باید دانست تحریف،  نوعی تغییر و تبدیل است ،تحریف در بازگویی تاریخ عاشورا را می توان انحراف از مسیر اصلی دانست . تحریف یک واقعه تاریخی دقیقا به این معناست که آن واقعیت وحقیقت تاریخی را از جایگاه خودش خارج کرده و به سمتی ببرند که مقصود و هدف اولیه نبوده است . امویان نیز  بشدت بدنبال تحریف این واقعه بوده اند و به  اشتباه در تعیین استراتژی ، سبب ساز ماندگاری واقعه عاشورا شدند.  آنها از همان ابتدا خاندان رسالت را خارجی و کافر معرفی کردند تا جنگ با ایشان را توجیه نموده و قتل امام حسین(ع) و یاران وی را مباح معرفی نمایند ، اما تحریف  ناگهانی و آنی به سرعت و با خطبه های آتشین و روشنگریهای امام زین العابدین(ع) و حضرت زینب(س) نقش بر آب شد وهمگان به ماهیت ماجرا پی بردند و تا آنجا پیش رفت که مسلمان و غیر مسلمان به توطئه بنی امیه جهت از سر راه برداشتن حسین بن علی (ع) به خاطر مطامع دنیوی پی بردند.

با توجه به اینکه هرچقدر حادثه بزرگتر باشد آثار تحریف گسترده تر میگردد و بسته به جایگاه موضوع دارای اهمیت بیشتری می گردد اگر تحریف ناگهانی صورت گیرد ، نتیجه آن سریعا آشکار خواهد شد و همگان بزودی از آن تحریف یا انحراف مسیر آگاه خواهند شد ولی چنانچه این تحریف آرام آرام  صورت گیرد پذیرش آن سهلتر می گردد .تحریف تدریجی دارای اثرات آنی کمتری بوده و  با گذشت زمان تاثیر گذاری خود را بروز میدهدو جای تعجب نیست که دشمنان اسلام اینقدر بر تحریف تدریجی ، شبیخون فرهنگی یا همان جنگ نرم تاکید می ورزند چرا که تشخیص آن سخت و مانند دید در مه می ماند.

دشمنان  هدفمندانه عاملی برای ایجاد انحراف در حادثه ایی خاص مانند عاشورا بوده اند. راویان حکومتی ، یزید بن معاویه را «امیرالمؤمنین » می خواندند و او را «اولواالامر» می دانستند و در نتیجه، اطاعت از او را از هر واجبی واجب تر می دیدند

از سوی دیگر، دشمنان  هدفمندانه عاملی برای ایجاد انحراف در حادثه ایی خاص مانند عاشورا بوده اند. راویان حکومتی ، یزید بن معاویه را «امیرالمؤمنین » می خواندند و او را «اولواالامر» می دانستند و در نتیجه، اطاعت از او را از هر واجبی واجب تر می دیدند و با این اعتقاد، دیگر حرمتی برای امام حسین علیه السلام و خون او قائل نبودند . راویان و حامیان حکومتی پیوسته و نسل در نسل از پیشینیان خود پیروی می کنند و سلفی مسلکان و وهابی مذهبان با این که می دانند حقایق تحریف شده است، باز بر همان تحریف ها تاکید می ورزند و به پیروی از اسلاف خویش همچنان در این بی راهه و کج راهه پیش می روند وبرای تبرئه خلیفه تاریخ را به گونه ایی دیگر بیان می کنند به عنوان مثال روایتی که ابن خلدون ، پدر علم جامعه شناسی  و بنیان گذار جامعه شناسی در تاریخش از حماسه عاشورا به دست می دهد، سراسر تحریف است . وی حتی معاویه را هم از زمره خلفای راشدین می شمارد و در دفاع از پسر هند جگرخوار، قلم فرسایی می کند.[1]

ابن خلدون هرگاه از بنی امیه ، خصوصا از معاویه سخن می گوید، او را از هر خطا و جنایتی تبرئه می کند و از ستایشش دریغ نمیکند، زیرا روح حاکم در نوشتارابن خلدون همان روح اموی و شیعه ستیزی است که در سطر سطر تاریخش جریان دارد .اصل تاریخ  ابن خلدون بر تنزیه معاویه قرارداردو سعی بر پوشاندن جنایات بزرگ معاویه و فاجعه عاشورا دارد و با همین پیش داوری می نویسد:

تنها چیزی که معاویه را واداشت تا از میان همه، پسرش یزید را برای ولایتعهدی برگزیند همانا مراعات مصلحت بود که اجتماع مردم و اتفاق آرا اقتضاء می کرد.در نگارش تاریخ عاشورا هم یاران حسین علیه السلام را که تا پای جان همراه حضرت پایدار ماندند و شهید شدند، نادیده می گیرد وحتی  به دروغ می خواهد صحابه را همراه و موافق یزید نشان دهد.