1. مقدمه

کتاب مقتل الحسین ابومخنف بی‌قراری‌‌ را‌ به‌ تصویر کشیده که نظم ایجاد شده‌ توسط‌ گفتمان‌ حاکم را به چالش خوانده و در کوفه، هژمونی گفتمان مسلط را خدشه دار کرده است. این کتاب از معدود آثاری است‌ که‌ توسط‌ مؤلفی شیعی مذهب[1] و با رویکرد تاریخی به رشته تحریر‌ درآمده‌ است و شیوه تاریخ نگاری مؤلف آن، به مخاطب این امکان را می‌‌دهد تا ضمن مطالعه روند شکل‌گیری واقعه‌ کربلا‌، از‌ چگونگی عملکرد گفتمان حاکم برای حفظ اقتدار خود نیز‌ آگاهی یابد. با وجود این، به دلیل توجه به بحث اصلی این دست نوشته، این بعد از تاریخ نگاری‌ ابومخنف‌ در‌ این اثر مورد توجه قرار نگرفته و تحقیقی در این زمینه انجام نشده است. پژوهش‌های انجام گرفته درباره‌ این‌ اثر بیشتر در موضوعاتی همچون نسخه شناسی (معتمدی، 1386) و تاریخ نگاری اسلامی (عالم‌ زاده‌، 1380‌؛ رجائی،1387) بوده است. در ادامه، ضمن بهره‌گیری از رویکرد نظریه تحلیل گفتمان لاکلا‌ و موفه‌ کوشیدهایم تا با تحلیل تاریخ نگاری ابومخنف، نحوه بازنمایی شیوه‌های‌ مشروعیت‌ سازی‌ و کوشش گفتمان حاکم برای حفظ هژمونی خود در اثر این مؤلف برجسته را بررسی کنیم‌.

2. رویکرد‌ نظری‌ پژوهش

لاکلا و موفه با بازخوانی و ساختارشکنی نظریات فوکو و...، نظریه گفتمان را بیان‌ کردند‌ که بسیار پُرکاربرد است. آن‌ها گفتمان[2] را مجموعه ای از نشانه‌ها تعریف می‌‌کنند (هوارث‌، 1377: 163) فرایندی که به واسطه آن نشانه‌ها درون یک گفتمان خاص‌ با‌ یکدیگر جوش می‌‌خورند، به مفصل‌بندی[3] مشهور‌ است‌ (همان‌ جا). در گفتمان‌ها، مجموعه ای از‌ نشانه‌‌ها به صورت شبکه درآمده، معنایشان در آنجا تثبیت می‌‌شود. در این حالت‌، هریک‌ از نشانه‌ها را یک‌ وقته‌[4] (بست. لحظه‌) می‌‌گویند‌ (Laclau & Mouffe, 1985: 110). درمقابل ، نشانه‌‌هایی‌ را که هنوز معنای آن‌ها در گفتمانی خاص تثبیت نشده و معانی‌ بالقوه‌ متعددی دارند، عنصر[5] می‌‌گویند (یورگنسن، 1389‌: 59) هنگامی‌که معنای مورد‌ نظر‌ از یک نشانه درون یک‌ گفتمان‌ تثبیت می‌‌شود، عنصر به وقته تبدیل می‌‌شود. در این حالت، سایر معانی احتمالی‌ نشانه‌ از گفتمان طرد شده، در‌ حوزه‌ گفتمان‌ گونگی[6] قرار می‌‌گیرند‌.

دال‌‌ها[7] اشخاص، مفاهیم، عبارات‌ و... هستند‌ که در چارچوب گفتمانی خاص، بر معنایی خاص دلالت دارند. معنا و مصداقی که یک‌ دال‌ بر آن دلالت می‌‌کند، مدلول نامیده‌ می‌‌شود‌. دال شناور‌ دالی‌ است‌ که مدلول‌های متعدد‌ دارد. هر گفتمان مدلول سازگار با نظام معنایی خود را برجسته می‌‌کند و سایر مدلول‌ها‌ را‌ به حاشیه می‌‌راند (همان، 93)

در‌ نظریه گفتمان، دالی که متمایز از بقیه دال‌هاست و سایر دال‌ها در اطراف آن نظم‌ می‌گیرند‌ و در‌ پیوند با آن معنا می‌یابند، دال مرکزی‌[8] نامیده‌ می‌‌شود‌. دال‌‌هایی‌ که‌ حول دال مرکزی گرد می‌آیند، وقته نام دارند. یکی از کارکردهای این وقته‌ها، یاری رساندن به دال مرکزی برای هویت بخشی بیشتر به خود است. هویت‌[9] در نظریه لاکلا و موفه، همچون نشانه، دائمی نیست. هویت‌ها را گفتمان‌ها ایجاد می‌‌کنند و فرد یا گروه هویتش را از گفتمانی که در آن قرار دارد، کسب می‌‌کند (هوارث‌، 1377‌: 163). هویت‌ها در تمایز با غیر شکل می‌گیرند و همواره احتمال نفوذ معنا و گفتمانی دیگر در آن‌ها وجود دارد.

در نظریۀ لاکلا، هر گفتمانی ضرورتا به گفتمانی رقیب‌ نیاز‌ دارد تا به واسطۀ آن هویت یابد. البته، گاه گفتمان‌ها بیش از یک غیر دارند و تمام گروه‌های وابسته به یک گفتمان‌ به‌ واسطه همان غیرها هویت می‌‌یابند‌. هویت‌ گفتمان‌ها به کمک عمل هویت یابی سوژه‌ها تقویت می‌‌شود و هویت سوژه‌ها نیز متأثر از موقعیت‌های سوژه‌ گی‌[10] (Howarth, 2000: 13) است‌ که از طریق گفتمان‌‌ها‌ به آن‌ها تحمیل می‌‌شود. درواقع ، گفتمان‌ها به گونه ای عمل می‌‌کنند که ذهنیت سوژه[11] را در راستای دو قطب «ما» و «آن‌ها» سامان می‌‌دهند. براساس همین ذهنیت دوگانه‌، کردار‌ سوژه به گونه ای شکل می‌گیرد که او تمام پدیده‌ها را در قالب دوگانه ما آن‌ها می‌ریزد[12] (سلطانی، 1384: 112) و با مشخص کردن حوزه خودی ، غیرخودی، به هویت‌ بخشی‌ می‌پردازد. غیریت‌[13] (خصومت[14]) در ذات خود با مفاهیم «برجسته سازی» و «حاشیه‌ رانی» همراه است. این مفاهیم به صورت‌های‌ مختلف در عرصه منازعات گفتمانی ظاهر می‌‌شوند و با برجسته سازی قوت‌‌ها‌ و ضعف‌‌های خود رقیب گفتمان مورد نظر را یاری می‌‌رسانند. در واقع، برجسته سازی و حاشیه‌رانی شیوه‌ای‌ برای حفظ و استمرار قدرت و تداوم هژمونی یک گفتمان است. برجسته سازی و حاشیه‌رانی دو بُعد نرم افزاری و سخت افزاری دارد که بُعد نرم افزاری آن در قالب زبان (متون) و بُعد سخت‌ افزاری‌ آن به صورت‌های مختلفی همچون حبس، کشتن، ترور، قیام و... نمود پیدا می‌‌کند. از آنجا که کل جامعه و پدیده‌های اجتماعی عرصه برجسته سازی و حاشیه‌رانی گفتمان‌هاست، لاکلا و موفه‌ تمایزی‌ میان امور گفتمانی و غیرگفتمانی قائل نشده، همه پدیده‌های اجتماعی را گفتمانی تلقی می‌‌کنند. برجسته سازی و حاشیه‌رانی موجب غیریت سازی می‌‌شود و این امر خود هویت یابی فردی و جمعی‌ سوژه‌‌ها را به دنبال دارد.

مفهوم بی‌قراری و از جاشدگی[15] حاصل رشد خصومت، ظهور غیریت و تکثر در جامعه است که به فروپاشی نظم گفتمان موجود تمایل دارد و لاکلا برای اشاره به‌ بحران‌‌هایی‌ از آن استفاده می‌‌کند که‌ هژمونی‌ گفتمان‌‌ها را به چالش می‌‌کشند. بیقراری همان طور که با تضعیف هژمونی گفتمان مسلط امکان پیدایش سوژه‌ها و مفصل بندی‌های جدید‌ را‌ فراهم‌ می‌‌کند، گفتمان حاکم را نیز به بازسازی خود‌ فرامی‌خواند‌.

دو مفهوم عینیت و هژمونی را نیز این گونه می‌توان توضیح داد که آن دسته از گفتمان‌هایی را که‌ چنان‌ تثبیت‌ شده اند که تصادفی بودن‌شان فراموش شده است، گفتمان‌های‌ عینی می‌‌گویند. عینیت گفتمانی رسوب یافته است. نظریه گفتمان عینیت و ایدئولوژی را یکسان می‌‌داند. هژمونی[16] نیز واسطه میان‌ عینیت‌ و امر‌ سیاسی است. درست همان گونه که عینیت می‌‌تواند دوباره به امر‌ سیاسی‌ بدل شود، تضادهای آشکار نیز می‌‌توانند در گذر زمان محو شده، جای خود را به عینیت‌ بدهند‌ و اجماع‌ شکل بگیرد. گذر از تضاد سیاسی به عینیت، از خلال مداخلات هژمونیک‌ صورت‌ می‌‌گیرد‌ که طی آن، برداشت‌های جایگزین از جهان سرکوب و دیدگاهی واحد به امری طبیعی‌ بدل‌ می‌‌شود‌ (یورگنسن، 1389: 72-73). تثبیت موقت هویت‌ها اصلی‌ترین کارویژه هژمونی در گفتمان است‌ و مفهوم هژمونی حول این موضوع است‌ که‌ در‌ سیاست و اجتماع کدام تعاریف از دال‌ها و مدلول‌ها در جامعه مسلط است و چه معانی‌ای‌ در‌ افکار عمومی تثبیت می‌‌شود (مارش، 1378: 209)

با توجه به این توضیحات‌، پرسش‌ اصلی‌ مقاله با تکیه بر رویکرد نظریه تحلیل گفتمان این است که کوشش گفتمان حاکم برای‌ حفظ‌ اقتدار‌ و ادامه سلطه خود، در گزارش ابومخنف از واقعیه کربلا چگونه بازنمایی شده‌ است‌. مدعای پژوهش را نیز این گونه می‌‌توان مطرح کرد که ابومخنف ضمن گزارش واقعه کربلا، به‌ بازنمایی‌ نحوه بهره‌گیری گفتمان حاکم از شیوه‌های مختلفی همچون برجسته سازی‌ و حاشیه‌رانی نرم‌افزاری و سخت‌افزاری برای حفظ‌ اقتدار‌ این‌ گفتمان پرداخته است.

به دلیل اینکه با وجود‌ قابلیت‌ تبیینی بسیار زیاد نظریه گفتمان لاکلا و موفه، این نظریه از ابزارهای لازم برای‌ تحلیل‌‌های خرد زبانی برخوردار نیست‌ و تحلیل‌‌های گفتمانی‌ مبتنی‌ بر‌ آن صرفا به تحلیل روابط میان‌ مجموعه‌‌ای از نشانه‌های نظام یافته می‌‌پردازد، تحلیل متن با استفاده از‌ ابزارهایی‌ همچون گزینش واژگان، عبارات و جملات انجام‌ می‌‌گیرد.

3. بازنمایی شیوه‌های‌ کسب‌ مشروعیت و کوشش گفتمان حاکم برای‌ حفظ‌ هژمونی

خصیصه تاریخ نگاری ابومخنف که به ابعاد مختلف یک واقعه به نقل‌ از‌ راویانی با خاستگاه‌های سیاسی‌ - اجتماعی‌ متفاوت‌ توجه کرده[17] (دوری‌، 1960‌: 124-125)، باعث شده‌ است‌ مخاطب نه تنها تصویری از وضعیت جامعه مسلمانان در زمان شکل‌گیری قیام امام‌ حسین‌ (ع) به دست آورد؛ بلکه از شیوه‌‌هایی‌ که گفتمان‌ حاکم‌ و حامیان‌ آن برای حفظ مشروعیت‌ و ادامۀ اقتدار خود به کار می‌گرفتند، نیز آگاه شود. با آنکه به ظاهر هدف شیخ اخبار‌ کوفه‌ (نجاشی، 1407ق : 320) و روایت وقایع مرتبط‌ با‌ قیام‌ حسین‌ بن‌ علی (ع) است، بیان روایات متنوع مرتبط  با موضوع و ذکر جزئیات گفت و گوها که از‌ ویژگی‌های تاریخ نگاری ابومخنف است، نحوه عملکرد گفتمان حاکم را برای مخاطب آشکار می‌‌کند.

3-1. برجسته سازی گفتمان حاکم

چینش روایات در این اثر به گونهای است که ابومخنف‌ در‌ همان روایت نخست، خبر مرگ معاویه را با نقل محتوای نامه یزید به والی مدینه آورده و نحوه بزرگ داشت معاویه توسط فرزند و جانشین او و نیز شیوه مشروعیت سازی گفتمان‌ حاکم‌ را بازتاب داده است : «[...] خدایش رحمت کند که نیکو زیست و سعادتمند و پرهیزکار درگذشت» (ابومخنف، 1389: 126) همین شیوه و استفاده از واژگانی با بار‌ معنایی‌ مثبت، بار دیگر در نقل‌ خبر‌ پاسخ یزید به نامه عبیدالله بن زیاد درباره گزارش قتل مسلم و‌هانی بازنمایی می‌‌شود. یزید در نامۀ خود عبیدالله را فردی «دوراندیش»، «قاطع»، «بالیاقت‌» و «باکفایت» می‌خواند (همان، 171) برجسته‌ سازی‌ عمل کرد گفتمان حاکم نه تنها در می‌ان سردمداران این گفتمان، بلکه در میان حامیان آن نیز به چشم می‌خورد. گزارش‌های ابومخنف حاکی از آن است که احاطه گفتمان‌ حاکم‌ بر ذهن سوژه‌ها باعث شده است که افراد متأثر از موقعیت سوژگی خود به وقایع نگریسته، با عمل کرد خود به تقویت گفتمان مورد نظرشان بپردازند. این مهم را‌ می‌‌ توان در‌ گزارش او از واکنش قیس بن اشعث به سخنرانی امام (ع) در روز عاشورا و رخصت ایشان از‌ سپاه کوفه برای رفتن به مکانی امن در زمین خدا دریافت‌. قیس‌ به‌ امام (ع) می‌‌گوید: «آیا به فرمان عموزادگانت گردن نمینهی ؟ مطمئن باش آن گونه که دوست داری، رفتار کرده‌ و ‌‌به‌ تو بدی نخواهند کرد» (همان، 219)

3-2. حاشیه‌رانی گفتمان تشیع

حاشیه‌رانی گفتمان‌‌های‌ رقیب‌ از دیگر ابزار گفتمان‌ها برای غیریت سازی و ایجاد انسجام بیشتر است. ابومخنف در روایات‌ دقیق خود به خوبی این امر را بازنمایی کرده که چگونه گفتمان حاکم‌ با استفاده از واژگانی‌ با‌ بار معنایی منفی و بیان جملاتی هدفمند، به غیریت سازی و حاشیه‌رانی گفتمان تشیع پرداخته است. این امر در نهایت، موجب تثبیت جایگاه گفتمان حاکم و یاریرسانی به هویت یابی سوژه‌ها با این‌ گفتمان می‌‌شود. معرفی گفتمان تشیع و حامیان آن به عنوان «دشمن» (همان، 127، 140، 180، 205 و 268) و کاربرد واژگانی همچون «نافرمانان» (همان، 142 و 144)، «طغیان گران» (همان، 264).

«حروری  مذهبان» (همان، 144)، «افراد‌ مشکوک‌» (همان جا)، «فاسق » (همان، 166) و «سرکش» (همان، 204) درباره آن‌ها و توصیف عملکرد این افراد با واژگانی همانند «فتنه» (همان، 140)، «سرپیچی» (همان، 154)، «تفرقه » (همان، 140 و 165)، «پیمان‌ شکنی‌» (همان،140) و «خطاکاری» (همان، 157) به خوبی از این امر حکایت دارد. ضمن آنکه شیوه تاریخ نگاری این مؤلف شیعی مذهب این امکان را فراهم می‌آورد که مخاطب در مراحل‌ مختلف‌ قیام، از نحوه غیریت سازی، طرد و حاشیه‌رانی گفتمان تشیع، توسط هویت‌های حامی حاکمیت آگاهی یابد. نقل اعتراض عبیدالله به عمل کرد‌هانی (همان، 150) و سخنان او قبل‌ از‌ محبوس‌ کردن‌ هانی که «امروز حروری‌ شدی‌ و خونت‌ حلال و کشتنت بر ما واجب شد» (همان، 152)، عملکرد مسلم بن عمرو باهلی در مقابل ابن عقیل[18] (همان، 164)، شیوه نگارش‌ امان‌ نامه‌ برای امام (ع) توسط حاکم مکه[19] (همان، 180) و آخرین‌ نامه ابن زیاد به عمربن سعد که امام حسین (ع) را «ناسپاس، سرکش، قطع کننده ارحام و بسیار ستمگر» (همان، 204) معرفی‌ می‌‌کند‌، نمونه‌‌هایی از غیریت‌سازی گفتمان حاکم و حاشیه‌رانی گفتمان تشیع‌ پیش از واقعه کربلا هستند.

این اخباری بزرگ همچنین با نقل جزئیات گفت وگوهای روز عاشورا نشان می‌‌دهد‌ که‌ چگونه‌ در زمان قیام اباعبدالله (ع)، گفتمان حاکم گفتمان مسلط بر ذهن عامه مردم‌ و تصوری اجتماعی بوده است. شهادت به گمراه بودن بریربن حضیر توسط یزید بن معقل (همان، 239)، مقصر‌ دانستن‌ امام‌ (ع) در کشته شدن عمرو بن قرظه توسط برادر عمرو (همان، 231) و شیوه تحریک‌ سپاه‌ کوفه‌ توسط عمرو بن حجاج که از ایشان می‌‌خواهد: «در کشتن کسی که از دین خارج شده و با خلیفه مسلمین‌ مخالفت کرده است.» (همان،233)  درنگ نکنند، نشان از عینیت گفتمان حاکم، اضمحلال‌ افراد‌ در‌ موقعیت سوژگیشان و تحلیل وقایع توسط آن‌ها از این منظر دارد؛ عینیتی که اوج آن‌ را‌ می‌توان در گزارش ابومخنف از عمل کرد یزید دریافت. ابومخنف آورده است‌ که‌ «سر‌ حسین درمقابل او بود که به مردم اجازه داخل شدن داد. یزید چوب بر دست‌ داشت‌ و با‌ آن به دهان سر بریده حسین می‌زد و می‌گفت : این سرانجام ‌کار او‌ با‌ ماست » (همان، 271).

شیوه ابومخنف در شرح رویدادها باعث شده است که مخاطب از نحوه کوشش‌ گفتمان‌ حاکم برای معرفی خود به عنوان تنها مرجع ایجاد امنیت، آرامش و وحدت‌، با‌ استفاده از ابزار حاشیه‌رانی نیز آگاهی‌ یابد‌. او‌ با گزینش خبر نحوه بازنمایی فعالیت‌های‌ ابن‌ عقیل برای مردم کوفه توسط ابن زیاد که او را عامل ایجاد اختلاف‌ و چنددستگی‌ می‌ان مردم معرفی می‌‌کند[20] (همان‌، 159‌) و نیز تحلیل‌ عمل‌ کرد‌ مسلم در کوفه پس از دستگیری او، به این مهم پرداخته است. ابومخنف آورده است که عبیدالله به‌ مسلم‌ گفت : «پسر عقیل دست بردار. نزد‌ مردمی آمدی که در‌ کارها‌ و سخنانشان متحد بودند. آمدی تا‌ آنان‌ را به اختلاف و تفرقه انداخته و به جنگ وادارشان کنی؟» (همان، 165). همین شیوه نگرش‌ در‌ تحلیل سپاه مکه از عمل‌ کرد‌ امام‌ (ع) نیز تکرار می‌‌شود‌. آنان‌ پس از امتناع امام‌ حسین‌ (ع) از پذیرش امان حاکم مکه، به ایشان می‌‌گویند: «ای حسین، آیا از خدا نمی‌ترسی؟ از‌ مسلمانان‌ جدا شده و میان امت اختلاف می‌اندازی؟»[21] (همان‌، 177‌).

3-3. مشروعیت سازی‌ عملکرد‌ گفتمان حاکم

ابومخنف در‌ گزینش روایات شرح واقعه کربلا به بازنمایی مشروعیت سازی گفتمان حاکم در قالب واژگان، جملات‌ و نیز‌ با نسبت دادن امور به خدا‌ پرداخته‌ است‌. او‌ در‌ گزارش‌های خود کاربرد گسترده واژه «امیرالمؤمنین » (همان، 142، 143‌، 150‌، 157، 170، 202، 265، 268 و 270) برای یزید و واژه «امیر» (همان، 153، 157، 196، 205، 206، 208 و 238) و «سلطان» (همان، 149، 151 و 155) برای عبیدالله بن زیاد توسط حامیان‌ حاکمیت‌ را بازتاب داده است. دقت او در نقل اخبار به خوبی بازگوکننده این است که گفتمان حاکم چگونه در این واژگان انسداد معنایی‌ ایجاد‌ کرده و با مفصل بندی این‌ نشانه‌‌ها، با دال مرکزی گفتمان حاکم، به مشروعیت سازی برای خود پرداخته است. همان طور که تصویری که ابومخنف از حضور اسرا در مجلس‌ یزید‌ و شیوه موضع گیری او‌ به‌ عنوان دال مرکزی گفتمان حاکم در برابر شهادت امام (ع) ارائه می‌‌دهد، نحوه به کارگیری جملات مشروعیت ساز در گفتمان حاکم را آشکار می‌‌کند. او با نقل شعری که یزید پس از‌ گذاشتن‌ سر امام (ع) در مقابلش می‌‌خواند[22] (همان، 266)، این امر را نشان داده است.

علاوه بر آن، ضبط خبر پاسخ یزید به سؤال همسرش هند که از او می‌‎پرسد: «ای امیرالمؤمنین‌، آیا‌ این سر‌ حسین پسر فاطمه دختر رسول خدا (ص) است ؟» (همان، 270-271) نیز از این شیوه عوام فریبی یزید‌ که کوششی برای مشروعیت سازی و تداوم هژمونی گفتمان حاکم است، پرده‌ برمی‌دارد[23] (همان‌، 166 و نیز 168). ابومخنف آورده است : «یزید گفت : بله ، بر او شیون کن. بر پسر دختر رسول ‌‌خدا ‌(ص) و سرور قریش نوحه بخوان. ابن زیاد عجله کرد و او را کشت. خدا او‌ را‌ بکشد (همان، 270-271) همین شیوه مشروعیت سازی در گفتار و عمل، در زمان بازگرداندن اسرا به‌ مدینه نیز تکرار می‌‌شود. یزید امام سجاد (ع) را طلبیده، به او می‌‌گوید:

خدا پسر مرجانه را لعنت کند؛ به‌ خدا‌ سوگند‌ اگر من همنشین و هم‌ صحبت‌ حسین‌ بودم، هرچه پیشنهاد  کرده و می‌‌خواست، به او عطا کرده و با تمام توان، حتی اگر به کشته شدن برخی از خاندانم‌ منجر‌ می‌‌شد‌، مرگ را از او دور می‌‌کردم، ولی خواست‌ خدا‌ آن بود که دیدی. هر نیازی که دارید برای من بنویسید (همان، 269)

جمله اخیر یزید یکی دیگر از‌ شیوه‌‌های‌ مشروعیت سازی گفتمان حاکم را آشکار می‌‌کند. نسبت دادن امور‌ به خدا دستاویزی است که حاکمیت با تمسک به آن، به عینیت گفتمان خود استمرار بخشیده، گفتمان‌‌های‌ رقیب‌ را به حاشیه می‌‌راند. این مسئله در سراسر متن تولیدی ابومخنف‌ دیده‌ می‌‌شود. در نامهای که خبر مرگ معاویه به والی مدینه داده می‌‌شود[24] (همان، 126)، در‌ گفت‌ وگوی‌ میان مسلم و عبیدالله[25] (همان، 166) و نیز نامه‌ای که ابن زیاد درباره‌ قتل‌ مسلم‌ و‌ هانی به خلیفه می‌‌نویسد: «اما بعد؛ ستایش خدایی را که حق امیرالمؤمنین را گرفت‌ و او‌ را‌ درمقابل دشمنش حمایت کرد» (همان، 170-171)، ابومخنف به این شیوه مشروعیت سازی در‌ روز‌ عاشورا و فراخوانی سپاه کوفه توسط عمربن سعد برای جنگ (همان، 205) و گفت وگوی‌ میان‌ زهیربن‌ قین و شمر نیز اشاره کرده است (همان، 221). این شیوه عملکرد در گفت‌ وگوی‌ عبیدالله با اسرای کربلا نیز تجلی یافته است. ابومخنف با ذکر جزئیات گفت‌ وگوی‌ ابن‌ زیاد با زینب (س) و نقل جملاتی از او همچون «ستایش می‌‌کنم خدایی را که شما را‌ رسوا‌ نمود و کشت و دروغ بودن ساخته‌هایتان را آشکار کرد» (همان، 262-263‌) یا‌ «دیدی‌ خدا با خاندانت چگونه رفتار کرد؟» (همان، 263) نیز به بازنمایی این شگرد گفتمان حاکم برای‌ حفظ‌ هژمونی‌ خود می‌پردازد. در گفت و گوی عبیدالله با امام سجاد(ع) نیز همین نحوه‌ مشروعیت‌ سازی ادامه می‌یابد. او پس از آگاهی از نام امام (ع) از ایشان می‌‌پرسد: «آیا خدا علیبن‌ حسین‌ را در کربلا نکشت ؟» (همان، 264) و چون امام (ع) با پاسخ خود سعی‌ در‌ شالوده شکنی وقته‌های مفصل‌ بندیشده‌ به گفتمان‌ حاکم‌ را‌ دارند و به او پاسخ می‌‌دهند: «برادری‌ داشتم‌ که نام او نیز علی بود و مردم او را کشتند» (همان جا‌)، بار‌ دیگر گفته خود را تکرار می‌‌کند‌ که «خدا او را‌ کشته‌ است » (همان جا). او همچنین‌ در‌ خطبه خود پس از ورود مردم به قصر و اجتماع آن‌ها، با غیریت‌ سازی‌، به مشروعیت بخشی به عمل‌ کرد‌ خود‌ می‌پردازد و این گونه‌ سخنش‌ را آغاز می‌‌کند که‌ «ستایش‌ می‌‌کنم خدایی را که حق و اهل آن را آشکار و امیرالمؤمنین یزید بن معاویه و گروه او‌ را‌ پیروز کرد و دروغگو، پسر دروغگو‌ حسین بن‌ علی‌ و پیروانش‌ را کشت » (همان، 265‌). گزارش‌های متنوع و دقیق ابومخنف بازتاب دهنده این واقعیت است که این شیوه حاشیه‌رانی‌، عوام‌ فریبی و نسبت دادن امور به خدا‌، ابزاری‌ است‌ که‌ خلیفه‌ در جایگاه دال‌ مرکزی‌ گفتمان حاکم نیز از آن بهره می‌‌گیرد. او آورده است که یزید پس از نشستن بر‌ تخت‌ و فراخوانی‌ بزرگان شام، اسیران را فراخواند و در حضور‌ مردم‌، به‌ علیبن‌ حسین‌ (ع) گفت‌ : «پدرت [...] در حکومت با من مخالفت کرد. پس دیدی که خدا با او چه رفتاری کرد؟» (همان، 266-267).

کسب مشروعیت و استمرار اقتدار گفتمان حاکم، فقط به نحوه‌ گفتار هویت‌های حامی گفتمان حاکم محدود نمی‌شود؛ بلکه این گفتمان و نیروهای اجتماعی متمایل به آن، با عملکرد خود نیز در این راستا گام ‌برمی‌دارند. در متن تولیدی ابومخنف‌، به‌ جایگاه ویژه بزرگان در این امر اشاره شده است. ابومخنف با گزارش کوشش والی مدینه برای بیعت گیری شبانه از امام (ع) و ابن زبیر، به دستور اکید یزید (همان، 125‌-129‌)، به مخاطب نشان می‌‌دهد که چگونه یزید می‌‌کوشد تا با بیعت گرفتن از بزرگان به مشروعیت سازی پرداخته، با کسب اجماع، همچون پدر‌، به‌ تداوم عینیت گفتمان حاکم یاری‌ رساند‌ و تصادفی بودن ثبات آن را مخفی کند؛ امری که ممانعت از وقوع بی‌قراری در جامعه را به دنبال دارد. ابومخنف دو سطح دیگر بهره‌گیری‌ گفتمان حاکم از جایگاه‌ بزرگان‌، برای ادامه هژمونی گفتمان خود را نیز به تصویر کشیده است ؛ زمانیکه گفتمان حاکم در مواجهه با بیقراری‌ها، از بزرگان و جایگاه ایشان بهره می‌‌‎گیرد تا بار دیگر نظم را‌ به‌ جامعه بازگرداند؛ بهره‌گیری عبیدالله از شریح قاضی برای دادن خبر زنده بودن ‌هانی به مردان خشمگین قبیله اش (همان، 153) و نیز استفاده ابن زیاد از اشراف کوفه برای پراکندن‌ مردم‌ از گرد‌ مسلم در زمان قیام او[26] (همان، 155-157) از آن جمله است. زمانی نیز حاکمیت با تهدید‌ بزرگان، به خواسته خود می‌رسد و بار دیگر بر اوضاع چیره می‌‌شود‌؛ تهدید‌ بزرگان‌ کوفه برای کنترل شهر در آغاز ورود عبیدالله به کوفه[27] (همان، 143-144)، تهدید و تطمیع آن‌ها ‌‌برای‌ دست یابی به ابن عقیل پس از اختفای نهایی او (همان، 159-160‌) و تهدید‌ عمر بن‌  سعد برای خلع او از فرمان دهی سپاه کوفه (همان، 204-205) نمونه‌هایی از‌ این شگرد گفتمان حاکم است که ابومخنف با وسواس در جمع آوری همه روایات موجود، به بازنمایی‌ آن‌‌ها پرداخته است.

3-4. تثبیت وقته عدالت در گفتمان حاکم

تداوم سلطه گفتمان حاکم بر جامعه مهمترین امری است که منظور نظر سردمداران حاکمیت است. توجه به واژگان کاربردی، شعرها و سخنان‌ آن‌ها مؤید این مدعاست و به خوبی نشان می‌‌دهد که آنان با مفصل بندی برخی وقته‌ها به دال مرکزی گفتمان حاکم، سعی در حفظ اقتدار خود داشته اند. مرور دست‌ نوشتۀ‌ ابومخنف و روایات گزینش شده او مؤید این امر است. ابومخنف آورده است که عبیدالله پس از اطلاع از نامۀ امام (ع) به سران بصره، در سخنرانی خود به مردم بصره‌ گفت‌ : «اگر بشنوم کسی از شما خیال مخالفت دارد، [...] گناهکار و بیگناه به مکافات می‌رسند، تا اطاعت کنید» (همان، 142). بنابراین، تأکید بر اطاعت از حاکمیت، در رأس دستور کار‌ گفتمان‌ حاکم برای حفظ هژمونی‌اش قرار دارد و این گفتمان می‌‌کوشد تا با ایجاد انسداد معنایی در عنصر «اطاعت»، به طرد سایر معانی احتمالی آن بپردازد.

گزارش‌ ابومخنف از گفت وگوی مسلم بن عمرو باهلی و ابن عقیل نیز نحوه‌ تقویت‌ هویت‌ گفتمان‌ها را با هویت بخشی آن‌ها به سوژه‌ها نشان می‌‌دهد. مسلم‌ بن‌ عمرو‌ این گونه خود را به ابن عقیل معرفی می‌‌کند: «من فرزند کسی هستم که‌ [...] وقتی‌ که تو با او مخالفت نموده و عصیان کردی، وی حرف شنید و اطاعت کرد‌» (همان‌، 164‌). همین اثرپذیری از موقعیت سوژگی را می‌‌توان از خلال گزارشی دیگر، از ابومخنف نیز‌ دریافت‌. مالک بن نسیر (حامل نامه عبیدالله برای حر) به یکی از یاران امام‌ (ع) که‌ دلیل‌ همراهی او با حاکمیت را جویا می‌‌شود، می‌‌گوید: «آمده ام که امامم را اطاعت کرده‌ و بر‌ بیعت خود وفادار باشم » (همان، 196). شیوه تحریص سپاهیان کوفه توسط عمرو بن‌ حجاج‌ نیز‌ در این زمینه درخور توجه است. او این گونه سخن خود را آغاز می‌‌کند: «ای‌ اهل‌ کوفه‌، در اطاعت و هم گراییتان استوار باشید [...]» (همان، 233).

استفاده از واژه «مطیع‌ » در‌ نامه عبیدالله به یزید، برای معرفی حاملان سرهای مسلم و‌ هانی (همان، 171) و تأکید بر اطاعت از‌ خلیفه‌ در شعر کعب بن جابر (قاتل بریربن حضیر)[28] (همان، 142) نیز نمونه‌‌های‌ دیگری هستند. دقت در جمع آوری روایات‌ و نقل‌ جزئیترین‌ گفت وگوها توسط ابومخنف، امکان فهم چگونگی‌ تأکید‌ بر دال اطاعت از حاکمیت را در دست نوشته او روشن می‌‌کند.

3-5. تثبیت‌ وقته دین محوری در گفتمان حاکم‌

ضمن‌ مطالعه اثر‌ ابومخنف‌ و از‌ لابه لای روایات متنوع او همچنین‌ می‌توان‌ دریافت که گفتمان حاکم به این مهم توجه کرده است که استمرار‌ مشروعیت‌ و هژمونی در جامعه ای اسلامی، جز‌ با معرفی خود به‌ عنوان‌ تنها مجری واقعی دستورات دین‌ اسلام‌ محقق نمی‌شود.

همین امر نیز سبب می‌‌شود عبیدالله در نخستین سخنرانی خود‌ پس‌ از ورود به کوفه، به‌ برجسته‌ سازی‌ این نکته بپردازد‌ که‌ خلیفه به او دستور‌ داده‌ است که با مظلومان با انصاف رفتار کند، با محرومان پربخشش باشد و به افراد‌ مطیع‌ نیکی کند (همان، 142). ابومخنف با‌ گزینش‌ این‌ سخنرانی‌ و نقل‌ آن به خوبی‌ نشان‌ داده است که چگونه عبیدالله در ورای این جملات می‌‌کوشد تا ضمن تأکید بر لزوم اطاعت‌ از‌ حاکمیت‌، «دین محور» بودن این گفتمان را در‌ زمانیکه‌ گفتمان‌ رقیب‌ سعی‌ می‌‌کند‌ اقتدار آن را به چالش کشد، به کوفیان گوشزد کند و با ادامه انسداد معنایی در این وقته، از خدشه دار شدن هویت یابی افراد با گفتمان‌ مسلط ممانعت کند. ابومخنف همین نحوه تثبیت وقته‌ها و تأکید بر دال‌های «اطاعت» و «دین محوری» را با ثبت سخنرانی او پس از پراکنده شدن مردم از گرد ابن‌ عقیل‌ آشکار کرده است[29] (همان، 159). کوشش گفتمان حاکم برای برجسته سازی دین محور بودن خود در گزارش ابومخنف، از نامه امان حاکم مکه به امام (ع) نیز قابل فهم است‌. عمرو بن‌ سعید پس از امان دادن به ایشان، در پایان متن خود آورده است : «خدا به این مطلب گواه، ضامن، مراقب و وکیل است » (همان‌، 180).

3-6. بهره‌گیری گفتمان حاکم از‌ حاشیه‌رانی نرم افزاری و سخت افزاری

جمع آوری و حفظ بسیاری از اطلاعات تاریخی با بهره‌گیری از طیف متنوعی از راویان[30]، به ابومخنف این امکان‌ را‌ داده است تا استفاده‌ گفتمان‌ حاکم از خفقان[31] (ابومخنف، 1389: 127، 159، 266) و نیز قدرت پشت این گفتمان را برای مواجهه با بی‌قراری شکل گرفته در جامعه به تصویر کشد و مراحل مختلف عمل کرد حاکمیت‌، از‌ توسل به زور و تهدید و سخت گیری بر مخالفان تا مداخلات هژمونیک و حاشیه‌رانی‌های سخت افزاری گفتمان‌های رقیب را برای استمرار هژمونی حاکمیت آشکار کند. او با ذکر موارد متعددی‌ از‌ توسل سردمداران‌ گفتمان حاکم به زور و تهدید، کوشش آن‌ها برای حفظ سلطه خود بر جامعه بدون انجام مداخلات هژمونیک را نشان داده است. دستور یزید برای‌ بیعت‌ گیری به «شدیدترین وجه » از امام (ع) و فرزندان زبیر و عمر (همان، 126)، سخنرانی عبیدالله پیش از خروج از بصره[32] و پس از ورود به کوفه[33] (همان، 142)، سخنان کثیر بن شهاب برای‌ متفرق‌ سازی مردم از پیرامون مسلم[34] (همان، 157)، سخنان امام حسین (ع) با ابن زبیر در زمان حضور در مکه[35] و دستورات ابن زیاد به فرمان دهان سپاه کوفه در مراحل مختلف‌ کار‌[36] (همان، 196، 200 و 206) نمونه‌هایی از این کوشش است.

ابومخنف در متن تولیدی خود نشان داده است که چگونه گفتمان حاکم پس از ناتوانی در کنترل اوضاع، با‌ تمسک‌ به‌ شیوه‌های حاشیه‌رانی سخت‌ افزاری‌ همچون‌ زندانی کردن مخالفان، استفاده از نیروی نظامی و درنهایت، حذف فیزیکی و کشتن سوژه‌های اصلی و اثرگذار گفتمان‌های رقیب سعی کرده است‌ تا‌ به‌ بیقراری ایجاد شده پایان دهد و سلطه خود را به‌ جامعه‌ بازگرداند. گزینش خبر ضرب و شتم شدید‌ هانی توسط عبیدالله و محبوس کردن او در قصر (همان، 152) و زندانی کردن برخی‌ از‌ حامیان‌ مسلم در زمان قیام او (همان، 156-157) از این‌ امر حکایت دارند. ابومخنف با نقل اخبار مرتبط با بهره‌گیری از نیروهای نظامی برای غلبه بر بحران‌‌های‌ پیش‌ آمده و ایجاد نظم توسط حاکمیت نیز نمونه ای از مداخلات هژمونیک‌ گفتمان‌ حاکم را ثبت کرده است. بازنمایی خبر نامه یزید به حاکم بصره برای کنترل راه‌ها‌ (همان‌، 137‌) و نوشتن نامه ای مشابه به عبیدالله (همان، 171) پس از اطلاع‌ از‌ حرکت امام‌ (ع) به‌ سمت‌ عراق و نیز فرستادن قیس بن اشعث‌ به‌ همراه گروهی برای دستگیری مسلم (همان، 161) از آن جمله است‌.

اگرچه‌ نقل گام به گام روایات ممانعت‌ حر از ادامه حرکت‌ امام‌ (ع) به سمت کوفه و نیز اعزام‌ عمر بن‌ سعد برای یکسره کردن کار، از کوشش ابومخنف برای گزارش جزئی‌ترین اخبار موجود‌ و مرتبط‌ با واقعه کربلا حکایت دارد‌، از‌ سوی‌ دیگر نحوه عملکرد عبیدالله برای مواجهه با‌ خطر‌ احتمالی ایجاد بحران در کوفه را برای مخاطب آشکار می‌‌کند. این عملکرد با‌ مداخله‌ هژمونیک گفتمان حاکم و با استفاده از‌ قدرت‌ پشت این‌ گفتمان‌، به‌ حذف فیزیکی دال مرکزی‌ گفتمان تشیع و هویت‌های حامی او از اصحاب و خاندانش در آن دوران انجام شد[37] (همان، 258‌-261‌).

4. نتیجه

شیوه تاریخ نگاری ابومخنف در‌ ضبط‌ و نقل‌ مجموعه‌ گفتارها‌ و رفتارهای گفتمان حاکم‌ و هویت‌‌های حامی آن و نحوه مواجهه آن‌ها با گفتمان‌های رقیب، ضمن گزارش واقعه کربلا، این‌ امکان‌ را‌ برای مخاطب فراهم آورده است که از‌ شیوه‌‌های‌ کسب‌ مشروعیت‌ و کوشش‌ گفتمان حاکم برای استمرار هژمونی خود در جامعه آگاهی یابد. ابومخنف در دست نوشته خود نشان داده است که بهره برداری گفتمان حاکم از برجسته سازی و حاشیه‌رانی، چه در بعد نرم افزاری در قالب نامه‌ها و سخنرانی‌ها و چه در بعد سخت افزاری با به کارگیری روش‌هایی همچون تهدید، ایجاد خفقان، توسل به زور و استفاده‌ از‌ نیروی نظامی تا حذف فیزیکی مخالفان با استفاده از مداخلات هژمونیک، چگونه زمینه ادامه سلطه گفتمان حاکم بر مردم را فراهم کرده است. اخباری بزرگ کوفه در گزارش‌هایش‌ به‌ خوبی تأثیر مشروعیت سازی با استفاده از واژگان و جملات دارای بار معنایی مثبت و نسبت دادن امور به خدا را در حفظ اقتدار گفتمان‌ حاکم‌ به تصویر کشیده است. همچنین‌ شیوه‌ نگارش او و نقل جزئیاتی همچون دروغ گویی و عوام فریبی حاکمیت از یک سو و تطمیع بزرگان و بهره‌گیری از جایگاه آنان نزد مردم از سوی‌ دیگر‌ نشان داده است که‌ به‌ کارگیری این روش‌ها در نهایت عینیت گفتمان حاکم در کوفه را حفظ کرده است. همان طورکه استفاده‌ از‌ غیریت سازی و تأکید بر دال‌های اطاعت از حاکمیت و دین محوری، از میان گزارش‌های مفصل ابومخنف از گفت وگوها و سخنرانی‌ها هویت‌های حامی حاکمیت قابل فهم است.

منابع‌

آقا‌ بزرگ تهرانی‌ (1387ش). الذریعه الی تصانیف الشیعه. تهران : کتاب خانۀ اسلامیه.

ابن ابی الحدید (1959م). شرح نهج البلاغه. بیروت : دار‌ احیاء الکتب العربیه.

ابن شهرآشوب (1433ق). معالم العلماء. تحقیق محمدرضا حسینی‌ جلالی‌. عراق‌ : مکتبه دارعلوم القرآن.

ابن عدی، ابواحمد عبدالله جرجانی (1418ق). الکامل فی ضعفاء الرجال. بیروت : دارالکتب العلمیه.

ابومخنف‌، ‌‌لوط‌ بن یحیی (1389ش). مقتل الحسین. ترجمۀ حجت الله جودکی. تهران : فهرست.

بغدادی، اسماعیل‌ پاشا‌ (1951م‌). هدایه العارفین. بیروت : داراحیاء التراث العربی.

جعفریان، رسول (1382ش). منابع تاریخ اسلام. قم : انصاریان.

دوری‌، عبدالعزیز (1960م). بحث فی نشأه علم التاریخ عند العرب. بیروت : مطبعه الکاتولیکیه.

ذهبی‌، شمس الدین محمد (1413ق‌). تاریخ‌ الاسلام. بیروت : دارالکتب العربی.

رجائی، عبدالله (1387ش). «جایگاه ابومخنف ازدی در تاریخ نگاری اسلامی» در مقالات و بررسی‌ها. دفتر 65.

زرکلی، خیرالدین (1979م). الاعلام. بیروت : دارالعلم للملایین.

زرگری نژاد، غلامحسین (1383ش). نهضت امام‌ حسین (ع) و قیام کربلا. تهران : سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاه‌ها (سمت)، مرکز تحقیق و توسعه علوم انسانی.

سزگین، فؤاد (1412ق). التدوین التاریخی. قم : مکتبه آیت الله المرعشی.

سلطانی، علی اصغر (1384ش‌). قدرت‌، گفتمان و زبان. تهران : نشر نی.

شرف الدین، عبدالحسین (بی تا). مؤلف وا الشیعه فی صدر الاسلام. بغداد: مکتبه الاندلس.

صائب عبدالحمید (1424ق). معجم مؤرخی الشیعه. قم : مؤسسه دایره المعارف الفقه الاسلامی‌.

صدر‌، سیدحسن (1331ق). الشیعه و فنون الاسلام. صیدا: مطبعه العرفان.

طوسی، محمد بن حسن (1381ق). رجال. نجف : انتشارات حیدریه.

عالم زاده،‌هادی (1380ش). «پیشینه تاریخ نگاری عاشورا». فصلنامه تاریخ اسلام. س 2. ش 7.

قمی، شیخ‌ عباس‌ (بی تا). الکنی و الالقاب. تهران : منشورات کتاب خانه صدر.

مارش، دیوید و جری استوکر (1387ش). روش و نظریه در علوم سیاسی. ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی. تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.

مامقانی‌، عبدالله‌ (بی‌ تا). تنقیح المقال. تهران : جهان‌.

معتمدی‌، محسن‌ (1386ش). «ابومخنف و مقتل الحسین (ع)». فصلنامه تخصصی فقه و تاریخ تمدن. س 3. ش 12.

نجاشی، احمد بن علی (1407ق). رجال النجاشی. قم : ‌جامعۀ مدرسین.

هوارث، دیوید‌ (1377ش‌). «نظریۀ‌ گفتمان». ترجمۀ سیدعلی اصغر سلطانی، فصلنامه علوم سیاسی. ش 2.

یورگنسن‌، ماریان‌ (1389ش). نظریه و روش در تحلیل گفتمان. ترجمه ‌هادی جلیلی. تهران : نشر نی.

یوسفی غروی، محمدهادی (1367ش). وقعه الطف لابی‌ مخنف‌. قم‌ : مؤسسه نشر اسلامی.

Howarth، D.، A. Noarval & G. Stavrakakis (2000). Discourse theory‌ and political analysis. Manchester University Press.

Laclau & Mouffe (1985). Hegemony and Socialist Sterategy. Towards A Radical Democratic Politic‌. London‌: Verso‌.

Laclau (Ed). (1994). The Marking of Political Identities. London: Verso.