مشخصات شعر

خنیاگرِ نور

زمین‌بوسِ تواَم، ای نورِ سیّال!

بتاب آیینه‌ام را در شبِ حال

 

جهان نامِ تو را آورده بر لب

که می‌بینم شبِ حال است، امشب

 

شبِ رخشان، شبِ دلکش، شب قدر

تو را عشق است، ای رخساره؛ چون بدر!

 

شب قدرست، امشب بی‌قرارم

دل‌افشانْ ظهرِ فردا را دچارم

 

چه ظهری! شب‌تر از شب‌های دیجور

که کُشته می‌شود خنیاگرِ نور

 

در آن ساحت که عالَم واژگون است

خراب آبادِ غم، ننگِ قرون است

 

در آن ساعت که هستی ارغوانی‌ست

نگاه باغ محوِ گُل‌فشانی است

 

خنیاگرِ نور

زمین‌بوسِ تواَم، ای نورِ سیّال!

بتاب آیینه‌ام را در شبِ حال

 

جهان نامِ تو را آورده بر لب

که می‌بینم شبِ حال است، امشب

 

شبِ رخشان، شبِ دلکش، شب قدر

تو را عشق است، ای رخساره؛ چون بدر!

 

شب قدرست، امشب بی‌قرارم

دل‌افشانْ ظهرِ فردا را دچارم

 

چه ظهری! شب‌تر از شب‌های دیجور

که کُشته می‌شود خنیاگرِ نور

 

در آن ساحت که عالَم واژگون است

خراب آبادِ غم، ننگِ قرون است

 

در آن ساعت که هستی ارغوانی‌ست

نگاه باغ محوِ گُل‌فشانی است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×