سنت تعمیم بدین معنا است که اگر آدمى خشنود از کردار گروهى باشد، در عملشان شریک خواهد بود و به کسانى ملحق مى‏‌شود که دوستدارشان است؛ چنان‌که خشم و نارضایتى، انسان را از کسانى که دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مى‌کند. قرآن کریم و روایات معصومین ‌علیهم‌السلام‌ نیز بر آن دلالت مى‏‌کنند؛ لذا علت تعمیم، خشنودى یا ناخشنودى به خاطر حب و بغض است. در این راستا، با توجه به مفهومی که قرآن از کلمه امت ارائه مى‌دهد و آن را مقوله‌‏اى کیفى مى‌داند، دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت نیز تمامى افراد امت را در برمى‌‏گیرد، حتى آنان که در این کار نقشى نداشته‌اند اما به جهت رضایت، شریک آثار عمل امت‌‏اند. به‌ خلاف نتایج عملکرد افراد که ویژه خودشان است.
نویسنده ضمن تبیین مطالب فوق، سنت تعمیم را فراگیر بر دنیا و آخرت و خیر و شر دانسته است. در ادامه به برخى روش‏‌ها و موارد این سنت الهى در زندگى مردم همچون تعمیم در مسؤولیت و کیفر، تعمیم حجت، تعمیم در ثواب و پاداش پرداخته و تعمیم نفرین و بیزارى و یکى از این مصادیق بر‌شمرده که در نصوص به‌جا‌مانده از اهل‌بیت (ع) در زیارت امام حسین علیه‌السلام نیز به‌روشنى شاهد این تعمیم هستیم.
نویسنده در پایان نتیجه مى‌‏گیرد عاشورا خط معیار دو جبهه حق و باطل در طول تاریخ و در هر جامعه‏‌اى است، موضع‏‌گیرى در این دو جبهه به دوستى یا بیزارى است و حسین (ع) جدا‌کننده این دو جبهه خواهد بود.

 

پیشگفتار
«لقد سمع الله قول الذین قالوا إنّ الله فقیرٌ ونحن أغنیاء سنکتبُ ما قالوا و قتْلَهم الأنبیاء بغیر حقٍ و نقول ذوقوا عذاب الحریق ذلک بما قدّمت أیدیکم و أنّ الله لیس بظلّام للعبید الذین قالوا إنّ الله عهد إلینا ألّا نؤمن لرسولٍ‏ حتى یأتینا بقربان تأکله النار قل قد جاءکم رسل مِن قبلى بالبینات و بالذى قلتم فلِمَ قتلتموهم ان کنتم صادقین؛[1]
خداوند سخن آنان را که گفتند: «خدا فقیر است و ما بى‌نیازیم»، شنید. به‌زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن به‌ناحق پیامبران را مى‌‏نویسیم و به آنان مى‌‏گوییم:«بچشید عذاب سوزان را!» این به سبب و نتیجه کارى است که دست‌هاى شما از پیش فرستاده و خدا به بندگان ستم نمى‌‏کند. آنان کسانى هستند که گفتند: خدا از ما پیمان گرفته که به پیامبرى ایمان نیاوریم مگر این‌‏که یک قربانى بیاورد که آتش (=صاعقه آسمانى‏) آن را بسوزاند! بگو: پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کُشتید اگر راست مى‌‏گویید؟!»

 

شأن نزول آیات
سعید بن جبیر در شأن نزول این آیات گفته است: وقتى این آیه نازل شد:
«مَن ذا الذى یقرض الله قرضاً حسناً فیضاعفه له أضعافاً کثیره...؛[2]
کیست که به خدا قرض ‌الحسنه بدهد تا آن را براى او چند برابر کند...»
یهودیان گفتند: اى محمد! پروردگارت فقیر و نیازمند شد و از بندگانش قرض خواست! پس خدا آیات فوق را فرو فرستاد!

 

دلالت آیات بر سنت تعمیم
آیات مزبور یهودیان معاصر رسول الله صلی‌الله‌‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ را به دو سبب محکوم و سرزنش مى‌‏کند:
1. این‌‏که گفتند: خدا فقیر و نیازمند است و ما ثروتمند و بى‌‏نیازیم.
2. به‌ناحق پیامبران را کُشتند.
خداوند گفته یهودیان را شنید و به آنان هشدار داد سخن نادرست و یاوه‌‏اى را که گفته‏‌اند، در نامه عملشان بنویسد و بدین سبب، نیز به خاطر کشتن به‌ناحق پیامبران آنان را محکوم و عذاب کند:
«به‌زودى آنچه را گفتند خواهیم نوشت، همچنین کشتن به‌ناحق پیامبران را مى‌‏نویسیم.»
خداوند عذاب سوزناک را به یهودیان خواهد چشاند؛ زیرا سخن نادرستى گفتند و به‌ناحق پیامبران را کشتند:
«و به آنان مى‌‏گوییم: بچشید عذاب سوزان را.»
آیه کریمه تأکید دارد یهودیان معاصر رسول خدا (ص) سزاوار عقوبت با عذاب سوزانند؛ زیرا مرتکب گناه و معصیت شدند و خداوند به بندگان ستم نمى‏‌کند و تصریح مى‌‏نماید که این (عذاب) نتیجه کارى است که دست‌هاى شما از پیش فرستاده است. آیه کریمه در ادامه نقل مى‌‏کند که از رسول خدا (ص) خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بخورد تا به رسالتش ایمان بیاورند؛ زیرا خداوند از آنان پیمان گرفته است که تا چنین آیتى نبینند، ایمان نیاورند. بعد در رد ادعا و وعده دروغین آنان بر ایمان آوردن، مى‌‏گوید که پیامبران پیش از رسول خدا (ص) با دلایل روشن آمدند، حتى با این آیتى که آنان تقاضا دارند؛ اما به‌‏رغم تمامى این‌ها، ایمان نیاورند و بر لجاجت و عناد خود اصرار ورزیدند و پیامبران را به‌ناحق کُشتند.
شکى نیست که مخاطبان این آیات، یهودیان معاصر رسول خدایند و تمامى ضمایر به آنان بر‌مى‌‏گردد. آنان بودند که گفتند: خدا نیازمند است و ما بى‌نیاز؛ آنان گفتند: خدا از ما پیمان گرفته است. نگاهى گذرا به آیات، بر این حقیقت تأکید دارد. خداى متعال آنان را محکوم کرده و به عذاب سوزان نویدشان مى‌‏دهد، آن هم به خاطر این‌‏که پدرانشان با کشتن به‌ناحق پیامبران بنى‌‏اسرائیل، مرتکب جرم شدند. گرچه با نظر سطحى و گذرا به تاریخ و جامعه مى‏‌فهمیم، یهودیان معاصر پیامبر (ص) نقشى در این کار نداشتند؛ اما آیات کریمه به‌صراحت آنان را محکوم کرده و سزاوار عقوبت دانسته است.
خداى متعال یهودیان را محکوم نموده و به سبب آنچه کردند و آنچه نکردند، عذابشان مى‌‏کند. یهودیان معاصر فقط از پیامبر (ص) خواستند یک قربانى بیاورد که صاعقه آسمانى آن را بسوزاند. آنان نه انبیا را کشتند و نه معاصر قاتلان و مقتولان بودند، پس چرا آیه کریمه به کارى که نکردند -کشتن پیامبران- و نقشى که نداشتند، دلیل مى‌‏آورد؟!
پاسخ این پرسش، سنت «تعمیم» و فرا‌شمولى است. خداى متعال مسئولیت و نقش پدران در کشتن انبیا را به فرزندان تعمیم و گسترش داده، چنان‌که عقوبت پدران را به سبب جرمى که مرتکب شدند، شامل فرزندان دانسته است و دلیلى را که بر ضد پدران آورده، براى فرزندان هم بازگو کرده است. «تعمیم» سنتى فراگیر و شامل است و همین سنت الهى، دلیل محکومیت یهود و عقوبتشان است. معناى تعمیم در آیه آن است که خداى متعال فرزندان را شریک مسئولیت و جرم و کیفر پدران دانسته، دلیل تعمیم را شامل هر دو مى‌‏داند.

 

علت تعمیم

 

خشنودى و ناخشنودى
خشنودى یا ناخشنودى به خاطر حُب و بُغض است. اگر آدمى راضى و خشنود از کردار گروهى باشد، در عملشان شریک است، چه خیر باشد و چه شر؛ اگر کردار شر باشد، کیفر و مجازات خواهد شد و اگر عمل خیر باشد، به او ثواب و پاداش مى‌‏دهند. اگر انسان بر گروهى (به سبب عملکردشان) خشم گیرد، از آنان بیزارى و تبرى جُسته است.
خشنودى و رضایت، آدمى را به کسانى ملحق مى‌‏کند که دوستدارشان است و از کارکردشان راضى است، چنان‌که خشم و نارضایتى، انسان را از کسانى که دوست ندارد و از عملشان ناراضى است، جدا مى‌‏کند. پس رضایت یا عدم رضایت، عامل وَصْل و فَصْل (پیوند و جدایى) است، و از‌آن‌رو که یهودیان معاصر پیامبر (ص) از کرده پدران و کشتن پیامبران راضى بودند، خداى متعال آنان را در برابر جرم پدران مسئول دانست و بدین سبب محکوم کرد و وعید کیفرشان داد و «تعمیم» را دلیلى بر ضدشان دانست، به‌رغم آن‌که هم‌‏عصر پیامبران نبوده، آنان را ندیدند و نقشى در کشتنشان نداشتند. از ابى‏‌عبدالله امام صادق علیه‌السلام درباره همین آیات روایت است:
«میان آن قاتلان و این درخواست‌کنندگان از پیامبر (ص)، پانصد سال فاصله بود اما خداوند از‌آن‌رو که راضى به کرده پدرانشان بودند، آنان را نیز قاتل دانست.»[3]
محمد بن ارقط مى‏‌گوید: خدمت ابوعبدالله امام صادق (ع) رسیدم. فرمود: به کوفه مى‌‏روى؟ عرض کردم: بلى. فرمود: قاتلان حسین را میان مردم کوفه دیده‏‌اى؟ پاسخ دادم: فدایت شوم! (از آن زمان خیلى گذشته و من‏) کسى را بدین عنوان نمى‌‏شناسم! فرمود: «فإذن أنت لا ترَى القاتِل إلّا مَن قتل أوْ مَن وَلّى القتل؟
ألمْ تسمع إلى قول الله: «قد جاءکم رسلٌ مِن قبلى بالبینات و بالذى قلتم، فلِمَ قتلتموهم إنْ کنتم صادقین.» فأى رسول قتل الذین کان محمد ـ‌صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌و‌سلم‌ـ بین أظهرهم؟ و لم یکن بینه و بین عیسى (ع) رسول. إنّما رضوا قتل أولئک، فسمّوا قاتلین؛
پنداشت‌های قاتل فقط کسى است که کشته است و بدان مبادرت کرده است؟ آیا نشنیده‌‏اى خداوند مى‌‏فرماید:
«پیامبرانى پیش از من برایتان آمدند و دلایل روشن و آنچه را گفتید آوردند، پس چرا آنان را کُشتید اگر راست مى‌‏گویید؟!»
کدامین پیامبر را در زمان محمد (ص) کشتند، در‌حالى‌که میان وى و عیسى (ع) پیامبرى نبود؟ مقصود آن است که از کشتن پیامبران راضى بودند، از‌این‌‌رو جزء قاتلان به ‏شمار آمدند.»[4]

 

شراکت به رضایت
گفتیم اگر کسى از کرده خیر یا شر شخصى راضى و خشنود باشد، شریک عمل او به شمار مى‌‏آید، چه ‏خود نیز این کار را انجام‌ دهد یا انجام ندهد؛ چنان‌که شریک و مسئول پیامدها و نتایج آن عمل؛ یعنى ثواب یا کیفر هم است. سید رضى در نهج‌ ‏البلاغه از امیر مؤمنان علیه‌السلام روایت ‏مى‌‏کند:
«أیّها الناس، إنّما یجمع الناس الرضا و السخط، و إنما عَقَرَ ناقه ثمود رجلٌ واحد، فعمَّهم الله بالعذاب، لِما عمّوه بالرضا؛ قال سبحانه: «فعقروها، فأصبحوا نادمین». فما کان إلا أن خارت أرضُهم بالخسفه خوار السکه المحماه فى الأرض الخواره؛
اى مردم! خشنودى و خشم از چیزى، همگان را در پیامد آن شریک مى‏‌سازد، چنان‌که ماده شتر ثمود را یک نفر پى کرد؛ اما خدا همه را عذاب کرد؛ زیرا همگى آن کار را پسندیدند و خداى سبحان فرمود: «ماده شتر را پى کردند و سرانجام پشیمان شدند.» دیرى نپایید که زمینشان صدا کرد و فرو‌‌رفت چنان‌که آهن تفتیده در زمین سست فرو مى‏‌رود.»[5]
نیز فرمود:
«الراضی بفعلِ قومٍ کالداخل فیه معهم. و على کلِّ داخل فى باطلٍ إثمان: إثم العمل به، و الرضابه».[6]
امام (ع) در این فرمایش، جرم را به دو سبب مى‌‏داند: عمل و رضایت به گناه؛ و سنت تعمیم فقط باطل و گناه را در بر‌نمى‏‌گیرد؛ بلکه حق و ثواب را نیز شامل مى‌‏شود.

 

مشارکت تاریخى
در برخى زیارت‌‏هاى مأثور جامعه آمده که ما شریک دوستداران و یاران و رزمندگانى هستیم که همراه شما امامان به جنگ با ناکثین و قاسطین و مارقین پرداختند. این سخن، غریب است و جز کسانى که سنت الهى «تعمیم» را مى‏‌فهمند، آن را درک نمى‏‌کنند. در زیارت جامعه ائمه اهل‌بیت (ع) آمده است: شهادت مى‌‏دهیم که شریک دوستان و یاران پیشگامتان بودیم در ریختن خون ناکثین و قاسطین و مارقین و نیز قاتلان ابى‏ عبدالله، سرور جوانان بهشتى. این عمل را با نیت و همدلى و حسرت بر فرصتى که از کف رفت، انجام دادیم.
رضایت و نارضایتى باب گسترده‌‏اى در بینش اسلام دارد و از همین باب ما شریک حضرت ابراهیم (ع)، پیشگام دعوت به یگانه‌پرستى، در شکستن بت‌ها و پایدارى در برابر طاغوت زمان، نمرود، هستیم. همچنین شریک موسى (ع) و عیسى (ع) در تبلیغ یکتاپرستى و سرنگون کردن طاغوت‌هاى آن عصر هستیم، چنان‌که در جنگ و غزوات رسول خدا (ص) شریک بوده‌‏ایم و شریک صالحان و اولیا و رهبران توحید و مبلغان هدایتیم؛ نیز شریک ذاکران و تسبیح‏‌گویان خداى متعال در طول تاریخ براى دعوت به‌سوى خدا و نصیحت و ارشاد بندگان خداییم. ما شریک در ذکر و تسبیح و دردها و غم‌هاى آنان هستیم؛ نیز اگر خون ستمگران را ریختند یا در این راه خونشان ریخته شد، پایه‏‌هاى ظلم و شرک را نابود کردند و رکن توحید و عدل را پى‌‌ ریختند.
رضایت و نارضایتى باب وسیعى در بینش و معرفت است که بیان آن از حوصله این بحث بیرون است. به طریق‏‌هاى بسیار روایت شده است:
«المرءُ مع مَن أحبَّ؛[7]
آدمى با محبوبش قرین است.»


کردار امت و فرد
شاید براى نخستین‌‏ بار در تاریخ فرهنگ، قرآن فهم جدیدى از «امت» ارائه داده باشد. بنا‌ بر این فهم نو، امت به معناى تجمع کمى و عددى نیست؛ بلکه مقوله‌‏اى کیفى است. از‌این‌رو امت برابر با مجموعه افراد نیست؛ چنان‌که کردار امت و تأثیر آن مساوى با مجموع کردار، آثار و توان افراد نیست. امت، مقوله‏‌اى کیفى است. خوانده‌‏ایم «یدالله» بر سر جماعت و با آن است؛ در اینجا هم «یدالله» امرى غیر از مجموعه کمى توان افراد است.
در معناى امت، تفاوتى بین امت مؤمن و غیر مؤمن نیست. در قرآن، امت، احکام و آثارى غیر از احکام و آثار مجموع افراد دارد.
امت واحده، در زمان و مکان نمى‌‏گنجد یا تعدد مکان و زمان، امت واحد را جدا نمى‌‏کند. قرآن از امت خجسته و مبارکى به‌عنوان «ملت ابراهیم» یاد مى‏‌کند:
«و مَن أحسنُ دیناً ممَّن أسلم وجهَه لله و هو محسن واتَّبَع ملهَ إبراهیم حنیفاً».[8]
قرآن ابراهیم را نخستین پدر امت مى‏‌داند:
«مله أبیکم إبراهیم هو سمّاکم المسلمین».[9]
در باره امت واحد که فراتر از زمان و مکان است، مى‏‌فرماید:
«إنّ هذه أمتکم أمه واحده و أنا ربکم».[10]
نیز مى‌‏فرماید:
«إنّ هذه أمتکم أمه واحده و أنا ربکم فاعبدونِ.» [11]
بنا بر آنچه گفتیم، قرآن فعل و کردار امت را غیر از فعل و عمل فرد مى‌‏داند. دستاوردها و عملکرد نیک و بد امت، تمامى افراد امت را در برمى‌‏گیرد؛ حتى آنان که در این کار‌کرد نقشى نداشته‏‌اند؛ اما چون رضایت داشته‌‏اند، شریک آثار عمل امت‌اند؛ ولى نتایج عملکرد افراد، ویژه خودشان بوده، دیگران را در برنمى‏‌گیرد.
موارد ذیل از اعمال امت هستند:

شعائر(مراسم)، عرف(سنت)، کارهاى گروهى و نیز آنچه مردم بپذیرند و از آن پشتیبانى کنند.

آثار و پیامد این کارها تمامى افراد را در برمى‏‌گیرد،چه کسانى که در خیر و شر نقش و شرکت داشته یا نداشته باشند.
اعمال افراد، رفتارهایى است که از اشخاص سر‌مى‏‌زند و به شکل محسوس، نقش و تأثیرى بر ساختار اجتماعى، چه در دنیا و چه آخرت ندارد. آیه ذیل در مورد این‌‌گونه اعمال‏ است «و أنْ لیس للإنسان إلا ما سعى، و أنَّ سعیهُ سوف یُرى‏، ثم یُجْزاه الجَزاء الأوْفى».[12]
خداوند در مورد عملکرد امت که تمامى افراد را در برمى‌‏گیرد، فرمود:
«تلک أمهٌ قدْ خلتْ لها ما کسبتْ، و لکم ماکسبتم و لا تُسألون عما کانوا یفعلون».[13]
هر امتى مسئول خیر و شر خویش است و از امتى دیگر باز‌خواست نمى‏‌کنند، چنان‌که فعل امت به همه افراد نسبت داده مى‌‏شود نه‌فقط به انجام‏ دهندگان. پیامد کردار امت نیز خاص انجام دهندگان نیست؛ بلکه همگان را فرا‌مى‌‏گیرد؛ البته اگر بدین کار راضى ‏باشند. [14]
خیر و شرى که حاصل کردار امت و گروه است، تمامى -چه عمل‌کننده و چه غیر او- را در برمى‌‏گیرد (البته اگر بدان راضى باشند) و این سنتى فراگیر در دنیا و آخرت است. این سنت است که مردمان را از نقاط مختلف کره خاکى و در فاصله زمان‌‏هاى بسیار طولانى از تاریخ گِرد مى‌‏آورد یا مى‏‌پراکند؛ پیوند مى‌‏زند یا جدا مى‌‏کند؛ و اگر به کرده‌‏اى رضایت یا عدم رضایت، دوستى یا دشمنى داشته باشند، از آنان امت واحدى به وجود مى‌‏آورد. حتى گاه خانه و خانواده‌‏اى را به دو امت و جبهه ناهم‌خوان مى‌‏بَرَد؛ از‌آن‌رو که معیار دوستى و دشمنى، و خشنودى و ناخشنودى آنان گوناگون است، با‌هم یکجا جمع نخواهند شد. این سنت افراد را به هم پیوند مى‌‏دهد، نه زبان، اقلیم، زمان یا نسب‏‌ها را؛ چنان‌که برادر را از برادر هم‌خانه و هم‏‌خانواده جدا مى‌‏کند.
در اعمال امت، آدمى از آن‌که نمى‌‏شناسد و با او در یک خانه یا یک مکان زندگى نمى‏‌کند یا هم‌زمان و هم‌زبان وى نیست و از یک رگ و ریشه نمى‌‏باشند، پیامد نیک یا بد کردار را کسب مى‏‌کند؛ چون بدان کردار خشنود یا از آن ناخشنود است؛ اما در اعمال فردى، گاه از یک خانه و خانواده، فردى خوشبخت و دیگرى بدبخت است؛ به یکى وعده بهشت داده مى‏‌شود و دیگرى به سبب ورود و خلود در جهنم، شقاوتمند مى‏‌گردد؛ زیرا مَحَک رضا و خشمشان متفاوت است.