مشخصات شعر

غروب سپیده

کوچک‌ترین امام مصیبت کشیده است

از بازماندگان غروب سپیده است


از بس که گریه کرده، سرش درد می‌کند

‌اندازۀ تمام حرم داغ دیده است


در قاب چشم او که همیشه ز خون تر است

تصویری از جنازۀ مَشکی دریده است


بر پای او نشان اسیری نشسته است

از بس به روی خار مغیلان دویده است


جشن و سرور و شادی و سنگ و سر امام

فهم کسی نمی‌رسد آنجا چه دیده است


ویرانه‌ها و قصۀ یک دختر اسیر

او هم خجل ز روی مه آن شهیده است


این خاندان به نام علی پر تعصبند

او ناسزا به نام علی هم شنیده است

 

غروب سپیده

کوچک‌ترین امام مصیبت کشیده است

از بازماندگان غروب سپیده است


از بس که گریه کرده، سرش درد می‌کند

‌اندازۀ تمام حرم داغ دیده است


در قاب چشم او که همیشه ز خون تر است

تصویری از جنازۀ مَشکی دریده است


بر پای او نشان اسیری نشسته است

از بس به روی خار مغیلان دویده است


جشن و سرور و شادی و سنگ و سر امام

فهم کسی نمی‌رسد آنجا چه دیده است


ویرانه‌ها و قصۀ یک دختر اسیر

او هم خجل ز روی مه آن شهیده است


این خاندان به نام علی پر تعصبند

او ناسزا به نام علی هم شنیده است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×