم آن ناحیه، با کمال تعجب مشاهده کردند که میوه‌های درخت فرو ریخته و برگ‌هایش زرد شده! و مدتی بعد، خبر رحلت رسول خدا‌ (ص) در همان روزِ پژمردگی درخت، به آن ناحیه رسید. از آن پس، میوه درخت کمتر از قبل بود و کیفیت آن نیز به لحاظ بزرگی و طعم و بو، پایین‌تر!

این وضع نیز تا سی ‌سال استمرار داشت تا آنکه روزی، مشاهده شد که خارهای درخت بازگشته و همه میوه‌هایش نیز فرو ریخته و از سرسبزی درخت نیز کاسته شده است و به دنبال آن، خبر شهادت امیرالمؤمنین علی‌ (ع) به گوش مردم آن ناحیه رسید. مدت زیادی بدین منوال گذشت تا اینکه روزی مشاهده شد از ساقه درخت، خون تازه جاری شده و برگ‌های آن نیز به گونه‌ای همچون خونابه‌ای که از گوشت جاری است، خونین شده است! ازاین‌رو، مردم ناحیه، با خود می‌گفتند که حتماً امر عظیمی رخ داده است؛ و ناگاه در اوایل شب، صدای ناله‌ای از سوی درخت شنیدند که این بیت را ترنّم می‌کرد:

أیا ابنَ النبی و یا ابنَ الوصی
ای فرزند نبی و‌ای فرزند وصی

 

ویا مِنْ بقیّه السادات الأکرمینا
و‌ای کسی که باقی‌مانده سروران بزرگواری!

و رفته‌رفته صدای ناله و گریه بیشتری به گوش می‌رسید که آنچه گفته می‌شد چندان مفهوم نبود و پس از این واقعه، خبر شهادت امام حسین‌ (ع) به آن ناحیه رسید و آن درخت نیز کاملاً خشکید و بادها و باران‌های بیابان آن را درهم شکستند و هیچ اثری از آن باقی نماند[40].

عبدالله ‌بن‌ محمد انصاری (یکی از راویان این جریان) می‌گوید: در مدینه، دعبل ‌بن ‌علی خزاعی را ملاقات و این خبر را برایش بازگو کردم و او در تأیید خبر، از طریق پدر و جد و سپس مادر جدش (سعیده بنت ماری الخزاعیه) نقل کرد که او، آن درخت را دیده و در عصر امام علی‌ (ع) از میوه‌اش نیز خورده است[41].

ه‍) ریزش خون از دیوار دارالاماره کوفه

بنا به نقلی از حاجب و دربان ابن‌ زیاد، هنگامی که سر مطهر امام حسین‌ (ع) را به دارالاماره کوفه وارد کرده و مقابل ابن ‌زیاد نهادند، نگاه این دربان به دیوارهای دارالاماره جلب می‌شود و مشاهده می‌کند که از دیوارها خون جاری شده است[42]. برخی از منابع، این ماجرا را از ایوب‌ بن‌ عبیدالله ‌بن‌زیاد گزارش کرده‌اند[43]. و بعید نیست که وی نیز همچون دربانِ پدرش، شاهد این صحنه بوده باشد.

بررسی روایات

به‌جز آنچه گذشت، روایات دیگری نیز  به‌ ویژه در منابع اهل سنت‌ به چشم می‌خورد[44]. در یک نگاه کلی به مجموع روایات، با توجه به وجود روایات صحیحه و نیز کثرت گزارش‌ها، اصل پیدایش خون در نقاط مختلف پس از شهادت امام حسین‌ (ع) جای تردید ندارد. اما در خصوص برخی از روایات، همچون ریزش خون از دیوار دارالاماره کوفه که راوی آن، دربان یا فرزند ابن ‌زیاد است و یا روایت ریزش خون از درخت اُم‌ معبد که سند معتبری ندارد و یا خونین شدن آب چاه‌ها و نهرها که اخبار آحاد، از راویانی بعضاً‌ مجهول بر آن دلالت دارند، باید گفت، با توجه به امکان رخداد این حوادث و عدم استحاله عقلی و بلکه تأیید آن‌ها با روایات متعددی که حکایت از پیدایش خون در نقاط مختلف همچون زیرسنگ‌ها و کلوخ‌ها‌ دارند، می‌توان نسبت به وقوع این حوادث اطمینان نسبی یافت. هرچند اگر این روایات به‌خودی‌خود و بی‌توجه به شواهد و مؤیدات‌ بررسی شوند برای اثبات مطلب کافی نخواهند بود.

4. گریه اجزای نظام هستی

در روایات متعددی چنین آمده که پس از شهادت امام حسین‌ (ع)، زمین، آسمان و دیگر اجزای نظام هستی بر کشته شدنش گریستند. فراوانی این روایات به گونه‌ای است که جای تردیدی درباره اصل این رخداد باقی نمی‌گذارد و مهم، مفهوم و معنای این گونه روایات است. این روایات، به جز اهل ‌بیت‌ (ع) و اصحاب آنان، از طریق اهل سنت نیز نقل شده‌اند.

در روایاتِ رسیده از اهل بیت‌ (ع)، معمولاً به آیه 29 از سوره «دخان» اشاره شده است که مربوط به هلاکت فرعون و قوم است: «پس آسمان و زمین بر آنان نگریستند و آنان از مهلت‌ یافتگان نبودند».

سپس در ادامه این دسته روایات آمده است که در طول تاریخ، آسمان و زمین، تنها بر دو تن گریستند که عبارتند از: یحیی‌ بن ‌زکریا‌ (ع) و حسین‌ بن‌علی؛ جعفر بن ‌محمد بن ‌قولویه قمی(محدث بزرگِ شیعه در قرن چهارم) در باب بیست و هشتم کتاب «کامل الزیارات»، با عنوان «بکاء السماء والارض علی قتل الحسین‌ (ع) و یحیی‌بن‌زکریا‌ (ع)» بیست و هفت روایت در این باره آورده است[45]. و باب‌های دیگری نیز با عنوان‌های «بکاء جمیع ما خلق الله علی الحسین‌ (ع)»‌ با نه روایت، و «بکاء الملائکه علی الحسین‌ (ع)» با بیست روایت و «نوح الجن علی الحسین‌ (ع)» با ده روایت به چشم می‌خورد[46].

در دومین روایت باب بیست و هشتم که به طور مسند از ابراهیم نخعی نقل شده، آمده که روزی امیر مؤمنان علی‌ (ع) وارد مسجد شد و در گوشه‌ای نشست و اصحابش نیز گرد او حلقه زدند. در این هنگام، فرزندش حسین‌ (ع) وارد مسجد شد و نزد پدر رفت. امیر مؤمنان‌ (ع) در حالی که دست مبارکش را بر سر فرزندش نهاده بود، فرمود: «فرزندم! خداوند اقوامی را در قرآن کریم مورد سرزنش قرار داده و فرموده: «فما بکت علیهم السماء والارض و ما کانوا منظرین»؛ آنگاه حضرت افزود: به خداوند سوگند، تو را خواهند کشت، سپس آسمان و زمین بر تو خواهند گریست»[47].

از این روایت برمی‌آید که تمامی آنچه در آسمان و زمین است بر قتل امام حسین‌ (ع) گریسته است. این معنا، طبق روایت مفصلی از امام صادق‌ (ع) خطاب به زراره به صورت واضح‌تری بیان شده است. در این روایت می‌خوانیم: «ای زراره! آسمان، چهل روز بر حسین‌ (ع) با خون گریست و زمین چهل روز با سیاهی بر حسین‌ (ع) گریست و خورشید چهل روز، با کسوف و سرخی بر حسین‌ (ع) گریست و همانا کوه‌ها از هم پاشیدند و دریاها متلاطم شدند و فرشتگان چهل روز بر حسین‌ (ع) گریستند...»[48].

در روایت دیگری از امام صادق‌ (ع) می‌خوانیم که: «پس از شهادت امام حسین‌ (ع) آسمان‌های هفت‌گانه و زمین‌های هفت‌گانه و آنچه در آن‌ها و بین آن‌هاست و آنچه از مخلوقات الهی در بهشت و دوزخ قرار دارند و آنچه دیده می‌شود و آنچه دیده نمی‌شود همگی بر ابی‌عبدالله‌ (ع) گریستند، به جز سه چیز که بر آن حضرت نگریستند...»[49].

آن حضرت سپس در پاسخ راوی، آن سه چیز را بصره و دمشق و آل ‌عثمان ‌بن‌ عفان معرفی فرمود.

در روایت ابوبصیر از امام باقر‌ (ع) نیز آمده که انس و جن و پرندگان و وحوش بر امام حسین‌ (ع) به گونه‌ای گریستند که اشکشان جاری شد[50].

آن حضرت در روایتی دیگر، پس از اشاره به آیه «لَم نَجْعَل لَهُ من قبل سمیاً» و اینکه حضرت یحیی‌ (ع) و امام حسین‌ (ع) پیش از خود، هم نامی نداشته‌اند، فرمود: «و آسمان و خورشید، چهل روز بر آن دو گریستند و گریه آن‌ها به این صورت بود که خورشید هنگام طلوع و غروب، سرخ‌رنگ می‌شد»[51].

در روایت فاطمه بنت علی‌ (ع) نیز می‌خوانیم: «... نور خورشید بر روی دیوارها به رنگ سرخ همچون ملحفه‌های رنگین‌ مشاهده می‌شد و اینچنین بود تا زمانی که علی‌ بن‌ الحسین‌ (ع) به همراه زنان از شام خارج شد و سر امام حسین‌ (ع) به کربلا بازگردانده شد»[52].

درباره گریه وحوش نیز روایتی توسط حارث اعور از امیرمؤمنان علی‌ (ع) نقل شده که حضرت پیش‌گویی کرده، فرمود: «پدر و مادرم فدای حسین که در پشت کوفه کشته خواهد شد. به خدا سوگند، گویا انواع وحوش را می‌نگرم که گردن‌هایشان را به سوی قبر او کشیده و بر او می‌گریند و شب تا به صبح در رثای او می‌گریند. پس هرگاه وحوش چنین‌اند، مبادا شما در حق او جفا کنید»[53].

گریه آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه، بر شهادت امام حسین‌ (ع)، در روایت معروف ابن‌ شبیب از امام رضا‌ (ع) نیز به چشم می‌خورد[54].

چنان که گذشت، پیش از رخداد کربلا، امیرمؤمنان علی‌ (ع) پیش‌گویی‌هایی درباره اصل حادثه و حوادث شگفت پس از آن داشت؛ از این رو، بعضی از خواص اصحاب آن حضرت نیز شنیده‌های خود در این باره را، پیش از رخداد کربلا، برای دیگران بازگو می‌کردند. به عنوان نمونه، هنگام تبعید ابوذر به ربذه، توسط عثمان، برخی از مردم به ابوذر گفتند: «دل خوش‌ دار، که این سختی‌ها در راه خدا اندک است». و ابوذر، در پاسخ، ضمن تصدیق این سخن، اظهار داشت:

ولکن شما نسبت به قتل حسین‌ (ع) چه خواهید کرد؟ به خداوند سوگند، در اسلام پس از قتل خلیفه (یعنی امیرمؤمنان علی‌ (ع)) کشته‌ای بزرگ‌تر از او نخواهد بود و خداوند شمشیر انتقام خود را به وسیله فردی از ذریه حسین‌ (ع) بیرون خواهد کشید و اگر می‌دانستید که بر ساکنان دریاها و کوه‌ها و بیشه‌ها، جنگل‌ها و صخره‌ها و اهل آسمان، در نتیجه قتل او چه می‌گذرد، آنچنان می‌گریستید که جان از کالبدتان خارج شود[55].

میثم تمار نیز در بیانی مشابه، از گریه همه چیز بر شهادت امام حسین‌ (ع)، حتی وحوش بیابان‌ها، ماهیان دریاها، پرندگان آسمان‌ها، خورشید، ماه، ستارگان، آسمان، زمین، مؤمنان از انس و جن، تمامی ملائکه آسمان‌ها و زمین‌ها، رضوان(نگاهبان بهشت)، مالک (نگاهبان دوزخ) و حاملان عرش خبر داد[56].

در منابع اهل سنت نیز روایات زیادی درباره گریه اجزای نظام هستی بر شهادت امام حسین‌ (ع) با مضامینی مشابه آنچه گذشت، به چشم می‌خورد که به عنوان نمونه، سخن سیوطی در این باره را نقل می‌کنیم. وی صرفاً اشاره‌ای گذرا به شهادت امام حسین‌ (ع) کرده و می‌گوید: قلب، تحمل ذکر تفصیل این داستان را ندارد و سپس به حوادث پس از شهادت پرداخته و می‌گوید:

آن‌گاه که حسین‌ (ع) به قتل رسید، نور خورشید به مدت هفت روز بر روی دیوارها، همچون ملحفه‌های رنگین بود و ستارگان به یکدیگر برمی‌خوردند. قتل حسین‌ (ع) در روز عاشورا رخ داد و در این روز خورشید کسوف کرد و آفاق آسمان تا شش ماه پس از قتل او سرخ‌رنگ بود و این سرخی، پس از آن روز نیز همچنان در آسمان دیده می‌شود، در حالی که پیش از قتل حسین‌ (ع) چنین چیزی در آسمان دیده نمی‌شد[57].

گریستن هستی بر شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع)، در اشعار شعرای اسلامی نیز انعکاس یافته است. به عنوان نمونه، سیدحمیری در این باره چنین سروده:

بَکتْ الارضُ فقدَه و بَکتْه
بَکتا فقدَه اربعین صباحا

 

باحمرارٍ له نواحی السماء
کلَّ یوم عند الضحی والمساء

«زمین بر فقدان حسین‌ (ع) گریست و نواحی آسمان نیز با سرخی بر او گریست. این دو (زمین و آسمان) تا چهل روز، هر صبح و شام در فقدان حسین‌ (ع) گریستند»[58].

مضامین مشابهی، در اشعار دیگر شعرای شیعی و غیرشیعی به چشم می‌خورد. به عنوان نمونه، ابوالعلاء مَعری چنین سروده است:

وعلی الدهر من دماء الشهیدین
وهما فی اواخر اللیل فجران

 

علی ونجله شاهدان
وفی اولیاته شفقان

«خون‌های آن دو شهید، یعنی علی و پسرش، دو حجت و گواه بر روزگارند که در اواخر شب، همچون دو فجر و در اوایل شب، همچون دو شفق هستند».

و سلیمان بن قتّه عدوی نیز چنین سروده:

مررت علی ابیات آل محمد (ص)
ألم تَرَ أن الشمس اضحَتْ مریضه

 

فلم أرهَا امثالها یوم حلّت
لفقد حسین والبلاد اقشعرّتْ

«بر خانه‌های آل محمد گذر کردم اما آن‌ها را بسان روزهای آغازین ندیدم. آیا نمیبینی که خورشید از شهادت حسین (ع) بیمارگون شده و شهرها به لرزه در آمدهاند؟»[59]

بررسی روایات

فراوانی روایات مربوط به گریه اجزای نظام هستی بر شهادت امام حسین‌ (ع) اصل وقوع این رخداد را تردیدناپذیر کرده است؛ ضمن اینکه بعضی از این روایات، اسناد قابل قبولی نیز دارند. اما در مقام بررسی و تحلیل محتوایی این گروه از روایات چند موضوع شایان توجه است:

نخست آنکه مدت زمان گریه اجزای هستی بر شهادت امام حسین‌ (ع) در این روایات، متفاوت آمده است. در روایات نقل شده از معصومان‌ (ع) سه گونه تعبیر دیده می‌شود: مقید نبودن به زمانی خاص، قید یک سال و قید چهل روز که روایات دسته سوم از تعداد بیشتری برخوردار است. اما در روایات نقل شده از اصحاب ائمه‌ (ع)، روایت ابوذر و میثم تمار، عاری از هرگونه تقید زمانی است و روایت فاطمه بنت علی‌ (ع) به زمان بازگشت اهل بیت‌ (ع) به مدینه مقید است. در روایات موجود در منابع اهل سنت نیز چند گونه تعبیر به چشم می‌خورد: مقید نبودن به زمانی خاص، مدت چند روز، یک ماه، چهل روز، دو یا سه ماه و بالاخره یک سال و نه ماه.

در توجیه اختلاف مربوط به مدت گریه اجزای عالم هستی، می‌توان گفت که هرچه به زمان رخداد حادثه نزدیک‌تر می‌شویم نشانه‌های تأثر عالم هستی آشکارتر است؛ ازاین‌رو، حوادثی همچون کسوف، بادهای سرخ و سیاه، بارش خون و خاکستر، بلافاصله پس از حادثه رخ داده است. مثلاً در برخی روایات، سرخی خورشید در روزهای پس از شهادت امام‌ (ع) به «علقم» (خون بسته)، یا به «ورده کالدهان» (چرم دباغی‌شده به رنگ سرخ)، یا به «ملاحف معصفره» (ملحفه‌های رنگ‌شده با شیره گل سرخ رنگی به نام مُعَصْفَر) تشبیه شده است؛ و این وضعیت در روزهای بعد ادامه نیافته است. مؤید این توجیه، سخن سیوطی است که مدت سرخی همچون «ملاحف معصفره» را هفت روز ذکر می‌کند، سپس می‌گوید که آفاق آسمان به مدت شش ماه پس از شهادت حسین‌ (ع) سرخ‌رنگ بود و در نهایت اظهار می‌دارد که این سرخی همچنان در آسمان رؤیت می‌شود. بنابراین، باید میان سرخی هفت روز اول و شش ماه اول و سرخی پس از آن تفاوتی بوده باشد.

نکته دیگر در روایات یاد شده، تبیین محدوده گریان از نظام هستی بر شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) است. دقت در تعابیر به کار رفته در این روایات نشان می‌دهد که این حادثه چگونه بر پهنه عظیم هستی تأثیرگذار بوده است. تعابیر به کار رفته چنین است: آسمان‌ها و زمین‌های هفت‌گانه و آنچه در آن‌ها و بین آن‌هاست، خورشید، ستارگان، آنچه دیده می‌شود و آنچه دیده نمی‌شود، بهشت، دوزخ، ارکان آسمان، پهنه زمین، دریاها و ساکنان آن‌ها، ماهیان اعماق دریاها، کوه‌ها و بیشه‌ها و کوهپایه‌ها، جنگل‌ها و صخره‌ها، درختان با شاخه‌هایشان، تمامی فرشتگان آسمان و زمین، وحوش بیابان، مؤمنان انس و جن، رضوان، مالک، حاملان عرش، کعبه، مقام ابراهیم و مشعرالحرام بر امام حسین‌ (ع) گریستند.

اما گریه موجودات بی‌جان و جمادات چگونه توجیه‌پذیر است؟ آیا این گونه روایات را باید بر معنای کنایی و تخیلی و تمثیلی حمل کنیم؟ یا آنکه می‌توان مفهومی حقیقی از آن‌ها استنباط کرد؟

با توجه به دشواری درک گریه موجودات بی‌شعور، روایات یاد شده را برخی با تقدیر گرفتن یک مضاف توجیه کرده‌اند مثلاً: بکت السماوات والارضون را به بکی اهل السماوات والارضون تفسیر کرده‌اند. برخی نیز آن را تعبیری کنایی دانسته‌اند. برخی دیگر، آن را رسمی باقی مانده از عصر جاهلی دانسته‌اند که برای تعظیم فقدان برخی شخصیت‌ها، این تعابیر را به کار می‌برده‌اند[60].

به نظر می‌رسد اگر آیاتی همچون: انْ مِنْ شیء إلّا یسبِّح بحمده و لکن لاتفقهون تسبیحهم(اسراء: 44) و یسبّح لله ما فی‌ السماوات والارض(جمعه: 1) را بدون هرگونه توجیه و تأویلی معنا کنیم، چنان که اجزای هستی، تسبیح‌گوی حق می‌تواند باشد، وهمین، حکایت از گونه‌ای شعور درآنها دارد، همین‌ها می‌توانند بر شهادت شخصیتی چون ابی‌عبدالله‌ (ع) گریان باشند. اما گریه هرچیز متناسب با هموست:

ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم[61]

 

با شما نامحرمان ما خامُشیم

اما این که گریه اجزای نظام هستی  بر اساس روایات یاد شده‌، اختصاص به امام حسین‌ (ع) و حضرت یحیی‌ (ع) داشته، نیز نشانه‌ای دیگر از عظمت شهادت امام حسین‌ (ع) است. چرا که حتی شهادت حضرت یحیی‌ (ع) نیز تأثیری همچون شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) بر اجزای نظام هستی نداشته است. شایان ذکر است که براساس برخی روایات، بخش‌های محدودی از اجزای هستی بر مرگ مؤمن گریه می‌کنند. بنا به نقل انس ‌بن ‌مالک از رسول خدا‌ (ص) نقل شده است: «هر مؤمنی را در آسمان دری است که محل صعود اعمال و نزول رزق اوست و به هنگام مرگ مؤمن، این بخش از آسمان و نیز محل نماز مؤمن در زمین، بر مرگش می‌گریند!»[62]

5. گریه و عزای پیامبران و فرشتگان

اگر شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) اجزای مختلف عالم هستی را به گریستن واداشت، امر غریبی نیست که انبیای الهی، فرشتگان و جنیانِ باایمان نیز بر این مصیبت بزرگ بگریند و عزادار شوند. این حقیقت را می‌توان از روایات متعددی که در منابع شیعی و سنی نقل شده، به دست آورد. در ادامه مباحث، چند نمونه از این روایات را نقل می‌کنیم.

ابن ‌قولویه قمی، روایت مسندی را از ابوبصیر بدین مضمون نقل کرده است:

نزد امام صادق‌ (ع) بودم و با آن جناب سخن می‌گفتم که فرزند حضرت وارد شد. آن حضرت او را بوسید و به خود چسبانید و فرمود: خداوند کوچک بدارد آن‌که شما را کوچک کند و انتقام کشد از آنکه شما را تنها گذارد و خوار سازد و لعنت کند آنکه شما را به قتل رساند و خداوند ولی و حافظ و یاری‌کننده‌ شما باشد. همانا گریه زنان و انبیا و صدیقین و شهدا و فرشتگان آسمان برای شما بسیار بوده است.
سپس حضرت گریست و فرمود: ‌ای ابابصیر، هرگاه به اولاد حسین‌ (ع) می‌نگرم، به علت آنچه بر پدرشان (حسین‌ (ع)) و بر ایشان گذشته، خودداری نتوانم کرد...[63].

ابن ‌قولویه روایت دیگری را از امام صادق‌ (ع) نقل کرده که طی آن، به گریه صدیقه کبری ‌سلام‌الله‌ علیها به همراه هزار پیامبر و هزار صدیق و هزار شهید و هزاران هزار تن از کرّوبیان بر شهادت امام حسین‌ (ع) اشاره شده است[64].

اما درباره گریه فرشتگان  به جز آنچه گذشت روایات زیادی در منابع به چشم می‌خورد[65]. این معنا، در خطبه امام سجاد‌ (ع) در مجلس یزید در قالب این جملات آمده که: «من فرزند کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند»[66]. همچنین در خطبه آن حضرت به هنگام ورود کاروان اسرای اهل‌بیت‌ (ع) به مدینه چنین آمده:

ای مردم! کدام یک از مردانتان پس از قتل حسین‌ (ع) دلشاد خواهد بود؟ و کدامین قلب غیرمحزون؟ و کدامین چشم، بی‌اشک؟ در حالی که هفت آسمان بر او گریستند و دریاها با امواجشان، و آسمان‌ها با ارکانشان و زمین به وسعتش و درختان به شاخه‌هایشان و ماهیان در عمق دریاها و ملائکه مقرب الهی و همه اهل آسمان‌ها...[67].

در روایت ابوحمزه ثمالی از امام باقر‌ (ع) نیز می‌خوانیم که پس از شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع)، فرشتگان با گریه و ناله و ضجّه از خداوند، انتقام خون آن حضرت را خواستار شدند و خداوند نیز در پاسخ فرشتگان، از انتقام‌گیری توسط  قائم آل‌محمد (عج) خبر داد[68].

ابن ‌قولویه روایات متعددی از امام باقر‌ (ع) و امام صادق‌ (ع) نقل کرده که از حضور تعداد زیادی فرشته با هیئت غبارآلود و عزادار بر سر قبر امام حسین‌ (ع) در تمامی ساعات شبانه‌روز خبر داده‌اند و آنان به گریه برای مظلومیت آن حضرت و نیز دعا برای زوّار او مشغولند[69]. روایت صفوان جمال از امام صادق‌ (ع) در این باره را مرور می‌کنیم؛ وی چنین نقل کرده:

در مسیر مدینه به مکه در محضر امام صادق‌ (ع) بودم و آن حضرت را محزون و شکسته و غمناک دیدم. علت را جویا شدم، فرمود: اگر آنچه من می‌شنوم را می‌شنیدی چنین پرسشی نمی‌کردی! عرض کردم: چه می‌شنوید؟ فرمود: ناله فرشتگان و نفرین آنان بر قاتلان امیر مؤمنان علی‌ (ع) و قاتلان حسین‌ (ع) و ناله جنیان و گریه فرشتگانی که دور قبر حسین‌ (ع) هستند و به شدت در جزع و فزع‌اند. با این وجود، چه کسی می‌تواند غذا و نوشیدنی و خواب گوارایش باشد؟![70]

6. گریه و عزای جنیان مؤمن

جنیان مؤمن نیز  بر اساس روایات متعدد‌ در کنار دیگر موجودات نظام هستی عزادار امام حسین‌ (ع) بوده و هستند. اینکه امام صادق‌ (ع) «جمیع ما خلق الله» را گریان بر امام حسین‌ (ع) معرفی کرد[71] شامل جنیان نیز می‌شود. در روایت ابوبصیر از امام باقر‌ (ع) نیز خواندیم که: «انس و جن و پرندگان و وحوش، آنچنان بر حسین‌ (ع) گریستند که اشکشان سرازیر گشت».[72]

به جز این گونه روایات، در برخی از روایات دیگر، کسانی شنیده‌های خود از نوحه‌سرایی و گریه و عزای جنیان را گزارش کرده‌اند، که اُم‌سلمه  همسر گرامی رسول خدا‌ (ص) ‌ از این جمله است. وی روزی به خادمش گفت:

گویا فرزندم (حسین‌ (ع)) کشته شده است، زیرا پس از رحلت رسول خدا‌ (ص) صدای گریه و نوحه جنیان را نشنیده بودم جز دیشب که شنیدم می‌گفتند: ‌ای دیده من با جدیت گریه کن، و پس از من چه کسی بر شهدا خواهد گریست؟ و چه کسی خواهد گریست بر گروهی که مرگ آنان را در حال حکومت یک برده[73] به سوی خداوند قاهری حرکت می‌دهد[74].

ابن ‌قولویه در کتاب «کامل الزیارات» بابی تحت عنوان «نوح الجنّ علی الحسین» مشتمل بر ده روایت گشوده که روایت پیشین از اُم‌سلمه از آن جمله است. در منابع روایی و تاریخی اهل سنت نیز نمونه‌های متعددی در این باره به چشم می‌خورد از جمله، روایت ابوجناب کلبی است که چنین نقل کرده:

به کربلا رفتم و به یکی از اشراف آنجا گفتم: شنیده‌ام شما صدای نوحه جن را می‌شنوید! گفت: در اینجا کسی نیست که صدای آنان را نشنیده باشد. پرسیدم: چه شنیده‌ای؟ گفت: شنیدم که می‌گفتند:

مسح الرسول جبینه
ابواه من عُلیا قریش[75]

 

فله بریق فی الخدود
وجدّه خیر الجدود

در برخی گزارش‌ها نیز آمده که مردم پس از شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) در بعضی مناطق ندای هاتفی غیبی را شنیده‌اند که اشعاری در رثای آن حضرت می‌خوانده، اما صاحب صدا را نمی‌دیده‌اند. بعید نیست این‌گونه نداها نیز از جنیان بوده و امکان آن نیز هست که فرشتگان و مأموران غیبی خداوند چنین نداهایی را سر داده باشند. بنا به نقل ابن‌ قولویه یکی از اهالی بیت‌المقدس، شبانگاه پس از شهادت امام حسین‌ (ع)، ندای هاتفی غیبی را می‌شنیدند که می‌گفت:

اترجو امه قتلت حسیناً
معاذ الله لانلتم یقیناً
قتلتم خیر من رکب المطایا[76]

 

شفاعه جدّه یوم الحساب
شفاعه احمد و ابی‌تراب
وخیر الشیب طرّا والشباب

7. گریه و عزای حیوانات

پیش‌تر، روایت حارث اعور از امیرمؤمنان‌ (ع) درباره گریه وحوش و حیوانات بر شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) را نقل کردیم[77]. به جز این، روایات دیگری نیز در دست است که از عزای بعضی حیوانات برای آن حضرت به صورت مستمر و همیشگی حکایت دارند. به عنوان نمونه، روایت سکونی از امام صادق‌ (ع) را که در برخی منابع معتبر شیعه آمده، نقل می‌کنیم. آن حضرت درباره نوعی کبوتر معروف به کبوتران راعبی (منسوب به سرزمین راعب یا کبوترانی با صدای قوی و دارای رعب)، فرمود: «کبوتران راعبی را در خانه‌هایتان نگهداری کنید، چراکه قاتلان حسین‌ (ع) را لعن می‌کنند و خدا قاتلش را لعن کند».[78]

در روایتی مشابه، از داوود بن ‌فرقد چنین نقل شده:

در خانه امام صادق‌ (ع) نشسته بودم که ناگاه صدای کبوتر راعبی بلند شد. حضرت نگاهی به من کرد و فرمود: ‌ای داوود! آیا می‌دانی این پرنده چه می‌گوید؟ عرض کردم: نه، فدایت گردم. فرمود: ‌بر قاتلان حسین‌ (ع) نفرین می‌کند. این پرنده‌ها را در خانه‌هایتان نگهداری کنید[79].

عجیب‌تر، روایات مربوط به «جُغد» است. ابن ‌قولویه، طی حدیثی مسند از حسین‌ بن‌ ابی‌غُندُر چنین نقل کرده است:

روزی امام صادق‌ (ع) از اصحابش پرسید: آیا کسی از شما، جغد را به هنگام روز مشاهده کرده؟ گفتند: خیر، جز در هنگام شب دیده نمی‌شود. حضرت فرمود: این حیوان همواره در نقاط آباد می‌زیست، ولی از زمان قتل حسین‌ (ع) با خود عهد کرد که در نقاط آباد زندگی نکند و جز در خرابه‌ها به سر نبرد. این حیوان تمام روز را روزه‌دار و حزین است تا اینکه شب در رسد و در دل شب تا صبح برای حسین‌ (ع) ناله سر می‌دهد[80].

روایت مسند ابن ‌قولویه از علی ‌بن‌ صاعد بربری (متولی قبر امام رضا‌ (ع)) و او از پدرش و او از امام رضا‌ (ع) گویاتر از روایت پیشین است. ترجمه این روایت چنین است:

روزی به حضور امام رضا‌ (ع) رسیدم. آن حضرت پرسید: مردم درباره جغدها چه نظری دارند؟ عرض کردم: آمده‌ایم از شما بپرسیم. فرمود: این حیوانات در زمان رسول خدا (ص) در خانه‌ها و قصرها می‌زیستند و هنگام غذا در برابر مردم نشسته و از غذاهایی که مقابلشان می‌انداختند خورده و از آب سیراب می‌شدند، سپس به لانه خود باز می‌گشتند. اما پس از قتل حسین‌ (ع) از آبادی‌ها خارج و به خرابه‌ها و کوه‌ها و بیابان‌ها رفتند و گفتند: چه بد امتی هستید شما که فرزند دختر پیامبرتان را کشتید و ما از شما بر خودمان ایمن نیستیم[81].

8. تبدیل اشیای به غارت رفته از حرم حسینی‌ (ع)

در بخش دیگری از روایات حاکی از حوادث شگفتِ پس از شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) می‌خوانیم که اشیای به غارت رفته از حرم حسینی‌ (ع) تبدیل به چیزهایی شدند که برای غارت‌گران دیگر فایده‌ای به دنبال نداشت و بلکه هشداری نسبت به بزرگی گناهی بود که مرتکب شده بودند. این گونه روایات هر چند در منابع شیعی نیز به چشم می‌خورند اما بیشتر، در منابع سنی همچون تاریخ دمشق و غیر آن یافت می‌شوند. ممکن است چنان که در مباحث آغازین این نوشتار گذشت‌، برخی، فراوانی نقل این‌گونه روایات توسط کسانی چون ابن‌ عساکر را تلاشی برای انحراف اذهان از فلسفه اصلی و ماهیت قیام حسینی‌ (ع) توسط نویسندگان غیرشیعی حمل کرده و در اصل ماجرا تردید کنند. اما همانگونه که پیش‌تر اشاره شد، چنین نظریه‌ای پذیرفتنی نیست و نظر درست آن است که بگوییم عظمت این رویداد و فراوانی خوارق عادات و پیامدهای شگفت آن، جای کتمان و انکار را حتی برای مخالفان باقی نگذاشت. ضمن اینکه چون اینگونه حوادث به منزله هشدار و انذاری نسبت به عقوبت مترتب بر این جنایت بود، طبعاً بایستی در مناطق سکونت مخالفان، بیشتر از دیگر نقاط رخ داده باشد؛ بنابراین، طبیعی است روایاتی، همچون روایات تبدل اشیای غارت شده، توسط امثال ابن‌ عساکر جمع و نقل شوند. در هر حال در ادامه، گزارشی کوتاه از این دسته روایات را ارائه کرده و سپس تحلیلی نسبت به این رخدادها خواهیم داشت.

الف. 8/ غنایم آتشین

در بعضی از این دسته روایات می‌خوانیم که از اشیای غارت شده از حرم حسینی‌ (ع)، هنگام استفاده، آتش زبانه می‌کشید. به عنوان نمونه، یزید بن‌ هارون از جده‌اش نقل کرده که:

قطعه‌ای گوشت قربانی از شتر متعلق به حسین ‌بن‌ علی‌ (ع) را برای ما آوردند. آن را زیر تخت خوابم نهادم و چون به آن نگریستم دیدم آتش از آن گوشت در حال فوران است[82]!

در روایت طبرانی از ابوحمید طحان نیز چنین می‌خوانیم:

در میان قبیله خزاعه بودم که شتری به غارت رفته از امام حسین‌ (ع) را آوردند و در این باره که آن را نحر کنند یا بفروشند و سپس تقسیم کنند، مشورت کرده و تصمیم به نحر شتر گرفتند. وقتی نحر و طبخ شد و برای خوردن در ظرف نهاده شد آتش از آن گوشت زبانه می‌کشید[83].

روایات دیگری با مضامین مشابه در منابع متعددی از شیعه و اهل سنت به چشم می‌خورد[84].

ب. 8/ تلخی و خون در گوشت شتر غارتی

در روایات نقل شده در منابع شیعه و اهل سنت، چنین آمده که شتر به غارت رفته از اردوگاه حسینی‌ (ع) توسط غارتگران، نحر، طبخ و آماده‌ خوردن شد اما گوشت آن در تلخی به‌سانِ «عَلْقَم» (هندوانه ابوجهل) شد به گونه‌ای که حتی ذره‌ای از آن قابل خوردن نبود[85]. در روایتی دیگر، همین جریان را نسبت به شتر حامل سر مطهر امام حسین‌ (ع) می‌خوانیم، به ‌گونه‌ای که پس از نحر شتر، از شدت تلخی گوشتش کسی نتوانست از آن بخورد[86].

روایتی نیز گویای آن است که گوشت شتر به غارت رفته از حرم حسینی را چون طبخ کردند آن را جز خون نیافتند[87]!

ج. 8/ تبدیل درهم و دینار و طلا به سنگ و مس

ابن ‌شهرآشوب از ابن‌ عباس نقل کرده که هنگام حمل سرهای شهدا به همراه اسرا، ام‌کلثوم هزار درهم به مأمور ابن ‌زیاد داد تا سر مطهر ابی‌عبدالله‌ (ع) را جلوتر برده و اسرا را پشت سر مردم قرار دهد تا مردم با اشتغال به رؤیت سر مطهر، از تماشای اسرا غافل گردند و مأمور نیز چنین کرد. فردای آن روز، هنگامی که درهم‌ها را خارج کرد مشاهده کرد که تمامی آن‌ها به سنگ‌های سیاه تبدیل گشته و بر یک طرف آن‌ها چنین نوشته شده: ولا تحسبنّ الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون، و بر طرف دیگر آن‌ها نوشته شده بود: وسیعلم الذین ظلموا ‌ای منقلب ینقلبون[88].

و بنا به نقل ابن‌ نما، شمربن‌ ذی‌الجوشن در میان بار ابی‌عبدالله‌ (ع) مقداری طلا یافت. وی بخشی از این طلا را به دخترش داد و او نیز به یک زرگر سپرد تا برایش زیوری بسازد. اما هنگامی که زرگر آن را داخل آتش نهاد تبدیل به مس شد[89]!

د. 8/ سرانجام وَرْس و زعفران غارتی

روایات متعددی حکایت از آن دارد که زعفران، ورْس یا وسایل زینتی و خوشبو‌کننده به غارت رفته از حرم حسینی‌ (ع) تبدیل به خاکستر و خون شد و کسانی که آن‌ها را مورد استفاده قرار دادند یا مبتلا به برص (پیسی) شدند یا گرفتار سوزش ناشی از حرارت آن گشتند! بنا به نقل فردی موسوم به ابن‌ حاشر، یکی از حاضران در نبرد با ابی‌عبدالله‌ (ع)، یک شتر و مقداری زعفران به غنیمت برد. اما هر چه زعفران را می‌کوبید آتش از آن فوران می‌کرد! و چون، همسرش آن زعفران را بر دستانش مالید گرفتار برص شد[90]!

گیاه ورس به غارت رفته از حرم حسینی‌ (ع) نیز بنابر روایات، به خاکستر تبدیل گشت[91].

9. عقوبت‌های عجیب دنیوی برای جنایتکاران کربلا

روایات فراوانی در منابع شیعی و سنی حاکی از ابتلای جنایت‌کاران حاضردر کربلا به عقوبت‌های عجیبی پس از شهادت ابی‌عبدالله‌ (ع) است. فراوانی این روایات و اتقان سند تعدادی از آن‌ها از سویی و انطباق مضامین آن‌ها با سنن الهی (برگرفته از آیات و روایات) از سوی دیگر، در مجموع، این‌گونه رخدادها را پذیرفتنی می‌سازد، هرچند تعداد محدودی از آن‌ها دارای ضعف سند یا غرابت متن هستند که از نقل آن‌ها پرهیز می‌کنیم. در ادامه، ضمن رعایت اختصار، تلاش می‌شود گزارش نسبتاً کاملی از این نوع عقوبت‌ها به صورت دسته‌بندی شده ارائه شود.

الف. 9/ ابتلا به بیماری‌های عجیب و نقص عضو و تغییر چهره

از برخی روایات معتبر چنین بر می‌آید که تمامی آنان که با یزید، در قتل یا در جنگ با امام حسین‌ (ع) همکاری کردند به بیماری‌هایی همچون جنون، جذام، برص (پیسی) و... مبتلا شدند[92]. به عنوان نمونه، جابر بن‌ زید أزدی؛ غارتگر عمامه حضرت به محض بر سر نهادن آن، گرفتار جنون شد[93]! و پیش‌تر گذشت که استفاده‌کنندگان از وَرْس و زعفران غارتی از حرم حسینی‌ (ع) به بَرَص دچار گشتند! غارت‌گر لباس حضرت نیز با پوشیدن آن گرفتار برص شد و چهره‌اش متغیر گشته و موهایش ریخت[94]!

و از دستان أبجر ‌بن ‌کعب نیز پس از غارت لباس حضرت، در زمستان‌ها خونابه می‌ریخت و هنگام تابستان، خشک می‌شدند همچو چوب[95]!

نیز برخی از کسانی که در جریان منع آب از حرم حسینی‌ (ع) نقش مستقیم داشتند یا زبان به شماتت گشوده بودند با نفرین امام‌ (ع) گرفتار مرض استسقاء (تشنگی) شدند. به عنوان نمونه، در روز عاشورا، مردی از سپاه عمر سعد خطاب به امام‌ (ع) گفت: «ای حسین!‌ حتی قطره‌ای از آب فرات نخواهی چشید تا بمیری یا به حُکم امیر درآیی!» و امام‌ (ع) در حقش چنین نفرین فرمود: «خدایا، او را از عطش بمیران و هرگز او را نیامرز». ازاین‌رو، وی هر چه آب می‌نوشید، سیراب نمی‌گشت و می‌گفت: واعطشاه! تا اینکه به همین وضع هلاک شد[96]. درباره مردی از قبیله أبان ‌بن ‌دارم نیز نقل شده که تیری به فک مبارک امام‌ (ع) زد و امام‌ (ع) خون‌ها را به آسمان می‌پاشید و می‌فرمود: «این گونه»[97]. این مرد با نفرین حضرت، مبتلا به مرضی شد که بر اثر آن، در شکمش احساس حرارت شدید و در پشتش، احساس سرمای شدید می‌کرد! و در مقابلش یخ و پشت سرش آتش می‌نهادند! و از شدت عطش، کاسه‌های بزرگ پر از آب می‌کشید، ولی سیراب نمی‌شد و بدین وضع بود تا شکمش پاره شد[98]!

برخی نیز گرفتار قطع یا نقص عضو شدند. مثلاً درباره فردی که خبر شهادت امام‌ (ع) را به عنوان بشارت برای مردم‌ آورد، نقل شده که پس از مدتی کوتاهی نابینا گشت و دست او را گرفته، این سو و آن سو می‌بردند[99]. روایت عبدالله ‌بن‌ رَباح قاضی که در مباحث آینده نقل خواهیم کرد‌، نیز از کوری یکی دیگر از قاتلان امام حسین‌ (ع) حکایت دارد. سنان‌ بن‌ انس (قاتل امام حسین‌ (ع)) نیز گرفتار جنون و لالی شد. وی پس از آنکه ـ با افتخار‌ در برابر حجاج خود را قاتل حسین‌ (ع) معرفی کرد و حجاج نیز این کار را «امتحانی نیکو» قلمداد کرد، به خانه‌اش رفت و گرفتار جنون و لالی شد. همچنین، او هرچه می‌خورد، درهمان جا دفع می‌کرد[100]!

بعضی دیگر از جنایت‌پیشگان حاضر در صحنه عاشورا  علاوه بر روسیاهی باطنی‌ به روسیاهی ظاهری نیز دچار شدند. به عنوان نمونه، درباره یکی از افراد قبیله بنی‌دارم نقل شده که وی با وجود آنکه فردی سفید‌رو و زیبا بود، پس از حادثه عاشورا، او را زشت و سیه‌رو یافتند، به گونه‌ای که شباهت اندکی با چهره قبلی‌اش داشت! و چون از وی سبب پرسیدند، گفت: «من مردی از اصحاب حسین‌ (ع) را کشتم که سفید‌رو بود و میان دو چشمش اثرسجده دیده می‌شد. او هر شب به خوابم می‌آید و مرا کشان‌کشان به سوی دوزخ می‌برد!» در ادامه روایت آمده که خانواده این فرد نیز شب‌ها شاهد خواب ناآرام او بوده و از فریادهای آمیخته با ترس و وحشتش در اذیت بودند! به گفته ناقل این قضیه، وی سر آن شهید را بر گردن اسبش آویخته بود به گونه‌ای که هنگام حرکت اسب، به زانوهای حیوان برخورد می‌کرد[101]! ابن ‌عطیه نیز نقل کرده که: «در زمان نوجوانی، مردی را در راه می‌دیدیم که بدنش سفید و چهره‌اش سیاه بود و مردم می‌گفتند: وی بر حسین‌ (ع) خروج کرده است!»[102]

ب. 9/ آتش دنیوی و رؤیای آشفته

گونه‌ای دیگر از عقوبت‌های دنیوی جنایتکاران صحنه عاشورا، این بود که خداوند پیش از گرفتاری آنان به عذاب آتش اخروی، از عذاب آتش دنیا به آنان چشانید. به عنوان مثال، در برخی منابع روایی و تاریخی، از دربان ابن ‌زیاد چنین نقل شده که گفت: «پس از قتل حسین‌ (ع) به دنبال ابن ‌زیاد وارد قصر شدم، ناگاه آتشی در برابر چهره‌اش شعله گرفت و او با آستین، صورتش را پوشاند. سپس از من پرسید: دیدی؟ گفتم: ‌آری. گفت: آنچه را دیدی، مکتوم بدار!»[103]. گفتنی است، هرچند، راوی این ماجرا، دربان ابن ‌زیاد است و از این رو، وثاقت رجالی ندارد، اما با توجه به اینکه نقل چنین حادثه‌ای توسط یکی از عوامل دشمن، فاقد انگیزه جعل و کذب است و نیز با توجه به تأیید مضمون کلی روایت به وسیله دیگر روایات، پذیرش این روایت امکان‌پذیر است.

نمونه جالب دیگر را شیخ مفید در «امالی»، طی روایتی مسند از محمد بن ‌سلیمان و او نیز از عمویش نقل کرده است. متن این خبر چنین است:

در زمان حجاج ‌بن ‌یوسف، گروهی از ما، مخفیانه از کوفه خارج شده و به کربلا رفتیم. از آنجا که محل سُکنایی نداشتیم، اتاقکی گِلین در کنار فرات بنا کردیم و در آن سُکنا گزیدیم. در این حین، مرد غریبی آمد و گفت: فردی رهگذرم و می‌خواهم امشب مرا در این اتاقک جای دهید. ما نیز چنین کردیم. وقتی خورشید غروب کرد چراغی را که با نفت می‌سوخت روشن کردیم و نشستیم و درباره حسین‌ (ع) و مصیبت او و درباره قاتلانش مشغول صحبت شدیم و سخن به اینجا رسید که هر یک از قاتلان او را خداوند به یک بلیه و بیماری در جسمش مبتلا ساخته است! در این هنگام آن مرد گفت: من نیز جزو قاتلان حسین‌ (ع) بودم و به خدا قسم، تا کنون هیچ بدی و بیماری متوجه من نشده است! بنابراین، سخن شما دروغ است! ما سکوت کرده و دیگر چیزی نگفتیم.

در این هنگام، شعله چراغ ضعیف شد و آن مرد برخاست تا فتیله آن را با دستش اصلاح کند. ناگاه آتش، کف دستش را فرا گرفت. او برخاست و دوان‌دوان خود را درون آب فرات انداخت. اما آتش سطح آب را احاطه کرد و او دائماً سرش را داخل آب می‌کرد تا از آتش روی آب مصون بماند و چون سر بر می‌آورد سرش می‌سوخت و مجبور بود دوباره سر در آب کند و این وضع آنقدر تکرار شد تا به هلاکت رسید[104]!

مرتکبان سنگدل جنایات کربلا بر اثر جنایات فجیعی که مرتکب شدند به جز عقوبت‌هایی که گفته شد و خواهد آمد، در عالم خواب و استراحت نیز گرفتار کابوس‌های وحشتناکی می‌شدند که به منزله هشداری نسبت به وضعیت دهشتناک آنان پس از مرگ بود! پیش‌تر، نمونه‌ای عبرت‌‌انگیز  در بحث تغییر چهره ظاهری نقل شد. از دیگر نمونه‌ها، روایت عبدالله ‌بن‌ رباح قاضی است. هنگامی که وی، سبب کوری فردی نابینا را از او پرسید، وی چنین پاسخ داد:

من دهمین نفری بودم که در قتل حسین‌ (ع) سهیم شدم، ولی شخصاً نیزه و شمشیر و تیری به او نزدم. پس از قتل حسین به خانه رفتم و پس از نماز عشا خوابیدم. در عالم رؤیا دیدم کسی نزدم آمد و گفت: نزد رسول ‌الله بیا! گفتم: مرا با رسول الله چه کار؟! ولی او گریبانم را گرفت و به صحرایی برد که رسول ‌الله‌ (ص) در نقطه‌ای از آن نشسته و آستین‌ها را بالا زده و نیزه‌ای در دست داشت و فرشته‌ای نیز در مقابلش ایستاده و شمشیری از آتش در دست او بود. او تمامی نُه نفر یاران مرا با ضربتی از آتش کشت. با دیدن این صحنه، من در برابر رسول ‌الله زانو زدم و سلام کردم. حضرت پاسخی نداد و پس از مکثی طویل فرمود: ‌ای دشمن خدا، حرمتم را هتک کردی و عترتم را کشتی و حق مرا پاس نداشتی و کردی و کردی! عرض کردم: یا رسول الله! من شمشیر و نیزه و تیری نزدم. فرمود: ولی سیاهی لشکر بودی، نزدیک بیا و چون نزدیک رفتم، حضرت از طشت پرخونی که در برابرش بود و فرمود: خون حسین است، بر چشمانم مالید. ناگاه از خواب پریدم و خود را نابینا یافتم!»[105].

ج. 9/ تسلط حیوانات

از آنجا که تمامی نظام هستی  از جمله حیوانات‌ به عنوان جنود و سپاهیان باری تعالی، تحت فرمان اویند، لذا برخی از جنایتکاران کربلا به وسیله حیوانات مجازات شدند که در ادامه به نمونه‌هایی اشاره می‌کنیم. به عنوان مثال، تعدادی از منابع روایی و تاریخی شیعی و سنی، به نقل از عماره بن ‌عمیر تمیمی جریان عجیبی را در ارتباط با سر ابن‌ زیاد، پس از انتقام مختار گزارش کرده‌اند. نقل او چنین است:

هنگامی که (پس از انتقام‌ گیری مختار) سر ابن ‌زیاد و یارانش را به مسجد کوفه آوردند، ناگاه مردم به یکدیگر گفتند: آمد، آمد! و در همان حال، ماری از میان تمامی سرها عبور کرد و نزد سر ابن ‌زیاد رفت و از یک سوراخ بینی او داخل و از سوراخ دیگر خارج شد! و این وضعیت دو یا سه بار تکرار گشت[106]!

در نقل شیخ طوسی از این ماجرا می‌خوانیم که مار سفیدی از میان تمامی سرها عبور کرد تا به سر ابن‌ زیاد رسید و داخل بینی او شده از گوش او خارج شد و از گوشش داخل شد و از دهانش خارج گشت! در ادامه این نقل آمده که مختار سر ابن ‌زیاد و بعضی دیگر از قَتَله امام حسین‌ (ع) را به مکه نزد محمد بن ‌حنفیه فرستاد و سرانجام به دست ابن‌ زبیر رسید. ابن‌ زبیر نیز آن را بر چوبی نصب کرد اما باد آن را انداخت. در این هنگام، ماری از پشت پرده بیرون آمد بینی آن سر را بر دندان گزید. دوباره سر را بر آن چوب نصب کردند اما صحنه قبل تکرار شد و باد آن را انداخت و آن مار مجدداً بینی او را گرفت و این صحنه تا سه ‌بار تکرار گشت و سرانجام ابن‌ زبیر فرمان داد سر را در بعضی از دره‌های مکه بیندازند[107]!

در نمونه‌ای دیگر می‌خوانیم[108]، یکی از حاضران در کربلا به نام «عبدالله ‌بن حویزه»[109] در روز عاشورا خطاب به امام‌ (ع) گفت: «ای حسین! تو را بشارت باد که شتافتی به سوی آتش در دنیا، پیش از آخرت!» و امام‌ (ع) در پاسخش فرمود: «مرا پروردگاری است رحیم و شفاعتی از نبیّ مُطاع. خدایا! اگر دروغ می‌گوید او را به آتش بیفکن»[110]. و او غضبناک بر امام حمله‌ور شد که اسبش وی را به زمین زد و پایش در رکاب گیر کرد و اسب می‌دوید و او را به سنگ‌ها و درختان می‌کوفت تا به هلاکت رسید! و بنابر نقلی دیگر، حضرت درباره او این‌چنین نفرین کرد: «خدایا، به آتشش کشان و حرارت آتش را در دنیا، پیش از ورودش به آخرت، به او بچشان»[111]. از این‌رو، اسبش او را به خندقی پُر از آتش افکند و امام‌ (ع) با دیدن این صحنه، سجده شکر به جای آورد[112].

درباره محمد بن ‌اشعث ـکه از سران جنایتکار حاضر در کربلا و در خباثت، همچون پدرش بود‌ نیز نقل شده که وقتی امام حسین‌ (ع) چنین دعا کرد: «خدایا، ما اهل بیت پیامبرت و از ذریه و نزدیکان او هستیم، پس نابود کن آن را که نسبت به ما ظلم و حقمان را غصب کرد که تو شنوای نزدیک هستی»[113]. در این هنگام محمد بن‌ اشعث به حضرت چنین گفت: «مگر چه قرابتی است بین تو و محمد؟! امام‌ (ع) در پاسخش، این آیه را قرائت فرمود: «إِنَّ اللّهَ اصْطَفَی آدَمَ وَنُوحًا وَآلَ إِبْرَاهِیمَ وَآلَ عِمْرَانَ عَلَی الْعَالَمِینَ ذُرِّیَّهً بَعْضُهَا مِن بَعْضٍ؛(آل‌عمران: 33ـ34) همانا خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان برگزید. فرزندانی که برخی شان از برخی دیگرند و خدا شنوا و دانا است» و در ادامه، در حق او چنین نفرین فرمود: «خدایا، در این روز، ذلتی نزدیک و شتابان به او بچشان». لذا هنگامی که ابن‌ اشعث مشغول قضای حاجت بود، عقربی، عضو مردانگی او را گزید! و در حالی که فریاد استغاثه‌اش بلند بود، در کثافاتِ خود می‌غلتید!»[114]

د. 9/ کوتاهی عمر و ناکامی در دنیا

گزارش‌های متعددی گویای آن است که قاتلان یا شرکت‌کنندگان در قتل امام حسین‌ (ع)، پس از این جنایت فجیع و دردناک بهره زیادی از عمر خود نبردند و در بهره‌مندی از آنچه که به خاطر نیل بدان، اقدام به این جنایت کرده بودند نیز ناکام ماندند. درباره عمر بن‌ سعد نقل شده: هنگامی که امام حسین‌ (ع) به وی فرمود: «مایه روشنی دیده‌ام آنکه تو پس از من، از گندم عراق، زیاد نخواهی خورد»[115]، وی با کمال جسارت و با حال استهزا پاسخ داد: «ما را جو کافی است!»[116]. اما حوادث پس از عاشورا، درستی سخن امام‌ (ع) را روشن ساخت؛ زیرا عمر ‌بن ‌سعد، پیش از آنکه به آرزوی دیرینش یعنی حکومت ری‌ دست یابد، پس از سالیانی اندک، به دستور مختار ثقفی، به هلاکت رسید[117]!

درباره یزید‌ بن ‌معاویه نیز نقل شده که پس از شهادت امام حسین‌ (ع) عمری بسیار کوتاه داشت و یک شب که با مستی به بستر رفت، دیگر از جای برنخاست و صبح‌گاهان او را در حالی که چهره‌اش چون قیر سیاه شده بود، در بسترش، مُرده یافتند[118]!

غارتگران حرم حسینی نیز که به طمع دست‌یابی به بهره ناچیز دنیوی، به غارت اشیا و اثاثیه اهل بیت امام پرداخته بودند بدون آنکه امکان بهره‌مندی از اموال غارتی را داشته باشند، سرانجام به فقر دچار شدند. به عنوان نمونه، درباره مالک ‌بن‌ یسر کندی نقل شده که وی روز عاشورا، پس از غلبه ضعف بر امام، شمشیری بر سر حضرت فرود آورد و بر اثر این ضربه، کلاهِ حضرت از سرش افتاد، او آن را برداشت و پس از آن، مشمول نفرین حضرت گشت که: «خوردن و آشامیدن بر تو گوارا مباد و خداوند با ظالمان محشورت گرداند». وی، کلاه غنیمتی را نزد همسرش برد، ولی با اعتراض او مواجه گشت که: «آیا لباس غارت‌شده حسین‌ (ع) را به خانه‌ام می‌آوری؟ زین پس من و تو در یک جا جمع نخواهیم شد». و آن مرد پس از آن تا آخر عمر همواره در حال فقر و نداری به سر می‌برد[119]!

10. رخدادهای مربوط به جسم و تربت مطهر امام حسین‌ (ع)

در تعدادی از روایات، رخدادهای شگفت و خارق‌العاده‌ای درباره جسم مطهر امام حسین‌ (ع) و نیز تربت و مزار آن حضرت به چشم می‌خورد. کلیت این روایات پذیرفتنی است زیرا به طرق مختلفی نقل شده‌اند، در بیانات معصومان‌ (ع) نیز ریشه دارند و همچنین در طول ادوار مختلف تاریخی تاکنون، شواهد صدق آن‌ها بروز کرده است. هرچند در میان این روایات، برخی روایات غیرمعتبر نیز به چشم می‌خورد که با وجود احتمال درستی، به علت ضعف سند و یا دشواری پذیرش متن، از نقل آن‌ها می‌پرهیزیم.

الف. 10/ قرائت قرآن و سخن گفتن سر مطهر امام‌ (ع)

چندین گزارش، گویای آن است که از سر مطهر امام حسین‌ (ع) در مسیر کوفه و شام و نیز در این دو شهر، صدای قرائت آیاتی از قرآن شنیده شده است. گزارش زید ‌بن ‌ارقم که گویای قرائت قرآن توسط سر مطهر در کوچه‌های کوفه است‌ را نقل می‌کنیم:

آن گاه که سر حسین (ع) را به دستور عبیدالله ‌بن ‌زیاد در کوچه‌های کوفه می‌گرداندند، من در اتاقم  که مشرف به کوچه بود‌، نشسته بودم و ناگاه سر او را در حال عبور دادن دیدم که این آیه را قرائت می‌کرد: «أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْکَهْفِ وَالرَّقِیمِ کَانُوا مِنْ آیَاتِنَا عَجَبًا»[120]. با دیدن این صحنه مو بر بدنم راست شد و عرضه داشتم:‌ ای فرزند رسول خدا‌ (ص)، به خدا سوگند سر تو عجیب‌تر و عجیب‌تر است[121].

نیز بنا به نقل ابن‌ شهرآشوب، آن گاه که سر مطهر را در کوفه نزد خزانه‌داران آویخته بودند، شروع به قرائت سوره کهف کرد تا به این آیه رسید: «إِنَّهُمْ فِتْیَهٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًی فلم یزدهم الا ضلالا» و بر اساس نقل دیگر او، هنگامی که سر حضرت را بر درختی آویختند این آیه را از سر مطهر شنیدند که: «وَسَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا‌ای مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ». قرائت قرآن توسط سر مطهر امام‌ (ع) همچون کوفه‌ در شام نیز تکرار گشت و همان آیات از سوره کهف، توسط سر مطهر قرائت شد[122].

در جریان دیر راهب نیز آمده که راهب نصرانی پس از مشاهده نور ساطع از سر مطهر، با دادن چند درهم به مأموران، سر مطهر را گرفت و به داخل صومعه برد و ناگاه صدایی شنید که می‌گفت: «خوشا به حال تو و به حال کسی که حرمت صاحب این سر را بشناسد». و او با شنیدن این صدا، دست به دعا برداشت و از خداوند خواست که آن سر با او سخن بگوید که ناگاه سر مطهر آغاز به سخن کرد و فرمود: ‌ای راهب، چه می‌خواهی؟ راهب گفت: تو کیستی؟ سر مطهر پاسخ داد: «من فرزند علی مرتضی و فاطمه زهرایم. من مقتول در کربلا و مظلوم و عطشانم». سپس ساکت شد. راهب صورت بر صورت امام‌ (ع) نهاده و ملتمسانه می‌گفت: صورتم را بر نمی‌دارم مگر آنکه بگویی شفیع من در قیامت خواهی بود. سر مطهر به سخن آمد که: به دین جدم درآی. و راهب بلافاصله شهادتین را بر زبان جاری کرد و مشمول وعده شفاعت امام‌ (ع) شد[123].

گفتنی است در بعضی از منابع شیعی و سنی، پیش از نقل جریان دیر راهب و در بعضی منابع بدون اشاره به این جریان، گزارشی به چشم می‌خورد که براساس آن، هنگامی که گروه حمل‌کننده سر مطهر امام‌ (ع) به شام، به کنار دیر مزبور رسیدند و سر را روی نیزه‌ای نهاده و خود به نوشیدن شراب و خوردن غذا مشغول شدند، ناگاه دستی خونین ظاهر شد که قلمی آهنین در آن قرار داشت و با خون بر روی دیوار دیر نوشت:

أترجو امه قتلت حسینا[124]

 

شفاعه جدّه یوم الحساب

و چون خواستند دست را بگیرند غائب شد و هنگامی که به غذا خوردن نشستند دوباره ظاهر شد و نوشت:

فلا والله لیس لهم شفیع[125]

 

وهم یوم‌ القیامه فی العذاب

و برخاستند تا آن را بگیرند، غائب شد و چون بر سر غذا نشستند، ظاهر شد و نوشت:

وقد قتلوا الحسین بحکم جور[126]

 

وخالف حکمهم حکم الکتاب

و سپس غائب شد[127].

ب. 10/ انتشار نور و بوی خوش از سر مطهر

در روایت مربوط به دیر راهب دیدیم که توجه راهب نصرانی پس از مشاهده نور ساطع از سر مطهر، به آن جلب شد[128]. به جز این، چندین روایت در دست است که از انتشار نور از سر مطهر و دهان مبارک امام‌ (ع) حکایت دارند. در روایت طبری، از همسر خولی‌ بن‌ یزید اصبحی چنین نقل شده که وقتی خولی، سر مطهر امام‌ (ع) را زیر دیگی قرار داد، همسرش ستونی از نور که از سر مطهر به سوی آسمان ساطع بود و پرندگان سفیدی در حال پرواز دور سر مطهر را مشاهده می‌کند[129].

در گزارش سهل ‌بن‌ سعد شهرزوری از چگونگی ورود اسرا به دمشق نیز می‌خوانیم که نوری از دهان مبارک امام‌ (ع) ساطع بوده است. وی به قصد زیارت بیت‌المقدس، از شهرِ زور[130] حرکت کرده و درِ مسیر خود، به دمشق می‌رسد و شهر را در وضع غیرعادی مشاهده می‌کند؛ دروازه‌ها گشوده، دکان‌ها بسته، مرکب‌ها زین شده، پرچم‌ها برافراشته و مردم کوچه و بازار زینت کرده و شاد! و چون سبب این وضع را جویا می‌شود پاسخ می‌شنود که برای امیر، فتحی عظیم رخ داده و بر فردی خارجی که در عراق خروج کرده بود فائق آمده و او را کشته است! و هنگامی که نام آن فرد خروج کرده را می‌پرسد متوجه می‌شود کسی جز امام حسین‌ (ع) نبوده است. ادامه ماجرا از زبان وی چنین است:

به آنان گفتم: همان حسین فرزند فاطمه دختر رسول خدا (ص)؟! چنین گفتند: آری! گفتم: انا لله و انا الیه راجعون، ‌و این شادی و زینت به خاطر قتل فرزند پیامبرتان است؟ آیا قتل او بس نبود که وی را خارجی نیز نامیدید؟!‌ گفتند: چنین مگو که هیچکس در اینجا حسین را به نیکی یاد نکند جز آن‌که سرش را از دست دهد! پس سکوت کردم و در حزن و اشک بودم که ناگاه از دروازه بزرگ شهر، عده‌ای پرچم به‌دست و طبل‌کوبان وارد شدند و گفتند: سر، از این در داخل می‌شود و هرچه سر را نزدیک‌تر می‌کردند شادی‌شان بیشتر می‌شد! تا اینکه سر مطهر امام را داخل کردند و می‌دیدم که از دهان مبارکش، همچون نور رسول خدا (ص)، نوری ساطع بود. به صورت زدم و گریبان چاک کردم و صدای گریه‌ام بلند شد و کسانی که صدایم را می‌شنیدند نیز گریستند....

در ادامه این گزارش، وی به قرائت آیه «ولا تحسبنّ الله غافلاً عمّا یعمل الظالمون» توسط سر مطهر امام‌ (ع) اشاره می‌کند و اینکه رفیق نصرانی‌اش نیز این صحنه را مشاهده کرده است[131].

انتشار بوی خوش از سر مطهر نیز دیگر امور شگفت‌ مربوط به جسم امام‌ (ع) است. بنا بر نقل ابن ‌شهرآشوب، پس از آنکه سر مطهر امام‌ (ع) را وارد مجلس یزید کردند بوی خوش عجیبی از آن استشمام می‌شد به گونه‌ای که بر بوی عطرهای موجود غلبه داشت[132]!

ج. بوی خوش و خاصیت شفادهی تربت امام حسین‌ (ع)

برخی افراد، از تربت امام حسین‌ (ع) بویی خوش استشمام می‌کردند. برای نمونه، بنا به نقل ابن‌کثیر، پس از آنکه بر قبر امام حسین‌ (ع) آب بسته شد تا مکان آن نامعلوم گردد و پس از چهل روز آب فرونشست، عربی بیابان‌نشین به قتلگاه کربلا رفت و در حالی که خاک‌ها را مشت‌مشت بر‌داشته و می‌بویید، به کنار قبر حضرت رسید و گریست و گفت: پدر و مادرم به فدایت، چه قدر خوش‌بویی و چه قدر خوش‌بوست تربت تو! واین شعر را ترنّم کرد:

أرادوا لیخفوا قبره عن عداوه[133]

 

فطیب تراب القبر دل علی القبر

خاصیت شفادهی تربت قبر امام حسین‌ (ع) یکی از ویژگی‌ها، خصائص و امتیازاتی است که خداوند متعال به آن حضرت عطا فرموده و روایات فراوان و معتبری نیز بر آن دلالت دارد[134]. و در طول تاریخ تا عصر حاضر، افراد زیادی به وسیله تربت قبر آن حضرت شفا یافته‌اند. در اینجا تنها به عنوان نمونه، دو روایت را که شیخ طوسی در کتاب«امالی» نقل کرده، بازگو می‌کنیم:

در روایت اول، شیخ طوسی از فردی به نام سالم چنین نقل می‌کند:

مبتلا به درد شکم شده بودم و معالجات اثربخش نبود به گونه‌ای که بر جانم ترسیدم. روزی به زنی از اهالی کوفه  به نام سلمه‌ برخوردم، گفت: ‌ای سالم! می‌خواهی تو را به اذن الهی درمان کنم؟ گفتم: بالاترین خواسته‌ام همین است. او نیز قدح آبی به من داد، نوشیدم و درد ساکت شد. پس از گذشت چند ماه، از آن زن پرسیدم مرا با چه چیزی علاج کردی؟ پاسخ داد: به دانه‌ای از این تسبیح! پرسیدم: این تسبیح از چیست؟ گفت‌: از خاک قبر حسین‌ (ع). گفتم: ‌ای رافضیه! مرا با این مداوا کردی؟! با این سخن، او غضبناک برخاست و خارج شد و درد شکم نیز بدتر از قبل، بر من مستولی گشت[135]!

شیخ طوسی در روایتی دیگر، جریان شایان توجهی را از یک طبیب نصرانی درباره آثار بی‌حرمتی نسبت به تربت قبر امام حسین‌ (ع) نقل کرده که گویای جایگاه این تربت نزد شیعیان عصر ائمه‌ (ع) است به گونه‌ای که موجب بغض و عناد فزون‌تر دشمنان تشیع می‌شده است. ابوموسی ‌بن‌ عبدالعزیز؛ راوی این روایت‌، حکایت این طبیب نصرانی را چنین نقل می‌کند:

در گذرگاه ابواحمد به یوحنا ‌بن ‌سراقیونِ طبیب برخوردم. وی پرسید: تو را به حق پیامبرت و دینت سوگند، بگو: کسی که گروهی از شما قبرش را در ناحیه قصر ابن‌هبیره زیارت می‌کنند کیست؟ آیا از اصحاب پیامبرتان است؟ گفتم: او فرزند دختر پیامبرمان است. اما علت پرسش تو چیست؟ گفت: من جریان جالبی در این باره دارم. گفتم: برایم بازگو کن. گفت: شبی سابور کبیر؛ خادم هارون الرشید‌، مرا احضار کرد و به همراه او نزد موسی ‌بن ‌عیسی هاشمی رفتیم. دیدیم گویا عقلش زائل شده و بر بالشی تکیه کرده و در برابرش طشتی که امعا و احشائش در آن ریخته بود، قرار داشت. سابور از خادم موسی ‌بن‌ عیسی سبب این وضعیت را جویا شد. او گفت: ساعتی پیش موسی ‌بن‌ عیسی با ندیمانش در سلامت کامل نشسته بود و نام حسین ‌بن‌ علی‌ (ع) به میان آمد. موسی گفت: روافض در حق او غلوّ می‌کنند به گونه‌ای که تربتش را وسیله مداوا قرار می‌دهند. در این هنگام مردی از بنی‌هاشم گفت: من بیماری سختی داشتم و هر معالجه‌ای که کردم سودی نبخشید تا اینکه با تربت حسین‌ (ع) شفا گرفتم و بیماری‌ام برطرف شد. موسی پرسید: آیا از آن تربت، چیزی نزد تو مانده؟ گفت: آری و قطعه‌ای از تربت به او داد. موسی ‌بن‌ عیسی نیز تربت را گرفت و از روی تمسخر و استهزا، در نشیمن‌گاهش داخل کرد! که ناگاه فریادش بلند شد که: آتش آتش، طشت طشت! و چون برایش طشت آوردیم، آنچه در درون داشت در آن ریخته شد! و ندیمان متفرق شدند و مجلس ماتم‌سرا شد.
طبیب نصرانی سپس چنین ادامه داد: «با مشاهده این وضع، سابور به من گفت: آیا می‌توانی علاجش کنی؟ گفتم: جز عیسی‌ (ع) که مردگان را زنده می‌کرد از کسی کاری ساخته نیست. سابور نیز ضمن تصدیق سخنم، گفت: اما در این خانه بمان تا وضع او روشن‌تر شود. من نیز آن شب را آنجا ماندم و موسی‌بن‌عیسی تا سحر بر همان حالت بود و سرانجام هلاک شد»[136].

نتیجه

از خلال بررسی روایات مربوط به رخدادهای شگفت پس از شهادت امام حسین‌ (ع) به چند نکته می‌توان دست یافت:

  1. شهادت امام حسین‌ (ع) حادثه‌ای است منحصر به فرد و استثنایی که آثار و لوازم مترتب بر آن در تاریخ بشریت بینظیر است.
  2. ارتباط اجزای هستی با یکدیگر و ذی شعور بودن آن‌ها، علاوه بر آنکه از خلال ادله قرآنی، روایی و عقلی به دست می‌آید، از بررسی روایات یادشده نیز به خوبی قابل استنباط است.
  3. عقوبت جنایت و ظلم، به جز آثار شوم اخروی، در دنیا نیز گریبان گیر انسان‌های ستم کار می‌شود و چنانکه قرآن هشدار داده[137]، زندگی تلخی برای آنان رقم می‌خورد.
  4. جایگاه خاص امام حسین‌ (ع) و قیام جاوید او، به مزار و تربتش نیز اثری خاص و معجزه آسا بخشیده، به گونه‌ای که انسان‌ها در طول ادوار تاریخ، شاهد بروز خوارق عادات و آثار شگفت از این مکان بوده‌اند.

منابع

ابن ‌ابی‌الدنیا، ابی‌بکر عبدالله‌بن‌محمد، کتاب الهواتف، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیه، 1413.

ابن ‌ابی‌حاتم رازی، عبدالرحمان، الجرح والتعدیل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1371.

ابن‌ ابی‌شیبه، حافظ‌ بن‌ عبدالله ‌بن ‌محمد، المصنف، به تحقیق سعید لحام، بیروت، دارالفکر، 1409ق.

ابن ‌بطریق، یحیی‌ بن‌ حسن، العمده، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1407ق.

ابن‌ حاتم عاملی، جمال‌الدین یوسف، الدر النظیم، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی‌تا.

ابن‌ حبان، ابوحاتم محمد، الثقات، مجلس دائره‌المعارف العثمانیه، حیدرآباد، 1393ق.

ابن‌ حجر هیثمی، احمد بن‌ محمد، الصواعق المحرقه، بیروت، مؤسسه الرساله، 1997م.

ابن‌ سعد، محمد بن‌ منیع، ترجمه الامام الحسین‌ (ع) من القسم غیر المطبوع من کتاب الطبقات الکبری، به تحقیق سیدعبدالعزیز طباطبایی، قم، مؤسسه آل‌البیت‌ (ع)، 1415ق.

ابن‌ شهرآشوب، محمد بن‌ علی سروی مازندرانی، مناقب آل ابی‌طالب، نجف، حیدریه، 1376ق.

ابن ‌طاووس حلی، علی‌ بن‌ موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انوارالهدی، 1417ق.

ابن‌ طاووس، علی ‌بن‌ موسی، اللهوف فی قتلی الطفوف، قم، انوار الهدی، 1417ق.

ابن‌ عبدالوهاب، حسین، عیون المعجزات، حیدریه، نجف، 1369ق.

ابن ‌عساکر، علی‌ بن حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، به تحقیق علی شیری، بیروت، دارالفکر، 1415ق.

ابن‌ عساکر، علی‌ بن‌ حسن شافعی، تاریخ مدینه دمشق، ترجمه الامام الحسین‌ (ع)، به تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، 1414ق.

ابن‌ قولویه، جعفر بن ‌محمد، کامل الزیارات، به تحقیق شیخ‌جواد قیومی، قم، موسسه النشر الاسلامی، 1417ق.

ابن‌ کثیر، ابی‌الفداء اسماعیل، البدایه و النهایه، به تحقیق علی شیری، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1408ق.

ابن‌ معین، یحیی، تاریخ ابن معین، به تحقیق عبدالله احمد حسن، بیروت، دارالقلم، بی‌تا.

ابن ‌نجار بغدادی، محب‌الدین، ذیل تاریخ بغداد، به تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1417ق.

ابن‌ نما، نجم‌الدین محمد بن ‌جعفر، مثیر الاحزان، نجف، حیدریه، 1369ق.

اربلی، علی ‌بن‌ عیسی، کشف الغمه فی معرفه الائمه‌ (ع)، بیروت، دارالاضواء، 1405ق.

بخاری، اسماعیل ‌بن ‌ابراهیم، التاریخ الکبیر، دیار بکر، المکتبه الاسلامیه، بی‌تا.

برقی، احمد بن‌ محمد بن‌ خالد، المحاسن، به تحقیق سیدجلال‌الدین تهران، محدث، 1370ش.

بیاضی عاملی، علی ‌بن ‌یونس، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، به تحقیق محمدباقر محمودی، بی‌جا، المکتبه المرتضویه، 1384ق.

بیهقی، ابی‌بکر احمد بن‌ حسین، السنن الکبری، بیروت، دارالفکر، بی‌تا.

ترمذی، محمد بن‌ عیسی، سنن الترمذی، به تحقیق عبدالرحمان محمد عثمان، بیروت، دارالفکر، 1403ق.

حسینی، عبدالله، معرفی و نقد منابع عاشورا، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، 1386ش.

خوارزمی، موفق ‌بن ‌احمد، مقتل الحسین‌ (ع)، به تحقیق محمد سماوی، بی‌جا، انوار الهدی، 1428 ق.

دولابی، محمد بن ‌احمد، الذریه الطاهره النبویه، به تحقیق سعد مبارک حسن، کویت الدار السلفیه، 1407ق.

ذهبی، شمس‌الدین، تاریخ الاسلام، بیروت، دارالکتاب العربی، 1407ق.

راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، قم، مؤسسه الامام المهدی‌عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف، 1409ق.

راوندی، قطب‌الدین، قصص الانبیاء، به تحقیق غلامرضا عرفانیان، بی‌جا، مؤسسه الهادی، 1418 ق.

زرندی حنفی، جمال‌الدین محمدبن‌یوسف، نظم درر المسمطین، بی‌جا، بی‌نا، 1377 ق.

سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفاء، به تحقیق محیی‌الدین عبدالحمید، قم، رضی، 1411ق.

سیوطی، جلال‌الدین، تاریخ الخلفاء، قم، شریف رضی، 1411ق.

شیخ طوسی، محمد بن‌ حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، به تحقیق احمد قصیر العاملی، قم، مکتب الاعلام الاسلامی، 1409ق.

شیخ مفید، محمد بن محمد نعمان، اوائل المقالات، به تحقیق ابراهیم انصاری، بیروت، بی‌نا، 1414ق.

شیروانی، مولی حیدر‌علی، مناقب اهل البیت‌ (ع)، به تحقیق محمد حسون، بی‌جا، مطبعه المنشورات الاسلامیه، 1414ق.

صالحی شامی، محمد بن ‌یوسف، سبل الهدی والرشاد، به تحقیق عادل احمد عبدالموجود و علی‌محمد معوض، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1414ق.

صدوق، محمد بن ‌علی ‌بن ‌بابویه قمی، الامالی، قم، مؤسسه البعثه، 1417ق.

صدوق، محمد بن‌ علی ‌بن ‌بابویه قمی، علل الشرایع، به تحقیق سیدمحمدصادق بحرالعلوم، نجف، حیدریه، 1385ق.

صدوق، محمد بن ‌علی ‌بن ‌بابویه قمی، عیون اخبار الرضا‌ (ع)، بیروت، اعلمی، 1404ق.

صدوق، محمد بن ‌علی ‌بن ‌بابویه قمی، کمال‌الدین و تمام النعمه، به تحقیق علی‌اکبر غفاری، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، 1405ق.

طباطبائی، سیدمحمدحسین، تفسیر المیزان، قم، جامعه مدرسین بی‌تا.

طبرانی، سلیمان ‌بن ‌احمد، المعجم الکبیر، به تحقیق حمدی عبدالمجید سلفی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1404ق.

طبرسی، امین‌الاسلام فضل ‌بن ‌حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسه آل البیت‌ (ع)، قم، 1417ق.

طبری، محب‌الدین احمد، ذخائر العقبی، مکتبه القدسی، قاهره، 1356ق.

طبری، محمد بن ‌جریر، دلائل الامامه، مؤسسه البعثه، قم، 1413ق.

طبری، محمد بن‌ جریر ‌بن ‌یزید، تاریخ الطبری، بیروت، اعلمی، بی‌تا.

طوسی، محمد بن حسن، الامالی، به تحقیق مؤسسه البعثه، دار الثقافه، قم، 1414ق.

طوسی، محمد بن‌ حسن، رجال الطوسی، به تحقیق جواد قیومی، قم، مؤسسه النشر اسلامی، 1415ق.

قاضی نعمان تمیمی مغربی، شرح الاخبار فی فضائل الائمه الاطهار‌ (ع)، به تحقیق سیدمحمد حسینی جلالی، قم، مؤسسه النشر الاسلامی، بی‌تا.

قندوزی حنفی، سلیمان ‌بن ‌ابراهیم، ینابیع الموده لذوی القربی، به تحقیق سیدعلی جمال اشرف الحسینی، بی‌جا، دار الاسوه، 1416ق.

کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تحقیق علی‌اکبر غفاری، بی‌جا، دارالکتب الاسلامیه، چ سوم، 1388 ق.

کوفی، محمد بن‌سلیمان، مناقب الامام امیر‌المؤمنین‌ (ع)، به تحقیق محمدباقر محمودی، قم، مجمع احیاء الثقافه الاسلامیه، قم، 1412ق.

مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.

مجموعه مقالات کنگره بین‌المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(قدس‌سره)، قم، 1375ش.

محمدی ری شهری، دانشنامه امام حسین‌ (ع)، قم، دار الحدیث، 1388.

مفید، محمد بن‌ محمد بن ‌نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، به تحقیق مؤسسه آل‌البیت‌ (ع)، بیروت، دارالمفید، 1414ق.

هیثمی، نورالدین علی ‌بن ‌ابی‌بکر، مجمع الزوائد و منبع الفوائد، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1408ق.

یعقوبی احمد بن ابی یعقوب، تاریخ یعقوبی، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل‌بیت‌ (ع)، بی‌تا.

سیدمرتضی، علی ‌بن ‌طاهر، الامالی، به تحقیق سیدمحمد بدرالدین، قم، مکتبه آیه‌الله المرعشی، 1403ق.