مقدمه

قرن‌ها از حماسه شورانگیز کربلا می‌گذرد. مورخان، ‌اندیشمندان، شعرا و ادبا، هرکدام به نحوی درصدد بازگو کردن، تحلیل و تفسیر آن قیام خونین برآمده و هزاران کتاب و مقاله درباره آن نوشته‌اند، اما نهضت عاشورا همانند قرآن کریم همواره جدید و برای تمام نسل‌ها دارای پیام و درس است.

در میان آثار اندیشمندان، بیشتر با بیان وقایع و رخدادهای واقعه کربلا مواجهیم و اکثر مورخان درصدد تاریخ‌نگاری بوده؛ برخی به عوامل پیدایش این قیام پرداخته، گروهی از سیره‌نویسان به درس‌ها، عبرت‌ها و پیام‌های عاشورا توجه کرده و شعرا نیز با الهام از این منابع به مداحی پرداخته‌اند.

باید افزود که تمام این اقدام‌های لازم در حفظ و تداوم نهضت عاشورا نقش انکارناپذیری داشته و دارد، باید ماجرای کربلا بدون هیچ تحریف و کم و کاستی ضبط و به دیگران منتقل شود، زیرا اگر در بیان چگونگی تاریخ امام حسین (ع) و زمینه‌های آن تحریفی روی دهد، پیامدهای جبران‌ناپذیری به بار می‌آورد؛ گرچه بیان شرح یک واقعه موضوعی است و پی بردن به علت‌ها و چرایی‌ها موضوعی دیگر است. ازاین‌رو، در صورتی می‌توان با اطمینان به راز و رمز این امر پی برد که مطمئن باشیم آنچه مورخان و مقتل‌نویسان در بیان حادثه کربلا نوشته‌اند، مطابق با واقع است.

بنابراین نوشتار حاضر درصدد کم‌اهمیت جلوه دادن نگارش‌های مربوط به کربلا نیست، بلکه با استناد به وقایع مسلم و تاریخ معتبر و با تکیه بر قرآن و سنت و سیره پیامبر و درصدد پرده‌برداری یا رمزگشایی از امر قطعی است؛ ازاین‌روی، وصیت امام حسین (ع) هنگام خروج از مدینه به برادرش محمد حنفیه مورد بحث قرارگرفته است.

ازآنجاکه این وصیت امام حسین (ع) به بردارش، محمد حنفیه در بسیاری از آثار تاریخی ضبط شده است، اما بند پایانی آن با اعتقادات صحیح، مسّلمات دینی و اصول عقلانی سازگار نیست؛ بنابراین، ما هدف خود را در راستای بررسی این وصیت‌نامه، تبیین قصد امام (ع) برای اصلاح در دین یا اصلاح در امت قرار داده‌ایم و اینکه آیا امام حسین (ع) در عمل به سنت جدش و پدرش از سیره خلفای راشدین پیروی کرده است یا نه؟ بدین منظور، بیشتر آثار شیعی و اهل سنت دراین‌باره بررسی‌شده است.

بررسی انگیزه امام حسین (ع) از قیام عاشورا

براساس متون دینی اسلام، مسّلم است که حق و باطل هرگز باهم جمع نمی‌شوند. جمله معروف «کُلُّ یَومٍ عاشورا و کُلُّ أرضٍ کَربَلا» بدین معناست که حق و باطل از زمان حضرت آدم (ع) تا امروز در نزاع و درگیری بوده‌اند و هرکدام از امام حسین (ع) و یزید، روش‌ها، اهداف و انگیزه‌های خاصی داشته‌اند که در تمامی ‌زمان‌ها سرمشق حسینیان و یزیدیان بوده و خواهد بود.

یکی از انگیزه‌های امام حسین (ع) را اصلاح‌گرایی دانسته‌اند که در وصیت خود به برادرش محمد حنفیه فرمود: «... إِنّی لَمْ أَخرُجْ أَشِراً و لا بَطِراً و لا مُفْسِداً و لا ظالِماً، إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّه جَدّی، أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ وَ اَسیرُ بِسیرَه جَدّی و أبی محمد (ص) و سیره ابی علی بن ابی‌طالب (ع)» (مجلسی، 1429 ق، ج 44، ص 328)

... من از روی خودخواهی یا برای خوش‌گذرانی، فساد و ستمگری قیام نکرده‌ام، همانا من برای اصلاح در امت جدم محمد (ص) قیام کرده‌ام تا اینکه امر به ‌معروف و نهی از منکر کنم. به سیره جدم محمد و سیره پدرم علی بن ابی‌طالب عمل کنم ...

آن حضرت در این وصیت‌نامه درصورتی‌که استناد حدیث به امام (ع) درست باشد به سؤال‌های گوناگونی که ممکن است مطرح شود، یا دستگاه حکومت اموی برای فریب افکار عمومی ‌و توجیه خیانت خود ایجاد کنند، پاسخ روشن و صریحی داده است. ایشان پیشاپیش از هرگونه تحریف در محتوای قیام و انگیزه‌های نهضت جلوگیری کرده و سندی روشن برای افکار عمومی ‌بر جای نهاده و به سه سؤال مهم پاسخ گفته است.

 بررسی محتوایی حدیث

الف) بیان عقیده

امام حسین (ع) در آغاز وصیت‌نامه، ابتدا خود را معرفی کرده تا آیندگان در منشأ صدور آن شک نکنند و در ضمن رعایت اصول نامه‌نگاری، مشخص می‌کند که نامه از چه کسی صادرشده است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا مَا أَوْصَى بِهِ الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ ابی‌طالب إِلَى أَخِیهِ مُحَمَّدٍ الْمَعْرُوفِ بِابْنِ الْحَنَفِیَّه»

به نام خدای رحمان و رحیم. این وصیت حسین بن علی (ع) است به برادرش محمد حنفیه.

امام حسین (ع) پس از معرفی خود به بیان عقیده خویش پرداخته و اصول اعتقادی را یکی پس از دیگری مطرح کرده و به آن‌ها گواهی داده است: «... أَنَّ الْحُسَیْنَ یَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ جَاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِ الْحَقِّ ...»

حسین گواهی می‌دهد به توحید و یگانگی خداوند و گواهی می‌دهد که برای خدا شریکی نیست و شهادت می‌دهد که محمد (ص) بنده و فرستاده اوست...

ممکن است این سوال مطرح شود که مگر در اعتقادات پسر پیامبر (ص) جای تردید وجود دارد که آن حضرت به بیان عقیده دینی خود پرداخته است.

در طول تاریخ، تکفیر مردان حق، یکی از راه‌های مشروع جلوه دادن مبارزه و مخالفت با آن‌ها بوده است، مگر وقتی فرعون درصدد مبارزه با حضرت موسی (ع) برآمد، دفاع از دین و پیشگیری از بروز فساد را از عوامل توجیه قتل موسی مطرح نکرد؟! در سوره غافر چنین آمده است: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ ذَرُونِی أَقْتُلْ مُوسَى وَلْیَدْعُ رَبَّهُ إِنِّی أَخَافُ أَنْ یُبَدِّلَ دِینَکُمْ». (غافر: 26)

«فرعون گفت بگذارید تا موسی را بکشم و او خدای خود را به یاری طلبد، می‌ترسم اگر زنده بماند، آیین شما را تغییر دهد و در زمین فتنه و فساد برانگیزد.»

مگر در زمان علی بن ابی‌طالب (ع) منبر‌ها برای لعن و نفرین آن حضرت برپا نشد؟ و مگر همین منبرهای سب و لعن در ‌اندیشه مردم سبب نشد تا گمان کنند على (ع) از دین خارج شده و وقتی دیدند علی (ع) در مسجد و محراب شهید شد، تعجب کردند که مگر علی (ع) اهل نماز بود؟ علی (ع) را با مسجد و نماز چه‌کار؟ (ابن ابی الحدید، 1430 ق، ج 1، ص 474)

بنابراین با توجه به پیشینه تاریخی و آنچه آن حضرت در عصر و زمان خود نسبت به پدرش على (ع) ملاحظه کرد و آنچه را نسبت به خودش دید، یزید پسر معاویه است و درصدد تکفیر او برآمده، لازم دید عقاید خود را در مورد توحید و رسالت و ... بیان کند.

ب) بیان هدف

حسین بن علی (ع) در این وصیت‌نامه پس از بیان عقیده دینی، به ترسیم هدف پرداخته و هدف خود از این حماسه شورانگیز را بیان کرده تا جای تردید برای آیندگان و امکان انحراف برای بدخواهان وجود نداشته باشد. آن حضرت ابتدا اهدافی را که دنیاخواهان و ستمگران در قیام‌های خود دنبال می‌کنند، نفی فرموده، سپس به‌روشنی، اهداف قیام خود را برای همگان و کسانی که می‌خواهند در این قیام همراه او باشند و نیز برای آیندگان، مطرح کرده و فرموده: «...أَنِّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً وَ لَا بَطِراً وَ لَا مُفْسِداً وَ لَا ظَالِماً...»

اهداف مقدس حسین بن علی (ع) در این وصیت‌نامه چنین آمده است:

- اصلاح مفاسد: «انَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ فی أُمَّه جَدّی» ... همانا من برای اصلاح در امت جدم محمد (ص) قیام کرده‌ام...

- امربه‌معروف و نهی از منکر: «أُریدُ أنْ آَمُرَ بالمَعروفِ و أنهی عَنِ المنکَرِ» ... و هدفم امربه‌معروف و نهی از منکر است...

در حقیقت، کدام حکومت بدتر از حکومت یزید بن معاویه است که باید از آن نهی کرده و جلوی مفاسد آن گرفته شود؟

- احیای سنت رسول خدا (ع) و علی بن ابی‌طالب (ع): «أَسِیرَ بِسیره جَدِّی وَ أَبِی‌ عَلِیِّ بْنِ ابی‌طالب»

- و ... .

ج) بیان پشتوانه

برای اینکه حسین بن علی (ع) را متهم نکنند که از سوی کدام قدرت خارجی و حکومت ستمگری حمایت می‌شود، آن حضرت در پایان وصیت‌نامه، پشتیبان خود را چنین معرفی کرده است: «فَمَنْ قَبِلَنِی بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللَّهُ أَوْلَى بِالْحَقِّ».

پس در حقیقت حسین (ع) قیام برای خدا را یکی دیگر از اهداف خود معرفی می‌کند و اعلام می‌دارد که قیام برای خدا و حق‌طلبی است و از سوی هیچ گروه یاری نمی‌شود. حامی ‌من فقط حق‌طلبان و خداجویان‌اند: «ذلِکَ بِأَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ» (لقمان: 30) این بدان سبب است که خداوند، حق مطلق است.

در پایان این وصیت‌نامه آمده است: «وَمَا تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَإِلَیْهِ أُنِیبُ...»

توفیق من جز به خدا نیست و بر او توکل کردم و بازگشت من به‌سوی اوست.

آنچه درباره این اقدام امام (ع) برای ما اهمیت دارد، فهم عمیق و عالمانه آن است. باید تلاش کنیم تا معرفتی درست نسبت به واقعیت این امر داشته باشیم، زیرا این معرفت‌اندیشی در ستاد سبب فهم عمیق دین و درک بهتر حقایق می‌شود، لکن برخی از ناآگاهان به تحریف و وارونه کردن این کلام امام علی (ع) اقدام کرده و در بیان عقاید خود مواردی را بیان کرده‌اند؛ از آن جمله این باور که امام برای اصلاح در دین جدش قیام کرد. ذکر شدنی است که اگر این سخن امام (ع) تعبیر «اصلاح در دین» را داشته باشد، پیامدهای بسیار خطرناکی دارد که زمینه تحریف در دین را فراهم می‌کند، مگر دین اسلام نقصی داشته که حضرت اباعبدالله (ع) در پی رفع آن باشد؟!

مفهوم این تعبیر، ناقص بودن دین و قابل اصلاح بودن آن در زمان‌های متعدد توسط رهبران و مدعیان اصلاح‌گری است که چه بسا ممکن است برخی با این بهانه درصدد «اصلاح طلبی» و ایجاد تحریف در دین باشند.[1]

اما اگر متن حدیث، «اصلاح در امت» باشد به مفهوم کامل بودن دین و وجود انحراف در امت است، زیرا در آن عصر، به علت خلافت یزید، ارزش‌های جاهلی بر مردم مسلط شده و مردم از فرهنگ ناب زمان رسول‌الله (ع) دور مانده‌اند یا شاید به علت انحراف مدعیان رهبری در دین باشد که یزید و معاویه بر جایی تکیه زده‌اند که پیامبر خدا در آن برای مردم فرهنگ توحیدی را تبیین می‌فرمود، اما بر اثر تبلیغات دروغین، حق بر مردم مشتبه شده و مردم بر سر دنیا باهم مسابقه می‌دهند، لذا امام (ع) برای اصلاح در امت قیام کرد.

با مراجعه به بیشترین آثار شیعی و اهل سنت در این خصوص و نرم‌افزارهای موجود در این زمینه، از قبیل نرم‌افزار مکتبه اهل‌البیت (ع) که شامل 4700 کتاب از مذاهب اسلامی است یا نرم‌افزار مکتبه الشامله، مکتبه التاریخ، سفینه النجاه، ثارالله که شامل مقالات و کتب تاریخی - روایی در مورد عاشوراست و بیش از یک‌صد منبع معتبر حدیث و مقاتل[2]، در هیچ کتابی اصلاح در دین رسول خدا (ص) مطرح نشده و چنین سخنی نسبت نابجا به امام حسین (ع) و تحریف در روایت و گناهی نابخشودنی است.

شدت گناه تحریف در روایات معصومان (ع) به حدی است که پیامبر خدا (ص) مردم را از آن نهی کرده و فرموده‌اند: «أیُّها النّاسُ قَد کَثُرَتْ عَلَیَّ الکَذّابَه، فمَنْ کَذبَ عَلیَّ مُتَعمِّدا فلْیَتَبوّأْ مَقعدَهُ مِن النّار» (شیخ مفید و شیخ صدوق، 1414 ق، ص 263/ نیز ر.ک: طبرسی، 1403 ق، ج 1، ص 598/ همان، 1390 ق، ص 190/ شیخ صدوق، 1362، ج 1، ص 258/ همان، 1406 ق، ص 268؛ بحرانی، 1378، ص 263/ شیخ حر عاملی، 1409 ق، ج 15، ص 328)

هر کس سخنی را که من نگفتم به من نسبت دهد، جایگاه خود را در آتش آماده ببیند.

سخنان امام حسین (ع) با محمد حنفیه در بیشتر منابع قدیمی ‌و جدید نقل شده، چنان‌که اهداف امام (ع) از این قیام با بیشتر آیات قرآنی از قبیل آیه 104 سوره آل‌عمران سازگاری دارد. آنجا که خدای متعال می‌فرماید: «وَلْتَکُن مِّنکُمْ أُمَّه یَدْعُونَ إِلَى الْخَیْرِ وَیَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَیَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنکَرِ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» (آل‌عمران: 104)

«باید از میان شما، جمعی دعوت به نیکی و امربه‌معروف و نهی از منکر کنند و آن‌ها همان رستگاران‌اند.»

لکن در بند پایانی این وصیت‌نامه، عبارتی وجود دارد که با اصول مسلم شیعی و اعتقادات صحیح سازگاری ندارد و این امر، نادرستی این وصیت و یا تعبیر پایانی روایت را اثبات می‌کند و آن تعبیر، «اُریدُ اَن آمِرَ بالمعروف وَ أنهی عنِ المنکر و أسیر بسیره جدی و ابی و الخلفاء الراشدین المهدیین» است. (ابن اعثم کوفی، 1411 ق، ص 273)

پذیرش بند پایانی این روایت، مستلزم پارادوکس تاریخی است، زیرا علی بن ابی‌طالب (ع) با خودش در شورای شش نفرِ از پذیرش خلافت با شرط پیروی از سیره شیخین خودداری کرد. (ر.ک: طبری، 1387 ق، ج 3، ص 297/نیز ابن اثیر، 1385 ق، ج 3، ص 37)

گفتنی است که این حدیث با توجه به حجم بالای نقل و تکرارش در منابع متعدد امروزی و تکرار آن در منابر و مجامع[3]، تنها یک روایت است که در مقتل الحسین خوارزمی ‌(ج 1، ص 273) آمده و وی آن را از کتاب الفتوح ابن اعثم (1411 ق، ص 273) نقل کرده است.

به نظر می‌رسد اکثر کتاب‌های شیعی، این حدیث را یا از مقتل الحسین خوارزمی‌ و یا از بحارالانوار علامه مجلسی (1429 ق، ج 44، ص 328) گرفته‌اند. گرچه ابن شهر آشوب در مناقب آل ابی‌طالب، آن را با تعبیر «روی» بدون سند نقل کرده (1376، ج 3، ص 206) و علامه مجلسی نیز در بحارالانوار از شیخ مفید (م 413 ق) در کتاب الارشاد (شیخ مفید، 1413 ق) از طریق مدائنی (م 225-135 ق) و کلبی روایت را آورده است، اما با مراجعه به کتاب الارشاد شیخ مفید می‌بینیم که هیچ اثری از روایت نبوده و چنین سخنی در الارشاد وجود ندارد. همچنین ابوطالب یحیی بن حسین (م 324 ق) که حدود یک‌صد و ده سال پس از ابن اعثم وفات کرده است، می‌نویسد: «فقط یک دلیل بر خروج امام دلالت دارد» (1359 ق، ص 6) اما سخن وی نیز دوپهلو و مبهم است و هیچ نقطه روشنی در سخن ایشان وجود ندارد.

علاوه بر این، در بیشتر کتب تاریخی مربوط به قیام امام حسین (ع) و عاشورا می‌بینیم که این روایت بعد از جریان مرگ معاویه و فرستادن یزید، ولید را برای بیعت گرفتن از امام آمده است، اما در بسیاری از مقتل‌های موثق و مورد اعتماد شیعه از قبیل اللهوف سید بن طاووس (م 664 ق) چنین روایتی وجود ندارد؛ بنابراین، لازم است تا اصل حدیث از حیث صدور و نیز از لحاظ سند مورد بحث قرار گیرد، لکن با نظر به اینکه این حدیث اصلا سلسله سندی ندارد تا رجال آن مورد بررسی قرار گیرند و حدیث از نظر سند مقطوع است و فقط صاحب کتاب الفتوح، راوی آن است. پس مشخصات واقعی و رجالی تنها راوی آن مورد بررسی قرار می‌گیرد، اما قبل از آن به جهت صدور حدیث می‌پردازیم و حدیث را از حیث صدور بررسی می‌کنیم.

بررسی حدیث از حیث صدور

در پی نقد هر حدیثی لازم است ابتدا جهت صدور آن معین شود که حدیث مورد نظر به چه منظوری و برای چه هدفی صادرشده است؟ در راستای بررسی وصیت امام (ع) نیز لازم است جهت صدور حدیث بررسی شود که امام (ع) به چه قصدی این وصیت را برای برادرش نوشته است؟ آیا امام (ع) در مقام تقیه بوده و این روایت را در مقام تقیه بیان فرموده و یا از نوشتن وصیت‌نامه قصد جدی داشته است؟!

می‌توان بدین گونه استدلال کرد که قصد امام (ع) از بیان وصیت‌نامه و نوشتن آن، تقیه نبوده است و آنچه به نظر می‌رسد این است که امام (ع) فقط در مقام آغاز قیام و خروج از مدینه این وصیت را به برادر خود محمد حنفیه نوشته است، نه در مقام تقیه و یا هر امر دیگری.

بررسی حدیث از حیث سند

چنان‌که گفته شد، سند حدیث مقطوع بوده و به ظاهر تنها راوی آن، ابن اعثم است؛ بنابراین در ذیل شخصیت رجالی وی را بررسی می‌کنیم:

بیشتر منابع تراجم نگاری، درباره وی ساکت‌اند و کسانی که به معرفی وی پرداخته‌اند، اطلاعات دقیقی درباره زندگی وی به دست نمی‌دهند.

برخی او را محمد بن علی بن اعثم کوفی معرفی کرده (دهخدا، 1359، ج 2، ص 219/ الامین، 1418 ق، ج 10، ص 5) و برخی او را احمد بن اعثم کوفی دانسته‌اند. (یاقوت حموی، 1399 ق، ج 1، ص 42/ تهرانی، 1430 ق، ج 3، ص 220) قول دیگر دچار تردید شده و هر دو اسم محمد و احمد را به این شکل ذکر کرده است، محمد بن علی (ابو محمد احمد بن علی) معروف به ابن اعثم کوفی یا ابومحمد احمد بن علی کوفی. (حاجی خلیفه، بی‌تا ج 2، ص 42) قول چهارم، مشخصات وی را ابن اعثم احمد ابن محمد بن على بن اعثم کوفی دانسته و کنیه وی را ابو محمد ذکر کرده است. (زرکلی، 1980 ق، ج 1، ص 206) آنچه از مجموع اقوال به دست می‌آید، این است که اعثم، اسم یا لقب پدر ابن اعثم و جلد اول و دوم وی بوده است و اقوال دیگر غیر از قول علی‌اکبر دهخدا در لغت‌نامه، آن را تایید می‌کند و سخن یاقوت می‌تواند قول صحیح باشد، زیرا از نظر زمانی به دوره ابن اعثم نزدیک است و او کسی است که متوجه ابن اعثم شده و او را در معجم‌الادبا ذکر کرده است.

علاوه بر این، احتمال دارد که محمد، تصحیف «ابو محمد» و «ابو محمد» کنیه ابن عثم باشد. (تهرانی، 1430 ق، ج 3، ص 221) ابن اعثم کوفی همچنان که از کلمه الکوفی به دست می‌آید، اهل کوفه بوده و با توجه به ستایش وی از قبیله ازد، می‌توان او را «ازدی النسب» دانست. (محمد جبر ابو سعیده، 1408 ق، ص 45)

از زندگی و شرح‌حال وی، چیزی گزارش نشده است و تاریخ تولد وی معلوم نیست. آنچه در منابع آن‌هم به‌صورت متفاوت آمده، تاریخ درگذشت اوست. بر این اساس که برخی سال وفات او را 214 ق (دایره المعارف تشیع، 1372، ج 1، ص 303) و بعضی 314 ق دانسته‌اند. (تهرانی، 1430 ق، ج 3، ص 221) با توجه به گستره زمانی محتوای کتاب الفتوح که از آغاز خلافت ابوبکر تا دوره مقتدر عباسی را در برمی‌گیرد، تاریخ وفات ابن اعثم قطعه 214 ق نیست، زیرا مقتدر عباسی پس‌ازاین زمان زندگی می‌کرده است. همچنین ازآنجاکه یاقوت حموی برای ابن اعثم، دو کتاب ذکر می‌کند- یکی به نام الفتوح که تا ایام‌ هارون‌الرشید را در برمی‌گیرد و دیگری کتاب التاریخ که از ایام مامون تا آخر دوره مقتدر را پوشش می‌دهد. نمی‌توان تاریخ درگذشت ابن اعثم را 214 ق دانست، زیرا مقتدر عباسی در 320 به قتل رسیده، اما ممکن است ابن اعثم، آغاز دوره مقتدر عباسی را درک کرده باشد و بدین ترتیب، وی در سال 314 ق از دنیا رفته باشد.

اختلافات و اقوالی که درباره مشخصات و تاریخ درگذشت ابن اعثم وجود دارد، در مورد مذهب وی نیز مطرح است. بسیاری از منابع، ابن اعثم را شیعه دانسته‌اند و اهل سنت بنا به وجود منفردات در کتاب وی، اصرار بر شیعه بودن وی دارند. (یاقوت حموی، 1399 ق، ج 1، ص 429) تراجم نگاران بزرگ شیعی نیز بر شیعه بودن ابن اعثم تکیه دارند. (حاجی خلیفه، بی‌تا ج 2، ص 429) قاضی نورالله شوشتری، او را شافعی مذهب دانسته. (1365، ج 1، ص 278) مولف ریحانه الادب نیز ذیل نام ابن اعثم می‌گوید: «احمد یا محمد بن علی اعثم کوفی، مورخ اخباری شیعی از مشاهیر مورخان شیعه اوایل قرن چهارم هجرت است» (تبریزی، بی‌تا ج 5، ص 251) علامه مجلسی، کتاب الفتوح را به عنوان یکی از مصادر کتاب بحارالانوار ذکر کرده و آن را از جمله کتاب‌های اهل سنت (عامه) شمرده است. (1429 ق، ج 44، ص 328)

از آنجاکه زندگی و شرح حال ابن اعثم به دست ما نرسیده، تنها راهی که برای نیل به مقصد کمک می‌کند، کتاب اوست. ابن اعثم در الفتوح به تمجید و توصیف امیرالمومنین (ع) پرداخته است و تمام کسانی را که مخالف با على (ع) بودند، مورد طعن قرار داده است. او گزارش عبور ما را از سرزمین کربلا و گریستن آن امام و اختبارش را از شهادت فرزندش حسین (ع) به تفصیل آورده. (ابن اعثم، 1411 ق، ج 2، ص 551-553) این‌گونه گزارش‌ها کاملا شبیه گزارش‌های آثار شیعی در این زمینه است، اما به رغم اشتهار ابن اعثم به تشیع، ظاهرا سندی قطعی در این زمینه در دست نیست. تنها سند عبارت یاقوت در معجم الادب است. یاقوت حموی او را مورخی شیعی دانسته که نزد اصحاب حدیث ضعیف شمرده شده است. (1399 ق، ج 1، ص 429) لکن وی بیش از امام علی (ع) به ذکر فضائل ابوبکر و عمر پرداخته و مطالبی را درباره شیخین مطرح کرده که با اعتقاد شیعی سازگاری ندارد. مواردی از کتاب وی که بر سنی مذهب بودن وی دلالت عبارت‌اند از:

گزارش اعجاز آمیز دفن ابوبکر که ابوبکر هنگام مرگ خود به عایشه می‌گوید مرا به نزد قبر پیامبر ببرید. اگر ازآنجا صدایی مثبت آمد، آنجا دفن کنید و الا در مقابر مسلمین به خاک بسپارید. (ابن اعثم، 1411 ق، ج 2، ص 155) یا در گزارش دیگری چنین آمده است: روز وفات ابوبکر، اضطراب در مدینه حاکم شد. گریه و زاری، از هر کوی و برزن بلند بود گویی روز وفات پیامبر (ص) است. جنازه ابوبکر را غسل داده، حنوط کردند و بر او کفن پوشاندند و نماز گزاردند و سپس به‌سوی روضه شریف آوردند و بر زمین گذاشتند. همه مردم در انتظار شدند که از پرده غیب چه پدید آید. ناگاه تخته‌های روضه به جنبش آمد، قفل جایی افتاد و پرده جایی؛ درب روضه باز شد. اجازه، این بود و همه حاضران، غلغله کنان جنازه را برداشتند و به ‌اندرون بردند. (همان، ج 2، ص 80)

نکته‌ای که تا حدودی می‌تواند به روشن شدن مسئله کمک کند، سخن صاحب اعیان الشیعه است. وی می‌گوید: صاحب کتاب الفتوح اگر از لحاظ عاطفی محب اهل‌بیت بوده، شدیدا پای بند مکتب خلفا نیز می‌باشد. (الامین، 1418 ق، ج 10، ص 5) و یا می‌توان گفت که ابن اعثم کوفی از نوع شیعیانی باشد که به امامت شیخین معتقدند و به لحاظ فقهی، کاملا پیر و مکتب تسنن‌اند، اما نسبت به خاندان پیامبر (ص) و به ویژه علی (ع) محبت دارند. بندپایانی این روایت گواه بر همین مطلب است، زیرا نه با آیات قرآنی و نه با روایات و اصول مسلم شیعه پذیرفته نیست؛ اما به نظر می‌رسد ابن اعثم از شیعیان معتزلی باشد که هم به امام علی (ع) ارادت دارند و هم دشمنان علی (ع) را کافر می‌دانند و نیز محب اهل‌بیت‌اند و خلفا را نیز قبول دارند.

علاوه بر نکات یاد شده، روش کار ابن اعثم در تالیف و تصنیف کتاب الفتوح است. وی روایت اقوال مورخان و محدثان از جمله مدائنی، واقدی، ابومخنف و ابن کلبی را نیز در کتاب خود آورده است، اما علی بن محمد بن عبدالله بن ابی سیف مدائنی (م_228) از موالی سمره بن جندب از مورخان مشهور قرن دوم و سوم هجری است که تاریخ درگذشت او را متفاوت نوشته‌اند: 215، 225، 231

234 و 235. وی در اصل، بصری است. مدتی در مدائن زندگی کرده و در نهایت در بغداد درگذشته است. وی ازنظر مذهبی، سنی و برخلاف بسیاری از معاصران مورخش، مورد تایید محدثان اهل سنت قرارگرفته است. (خطیب بغدادی، 1417 ق، ج 12، ص 55) کمترین علاقه شیعی در وی یافت نشده و بدین سبب، در میان مورخان شیعه، چندان محل اعتماد نیست.

از میان آثار مدائنی می‌توان به چند عنوان مربوط به پیامبر قریش و شخصیت‌های برجسته قریش، چند عنوان درباره اخبار خلفا درباره ایام العرب بعد از اسلام، فتوحات، اخبار عرب، اخبار شعرا و در موضوعات دیگر اشاره کرد. درحالی‌که تنها چند رساله کوچک از آثار مدائنی به‌طور مستقل برجای‌مانده که اکنون موجود نیستند؛ اما باید همواره در گفته‌ها و نوشته‌هایمان کلام نورانی حضرت احدیت را در نظر قرار دهیم که می‌فرماید: «وَمِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لاَ یَعْلَمُونَ الْکِتَابَ إِلاَّ أَمَانِیَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ یَظُنُّونَ * فَوَیْلٌ لِّلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتَابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هَـذَا مِنْ عِندِ اللّهِ لِیَشْتَرُواْ بِهِ ثَمَناً قَلِیلاً.» (بقره: 78 و 79)

«چگونه امید می‌برند که یهودیان ایمان آورند؟ درحالی‌که برخی از آنان بی‌سوادانی هستند که از کتاب آسمانی جز دروغ‌هایی که تحرف‌گرانشان باخته‌اند، نمی‌دانند. آنان تنها گمان‌پردازی می‌کنند. پس وای بر کسانی که به دست خود کتاب می‌نگارند، سپس می‌گویند این از نزد خداست تا در قبال آن بهره ناچیز دنیا را به دست آورند...»

علی (ع) نیز سرچشمه فتنه‌ها را این‌گونه تحریف‌ها معرفی کرده و فرموده است: «إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ وَ أَحْکَامٌ تُبْتَدَعُ یُخَالَفُ فِیهَا کِتَابُ اللَّهِ وَ یَتَوَلَّى عَلَیْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَیْرِ دِینِ اللَّهِ...» (دشتی، 1382، خطبه 50)

همواره آغاز پیدایش فتنه‌ها پیروی از هوس‌های آلوده و احکام و قوانین مجعول و ساختگی است، احکامی که با کتاب خدا مخالفت دارد و جمعی برخلاف آیین حق به حمایت از آن برمی‌خیزند.

نتیجه‌گیری

از مجموع بررسی‌های گذشته درباره سخنان حسین بن علی (ع) با برادرش محمد حنفیه می‌توان گفت که این روایت با توجه به حجم بالای نقل آن، تنها یک روایت است که در مقتل الحسین خوارزمی ‌آمده و نکته جالب توجه اینکه، مولف مقتل الحسین خوارزمی، آن را از کتاب الفتوح بن اعثم نقل کرده است و ابن اعثم را برخی از رجال شناسان شیعه دانسته‌اند و برخی دیگر از اهل سنت، اما با توجه به قرائن یاد شده در کتاب الفتوح می‌توان گفت که وی از عالمان اهل سنت است که بسیار پایبند مکتب خلفا است و درعین‌حال متاثر از مذهب شیعه بوده و علاقه شدیدی به اهل‌بیت پیامبر (ص) دارد.

یکی از آن قرائن که صاحب الفتوح آن را نقل کرده، همان وصیت امام حسین (ع) به برادرش محمد حنفیه است. پیداست که پذیرش مضمون این حدیث به معنی پذیرش خلافت ابوبکر، عمر و عثمان است؛ ازاین‌رو، این حدیث نه از نظر سند قابل‌اعتماد است نه محتوای آن قابل‌پذیرش است؛ گرچه بند آغازین آن با آیات قرآنی، احادیث دیگر معصومان عالی سازگاری دارد لکن نه به دلیل نقل، بلکه به جهت تایید محتوای آن با آیات و روایات دیگر.

در نتیجه، این حدیث از حیث سند مقطوع بوده و اعتباری ندارد و محتوای آن قابل‌پذیرش نیست و اگر کسی ازلحاظ سندی تساهل کند و حدیث را بپذیرد، باید بخش پایانی آن را که تایید خلافت ابوبکر، عمر و عثمان است، جعلی بداند، اما در صورت پذیرش نیز، اصلاح مطرح‌شده در حدیث برخلاف آنچه گمان می‌کنند، اصلاح در امت است نه اصلاح در دین.

منابع

قرآن کریم؛ ترجمه محمدمهدی فولادوند، تهران: دارالقرآن کریم، 1385.

ابوطالب یحیی بن حسین؛ تیسیر المطالب فی امالی ابی‌طالب؛ بیروت: موسسه مطبوعات، 1359 ق.

ابن ابی الحدید، شرح نهج‌البلاغه؛ بیروت: موسسه علمی مطبوعات، 1430 ق.

ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت؛ للطباعه و النشر، 1385 ق.

ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی‌طالب؛ نجف: حیدریه، 1376 ق.

ابن اعثم کوفی: الفترح؛ بیروت: للطباعه والنشر، 1411 ق.

الازدی، ابو مخنف؛ مقتل الحسین؛ بی‌جا: بینا، بی‌تا.

اصفهانی، ابوالفرج؛ مقاتل الطالبین؛ چ 3، قم: دار النشر، 1385 ش.

الامین، سید محسن؛ اعیان الشیعه؛ چ 2، بیروت: دار التعاریف للمطبوعات، 1418 ق.

بحرانی، سید‌هاشم؛ الانصاف فی النص على الائمه؛ چ 2، تهران: دفتر فرهنگ اسلامی، 1378 ش.

بحرانی، عبدالله؛ العوالم؛ چ 1، قم: امام مهدی، 1407 ق.

بلاذری، احمد بن یحیی؛ انساب الاشراف؛ بیروت: دار التعارف للمطبوعات، 1397 ق.

تبریزی، محمدعلی؛ ریحانه الادب؛ قم: اهل‌البیت علی، بی‌تا.

تهرانی (آقابزرگ)، محسن؛ الذریعه الی تصانیف الشیعه؛ چ 3، بیروت: دار الاضواء، 1430 ق.

حاجی خلیفه؛ کشف الظنون؛ چ 2، بیروت؛ دار احیاء التراث العربی، بی‌تا.

خطیب بغدادی؛ تاریخ بغداد؛ چ 1، بیروت؛ دار الکتب العلمیه، تحقیق دراسه و تحقیق مصطفی عبدالقادر عطا، 1417 ق/1997 م.

خوارزمی، احمد بن محمد؛ مقتل الحسین؛ تحقیق محمد سماوی قم: انوار الهادی، بی‌تا.

دایره المعارف تشیع، چ 2، تهران: موسسه دایره المعارف تشیع، 1372.

دشتی، محمد؛ نهج‌البلاغه؛ چ 2، قم: ارم، 1382.

دهخدا، علی‌اکبر؛ لغت‌نامه؛ تهران: چاپخانه مجلس، 1359.

زرکلی، خیر الدین؛ الاعلام؛ چ 5، بیروت: دار العلم للملایین، 1980 ق.

سید ابن طاووس؛ الهرف على القتل الطفوف؛ چ 2، تهران: جهان، بی‌تا.

شوشتری، قاضی نورالله؛ مجالس المومنین؛ چ 3، تهران: اسلامیه، 1365.

شیخ مفید، الارشاد؛ چ 2، قم: کنگره شیخ مفید، 1413 ق.

شیخ مفید و شیخ صدوق؛ اعتقادات الامامیه و تصحیح الاعتقاد؛ چ 2، قم: کنگره شیخ مفید، 1414 ق.

شیخ صدوق، خصال، چ 2، قم: جامعه مدرسین، 1362 ش.

­­­­­­­­­­­­­­___________، ثواب الاعمال و عقاب الاعمال؛ چ 2، قم: دار الرضی، 1406 ش.

شیخ حر عاملی؛ تفصیل وسائل الشیعه الى تحصیل مسائل الشریعه؛ قم: موسسه آل البیت، 1409 ق.

طباطبایی مجد، غلامرضا، مقدمه الفتوح (ترجمه فارسی فتوح ابن اعثم)؛ چ 3، تهران: علمی ‌و فرهنگی، 1380.

طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک؛ چ 2، بیروت: دار التراث، 1387 ق.

طبرسی، احمد بن على؛ الاحتجاج على اهل اللجاج، چ 2، مشهد: مرتضی، 1403 ق.

طبرسی، فضل بن حسن؛ اعلام الوری؛ تهران: دار الکتب الاسلامیه، 1390 ق.

قمی، شیخ عباس؛ نفس المهموم؛ بیروت: مکتبه بصیرتی، 1405 ق.

مقرم، عبدالرزاق: مقتل الحسین؛ بیروت: دار الکتب اسلامی، 1399 ق.

محمد جبر ابو سعیده؛ ابن اعثم کوفی و منهجه التاریخی؛ مصر: مطبعه للجلائی، 1408 ق.

مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار؛ چ 2، بیروت: للطباعه و النشر، 1429 ق.

یاقوت حموی، معجم الادبا؛ بیروت: دار احیاء التراث العربی، 1399 ق.

یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب؛ تاریخ یعقوبی؛ قم: موسسه و نشر فرهنگ اهل‌بیت علی، بیتا۔