مشخصات شعر

تخمیس غزل طالب کابلی

ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو

گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو

نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟

 

«ای اشک ماتمت به رخ ملّت، آبرو!

وی از طفیل خون تو اسلام، سرخ‏رو!»

 

گر چه به خون خویش، تن ‏آغشته گشته‌‏ای

گر چه به خاک ماریه، بسْرشته گشته‌‏ای

بر پا صلات کرده و با خون نوشته‌‏ای

 

«دین را تو زنده کرده و خود کشته گشته‌‏ای

ای یافته ز فیض تو شرع نبی علو!»

 

از یثربت به کوفه نمودند میهمان

گشتند کوفیان لعین بر تو میزبان

خوان طعامشان ز جفا، نیزه و سنان

 

«گر آب را به روی تو بستند کوفیان

آوردی آب رفتۀ اسلام را به جو»

 

با آنکه پیک حق به حریم تو پرده‏‌دار

زآن رو که آل عصمت خود خوانده کردگار

این غم به جان عالم و آدم زند شرار

 

«بی‏پرده اهل بیت تو شد گر شترسوار

لکن نموده پردۀ اسلام را رفو»

 

کوفی صدای کوس ستم بر فلک رسانْد

اسب جفا و جور به هر سو که خواست، رانْد

قرآن، گهی سرت به سنان، گه به نیزه خوانْد

 

«در رتبۀ امامت تو گفت و گو نمانْد

زینب چو با یزید لعین کرد گفت‌وگو»

 

کرببلا به رتبه بِه از عرش کبریاست

چون ساکنین عرش به آن در پی دعاست

نامش دوای درد و همی تربتش شفاست

 

«جانم همیشه جانب صحرای کربلاست

یا رب! برآر آن چه به دل دارم آرزو»

تخمیس غزل طالب کابلی

ای خون حق! که نهر، روان گشتت از گلو

گاه صلات ظهر گرفتی ز خون، وضو

نالم ز جور چرخ وَ یا کینۀ عدو؟

 

«ای اشک ماتمت به رخ ملّت، آبرو!

وی از طفیل خون تو اسلام، سرخ‏رو!»

 

گر چه به خون خویش، تن ‏آغشته گشته‌‏ای

گر چه به خاک ماریه، بسْرشته گشته‌‏ای

بر پا صلات کرده و با خون نوشته‌‏ای

 

«دین را تو زنده کرده و خود کشته گشته‌‏ای

ای یافته ز فیض تو شرع نبی علو!»

 

از یثربت به کوفه نمودند میهمان

گشتند کوفیان لعین بر تو میزبان

خوان طعامشان ز جفا، نیزه و سنان

 

«گر آب را به روی تو بستند کوفیان

آوردی آب رفتۀ اسلام را به جو»

 

با آنکه پیک حق به حریم تو پرده‏‌دار

زآن رو که آل عصمت خود خوانده کردگار

این غم به جان عالم و آدم زند شرار

 

«بی‏پرده اهل بیت تو شد گر شترسوار

لکن نموده پردۀ اسلام را رفو»

 

کوفی صدای کوس ستم بر فلک رسانْد

اسب جفا و جور به هر سو که خواست، رانْد

قرآن، گهی سرت به سنان، گه به نیزه خوانْد

 

«در رتبۀ امامت تو گفت و گو نمانْد

زینب چو با یزید لعین کرد گفت‌وگو»

 

کرببلا به رتبه بِه از عرش کبریاست

چون ساکنین عرش به آن در پی دعاست

نامش دوای درد و همی تربتش شفاست

 

«جانم همیشه جانب صحرای کربلاست

یا رب! برآر آن چه به دل دارم آرزو»

۱ نظر
 
  • زینب ۱۳۹۶/۰۷/۱۸

    خیلی ممنون پدر بزرگم دنبال کاملش بودن مرسی مرسی

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×