- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۴/۲۹
- بازدید: ۲۶۰۷
- شماره مطلب: ۱۷۵۸
-
چاپ
بار سفر بستی، مدینه شعلهور شد
پنهان ز خواهر میکنی چشم ترت را
شاید ندیدی اشکهای خواهرت را
بار سفر بستی، مدینه شعلهور شد
در یاد دارم آن نگاه آخرت را
ام البنین روی سرت قرآن گرفته
تا پر کند یک بار جای مادرت را
گریه طبیعی بود هنگامی که بردی
نوزاد چندین روزهات را، همسرت را
اما نفهمیدم چرا آهی کشیدی
وقتی نظر کردی قد آب آورت را
فقدان پیغمبر دوباره میشد احساس
وقتی که میبردی علیاکبرت را
یا که بگو آوردن خلخال ممنوع
یا که درآور گوشوار دخترت را
از چشمهای عمۀ سادات پیداست
آماده کرده بوسههای حنجرت را
من آرزو دارم فقط زینب نبیند
روزی سر و موی پر از خاکسترت را
-
حق نمک
چه ظلم بود که در حق تو روا کردند؟
ببین که حق نمک را چطور ادا کردند
به دست همسر تو زهر را به تو دادند
چنان امام حسن، بر تو هم جفا کردند
-
شاه وفا
عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم
پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پای روضه و منبر نشاندیم
-
تو کشتۀ مصائب کرببلا شدی
نقل چهار سالگیات، نقل کربلاست
این جمله خود به خود به خدا ختم روضههاست
ای که امام پنجم مظلوم شیعهای
ذکر توسل به تو، مشکل گشای ماست
-
روضۀ دمادم
با روضۀ دمادم تو گریه میکنم
ای با مرام! با دم تو گریه میکنم
هر بار من به ماتم تو گریه کردهام
این بار هم به ماتم تو گریه میکنم
بار سفر بستی، مدینه شعلهور شد
پنهان ز خواهر میکنی چشم ترت را
شاید ندیدی اشکهای خواهرت را
بار سفر بستی، مدینه شعلهور شد
در یاد دارم آن نگاه آخرت را
ام البنین روی سرت قرآن گرفته
تا پر کند یک بار جای مادرت را
گریه طبیعی بود هنگامی که بردی
نوزاد چندین روزهات را، همسرت را
اما نفهمیدم چرا آهی کشیدی
وقتی نظر کردی قد آب آورت را
فقدان پیغمبر دوباره میشد احساس
وقتی که میبردی علیاکبرت را
یا که بگو آوردن خلخال ممنوع
یا که درآور گوشوار دخترت را
از چشمهای عمۀ سادات پیداست
آماده کرده بوسههای حنجرت را
من آرزو دارم فقط زینب نبیند
روزی سر و موی پر از خاکسترت را