مشخصات شعر

تیر بلا

هر چه حسن است، همه ذکر حسن می‌گویند

ذکر زیبای تو گل‌ها به چمن می‌گویند

 

بلبلان یکسره در دشت و دمن می‌گویند

همه از حال غریبی به وطن می‌گویند

 

صحبت از غربت یاری است که در کاشانه

بوده حتی به غریبی به میان خانه

 

 

آنکه بوده همه دم دشمن وی در بر او

آنکه شد زهر جفا سهم وی از همسر او

 

نیست جز آه جگر سوز کسی یاور او

تشتی از خون نگرد پیش رخش خواهر او

 

گوییا از بر او نالۀ زهرا آید

یا که گریان ز جنان، حضرت طاها آید

 

گفته پیغمبر ما هر که بر او گریه کند

یا که آرام و پر از بغض گلو گریه کند

 

بهر او آه کشد، از همه سو گریه کند

بر غم غربت آن یار نکو گریه کند

 

هر که گریان حسن گشته به دنیا آخر

کی دگر روز جزا گریه کند در محشر؟

 

 

یارب این حضرت عشق است، پر از تیر چرا؟

یارب این غربت یار است، چه دلگیر چرا؟

 

یا که از کودکی خود شده او پیر چرا؟

گفت ای زهر جفا، آمده‌ای دیر چرا؟

 

جان من گشت فدا بین همان کوی بلا

قاتلم غصۀ مادر شد و آن ضرب جفا

 

این همه صبر خدایا ز کجا آمده است؟

این همه بر سر او جور و جفا آمده است؟

 

سوی او طعن عدو از همه جا آمده است

سوی تابوت دو صد تیر بلا آمده است

 

صحبت از نام مذل بود که خاکم به دهان

هر که او را به سر انگشت نشان داد، نشان

 

شد چه انگشت نما بعد برادر، زینب

نیزه‌ها در بر او بود و برابر، زینب

 

با سر روی سنان بوده سراسر زینب

همره شمر و سنان، دیدۀ کافر زینب

 

یادگار حسن و فاطمه و حیدر بود

اینکه رخسارۀ زینب شده نیلی و کبود

 

تیر بلا

هر چه حسن است، همه ذکر حسن می‌گویند

ذکر زیبای تو گل‌ها به چمن می‌گویند

 

بلبلان یکسره در دشت و دمن می‌گویند

همه از حال غریبی به وطن می‌گویند

 

صحبت از غربت یاری است که در کاشانه

بوده حتی به غریبی به میان خانه

 

 

آنکه بوده همه دم دشمن وی در بر او

آنکه شد زهر جفا سهم وی از همسر او

 

نیست جز آه جگر سوز کسی یاور او

تشتی از خون نگرد پیش رخش خواهر او

 

گوییا از بر او نالۀ زهرا آید

یا که گریان ز جنان، حضرت طاها آید

 

گفته پیغمبر ما هر که بر او گریه کند

یا که آرام و پر از بغض گلو گریه کند

 

بهر او آه کشد، از همه سو گریه کند

بر غم غربت آن یار نکو گریه کند

 

هر که گریان حسن گشته به دنیا آخر

کی دگر روز جزا گریه کند در محشر؟

 

 

یارب این حضرت عشق است، پر از تیر چرا؟

یارب این غربت یار است، چه دلگیر چرا؟

 

یا که از کودکی خود شده او پیر چرا؟

گفت ای زهر جفا، آمده‌ای دیر چرا؟

 

جان من گشت فدا بین همان کوی بلا

قاتلم غصۀ مادر شد و آن ضرب جفا

 

این همه صبر خدایا ز کجا آمده است؟

این همه بر سر او جور و جفا آمده است؟

 

سوی او طعن عدو از همه جا آمده است

سوی تابوت دو صد تیر بلا آمده است

 

صحبت از نام مذل بود که خاکم به دهان

هر که او را به سر انگشت نشان داد، نشان

 

شد چه انگشت نما بعد برادر، زینب

نیزه‌ها در بر او بود و برابر، زینب

 

با سر روی سنان بوده سراسر زینب

همره شمر و سنان، دیدۀ کافر زینب

 

یادگار حسن و فاطمه و حیدر بود

اینکه رخسارۀ زینب شده نیلی و کبود

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×