مشخصات شعر

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای

پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

 

چشم‌هایم را تماشای تو غافلگیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

 

چشم‌هایت در میان موجی از خون غرق بود

بین زخم پهلویت با زخم‌هایت فرق بود

 

دیدمت جسم تو را بر نیزه‌ها آویختند

ذره ذره پیکرت را بر زمین می‌ریختند

 

تا تنت را لمس کردم غصه‌ها آغاز شد

هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد

 

پیکرت با تیغ‌های داغ جراحی شده

هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده

 

قاتل تو نیزه‌ها و قاتل من خنده‌ها

لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا

 

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

یوسف من چاه را با نیزه‌ها حس کرده‌ای

پنجۀ ناپاک صدها گرگ را حس کرده‌ای

 

چشم‌هایم را تماشای تو غافلگیر کرد

عضوهای اربأ اربایت پدر را پیر کرد

 

چشم‌هایت در میان موجی از خون غرق بود

بین زخم پهلویت با زخم‌هایت فرق بود

 

دیدمت جسم تو را بر نیزه‌ها آویختند

ذره ذره پیکرت را بر زمین می‌ریختند

 

تا تنت را لمس کردم غصه‌ها آغاز شد

هر کجا دستم رسید آنجا شکافی باز شد

 

پیکرت با تیغ‌های داغ جراحی شده

هر کدام از عضوهایت یک طرف راهی شده

 

قاتل تو نیزه‌ها و قاتل من خنده‌ها

لااقل برخیز با عمه بگو اینجا میا

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×