مشخصات شعر

نفس سنگین

امان ز لحظۀ آخر که دست و پا می‌زد

عموی بی‌کس خود را فقط صدا می‌زد

 

امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک

که مهر داغ دلش را به کربلا می‌زد

 

نفس کشیدن این گل چقدر سنگین بود

و نعل اسب به رویش چه بوسه‌ها می‌زد

 

عجیب نیست که قدش چو قد آقا شد

ز بس که بر بدنش خصم نیزه جا می‌زد

 

هر آنکه بود در آنجا تن یتیمش را

به روی خاک زمین یا کشید یا می‌زد

 

به زیر سم ستوران کمی ز آهش ماند

به راه آمدن مادرش نگاهش ماند

نفس سنگین

امان ز لحظۀ آخر که دست و پا می‌زد

عموی بی‌کس خود را فقط صدا می‌زد

 

امان ز تشنگی و پا کشیدنش بر خاک

که مهر داغ دلش را به کربلا می‌زد

 

نفس کشیدن این گل چقدر سنگین بود

و نعل اسب به رویش چه بوسه‌ها می‌زد

 

عجیب نیست که قدش چو قد آقا شد

ز بس که بر بدنش خصم نیزه جا می‌زد

 

هر آنکه بود در آنجا تن یتیمش را

به روی خاک زمین یا کشید یا می‌زد

 

به زیر سم ستوران کمی ز آهش ماند

به راه آمدن مادرش نگاهش ماند

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×