- تاریخ انتشار: ۱۳۹۶/۰۶/۰۱
- بازدید: ۶۱۳۳
- شماره مطلب: ۷۷۹۸
-
چاپ
گفت بگوش پسر، وعدۀ ما کربلا
مسجد و محراب شهر، گشته به غم مبتلا
مأذنه دارد نوا، قد قتل المرتضی
در دل هفت آسمان، میشنوم این نوا
صوت حزینی که خواند، قد قتل المرتضی
فاطمۀ قد کمان، جان رسول خدا
میشنود نغمۀ قد قتل المرتضی
غربت وغم رخنه کرد برجگر مجتبی
زیر لب آهسته گفت: قد قتل المرتضی
اشک ز چشمش روان، تشنه لب کربلا
حضرت ارباب گفت: قد قتل المرتضی
زینب او نوحهخوان گشته به غم مبتلا
رخت یتیمی به تن، قد قتل المرتضی
گشته به سوگ علی، کون ومکان در عزا
زانکه خدا بانگ زد: قد قتل المرتضی
محسن او منتظر بر در عرش خدا
مویه کنان ذکر او: قد قتل المرتضی
حضرت عباس را نزد خودش زد صدا
گفت شنو نغمۀ قد قتل المرتضی
گفت بگوش پسر، وعدۀ ما کربلا
جان تو و بچهها، قد قتل المرتضی
گفت بگوش پسر، وعدۀ ما کربلا
مسجد و محراب شهر، گشته به غم مبتلا
مأذنه دارد نوا، قد قتل المرتضی
در دل هفت آسمان، میشنوم این نوا
صوت حزینی که خواند، قد قتل المرتضی
فاطمۀ قد کمان، جان رسول خدا
میشنود نغمۀ قد قتل المرتضی
غربت وغم رخنه کرد برجگر مجتبی
زیر لب آهسته گفت: قد قتل المرتضی
اشک ز چشمش روان، تشنه لب کربلا
حضرت ارباب گفت: قد قتل المرتضی
زینب او نوحهخوان گشته به غم مبتلا
رخت یتیمی به تن، قد قتل المرتضی
گشته به سوگ علی، کون ومکان در عزا
زانکه خدا بانگ زد: قد قتل المرتضی
محسن او منتظر بر در عرش خدا
مویه کنان ذکر او: قد قتل المرتضی
حضرت عباس را نزد خودش زد صدا
گفت شنو نغمۀ قد قتل المرتضی
گفت بگوش پسر، وعدۀ ما کربلا
جان تو و بچهها، قد قتل المرتضی