تبیین و معرفی جناحهای سیاسی گوناگون در نیمه قرن اول هجری مستلزم شناخت شهر کوفه و روند تحول ساختار جمعیتی آن، از تأسیس در سال هفده هجری قمری تا دوران حکومت امام حضرت علی (ع) است. خاستگاه اجتماعی اعتقادی نیروهای رهبری کننده قیام سال 35 هجری و خوارج و ماجرای انشعاب نهروان با بررسی وضعیت جامعه کوفه ممکن میگردد.
پژوهش پیرامون دوران خلفای راشدین با اسناد و مطالب نارسای موجود، بغرنج به نظر میرسد؛ اما روشن است سالهای 34 تا 40 قمری در عربستان، مصر، بحرانهایی بوده که با بروز اختلاف در حکومت عثمان آغاز شده و به قتل او انجامید و با پیکارهای میان حضرت علی (ع) و معاویه ادامه یافت که با شهادت حضرت علی (ع) پایان گرفته است. توجه به این جریانها و اختلافات روشنگر اتفاقات عاشورای سال 61 است.
جناحهای سیاسی در حوادث منجر به قتل خلیفه سوم و موضعگیریهای ایام حکومت حضرت علی (ع) نقش اساسی داشتهاند. سه جناح سیاسی عمده در کوفه عبارتاند از:
1. شیعه؛ اساساً حامیان حضرت علی (ع) بودند و در جرگه جنبشهای مخالف حاکمیت طبقه بندی شده و متشکل از تعدادی از مهاجرین اولیه و گروهی از مهاجران متأخر از قبایل بودند که تا زمان حضرت علی (ع) و پس از آن به کوفه نیامده بودند. اینان به امید بهبودی وضع شان در برابر قدرت رهبری قبیلهای حاکم ایستادگی میکردند.
2. خوارج؛ از زمان نبرد صفین شکل گرفتند و مخالفت شان را هم در زمان حضرت علی (ع) آشکار کردند واژه «خارجی» بهعنوان کسی که خروج میکند و برای خود «شرف» کسب میکند بی آنکه این شرف دوامی داشته باشد، تعریف شده است. درباره حرکت خوارج در زمان حضرت علی (ع) مطلب ناگفته کم است.
3. عثمانیه (گروه عثمانیان)؛ طرفداران طلحه و زبیر و عایشه (از اهل بصره) و مردم شام و افراد دیگری که از بیعت با علی (ع) سرباز زده یا بیعت خود را شکسته به عثمانیان معروف شدند که یا به معاویه گرویدند یا خود گروهی مستقلّ شدند. اما این فرقه پس از دوره خلافت امام علی (ع) به گروه مرجئه ملحق شدند.
4. رهبران قبیلهای؛ معمولاً «اشراف القبیله» نامیده میشدند. اینان در ساختار قدرت رسمی عراق در آغاز دوران اموی واسطه حاکمیت بنیامیه و مردم قبیله بودند.
جناح های سیاسی مذهبی دیگری هم در این برهه به وجود آمدند. اما تاثیر مستقیم در تحولات جامعه نداشتند زیرا سیاست آنها منفعل بودن و سکوت در جامعه بود.مانند:
- فرقه حُلَیسیه؛ آنان بر این باور بودند که در زمان فتنه باید منفعل بود و در خانه پناه برد. حلیسیه دو فرقه شیعه و عثمانیه را گمراه و جهنمی میپنداشتند و دوری از جنگ را وظیفه دینی و شرکت در آن را فتنه میدانستند. ابوموسی اشعری از پیروان حلیسیه بودند.[1]
- فرقه معتزله؛ اعزال به معنای «کناره گیری» است. در تاریخ دو گروه به این نام خوانده شده اند. (معتزله سیاسی 35ه.ق و معتزله کلامی 80 ه.ق بوده اند.) بنابر گزارشات تاریخ این نام نخستین بار به یک گروه سیاسی اطلاق شده است. که اظهار می داشتند: تا نفهمیم چه کسی بر حق است و چه کسی بر باطل، پیوسته از جنگ کناره می گیریم و در جنگ های حضرت علی (ع) از ستیز و همراهی ایشان خودداری کردند. افرادی چون عبدالله بن عمر، محمد بن مسلمه انصاری، اسامه بن زید و سعد بن ابی وقاص به دلیل کناره گیری از امام و امت اسلامی معتزله خواندند.[2]
- فرقه مرجئه؛ پس از شهادت حضرت علی (ع) و روی کار آمدن بنی امیه، توده مردم که معروف به سواد اعظم شدند، در برابر خوارج که نه امامت حضرت علی (ع) و نه خلافت معاویه را قبول داشتند و نیز در مقابل شیعیان علی (ع) که معتقد به امامت وی بودند، فرقه جدیدی را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده می شوند. آنها سیاست خود را بر سکوت بنا نهاده و میگفتند اگر امام یا خلیفه مرتکب گناهکبیره شود از ایمان خارج نیست و واجب الاطاعه است و می توان در نماز به او اقتدا کرد. در جریان درگیری عثمانی ها و علوی ها می گفتند: «علی (ع) و عثمان، بین مسلمانان تفرقه انداختند و به دید الهی ننگریستند. به علی (ع) و عثمان به کوشش خودشان پاداش داده می شود و براستی نمی دانیم که کدام از آن دو بهترند.»[3]
معاویه در صدد تحکیم نظم قبیلهای میکوشید تا تلاش ناپایداری که در دوره خلفا در راستای بنیانگذاری نوع دیگری از نظام اجتماعی آغاز شده بود را به پایان برساند.
در مورد نظام قبیلهای هم لازم به ذکر است که در اوایل دوره اموی، نظم اجتماعی کوفه و دیگر شهرها بر پایه نظام قبیلهای و طایفهای و برتری جویی بین دو جبهه شمال و شرق عربستان مشابه دوران قبل از اسلام بوده و معاویه در صدد تحکیم این نظم قبیلهای میکوشید تا تلاش ناپایداری که در دوره خلفا در راستای بنیانگذاری نوع دیگری از نظام اجتماعی آغاز شده بود را به پایان برساند.
هرچند عمر با سیاست حفظ برتری «مدنیها»، رهبری و دیگر اختیارات را به کسانی که به این هدف وفادار بودند مانند صحابه، انصار و دیگر یاران اسلامی واگذار کرد اما این اتحاد ظاهری، تنها در دوران خلافت او حفظ شد و پوشش مندرس این اتحاد بعد از مرگش دوام نیاورد چرا که به محض توقف فعالیتهای نظامی و آغاز تقسیم عواید فتوحات، حفظ یکپارچگی غیرممکن شد؛ در مصر، عمرو بن عاص آشکارا نافرمانی کرد؛ در شام، خانواده ابوسفیان به سرعت بر علایق دوره پیش از اسلام خود تکیه زدند و بر اساس آن موضع گرفتند. در کوفه هم در خلال سالهای 20 تا 29 ق. اوضاع رو به تشنج گذاشت و هرج و مرج در سابقون و مهاجران جدید و رهبران قبایل به دلیل دور دستی از مدینه اوج گرفت. از سوی دیگر سامان دهی مناطق فتح شده که بعد از واقعه نهروان شروع شده بود، متوقف گشت. حساسیت جهادگران قدیمی نسبت به نظارت «مدنیها» و دنیا طلبی «مهاجرین متأخر»، که انگیزه فتح شام، مصر و جزیره (جایی که دو سرشاخه رود فرات بهم می پیوندند) گردید بود و «قرّاء» که منزلتی به عنوان رهبر قبایل نداشتند و تقدم در مهاجرت تنها ادعای آنها در کسب شأن و منزلت بود؛ ساز مخالف نواختند وکاهش شان و منزلت سابقون هم مزید بر علت شد و موجب افزایش نارضایتیها شد تا جایی که حتی سیاست عثمان مبنی بر تعلق مناطق فتح شده به کسانی که نخستین بار آنها را در اختیار گرفتهاند، گره گشا نشد و درنهایت به قتل عثمان انجامید.[4]
پس از قتل عثمان، حضرت علی (ع) با حمایت انصار و نمایندگان شهرهای شورشی خلیفه مدینه شد؛ اما در مکه گروهی از قریشیان که بسیاری از آنها از صحابه و مهاجران بودند و زمانی مخالف سلطه امویان بودند با نقاب مهاجران، خواهان تسلط تمام و کمال قریش شده و با تحریک نیروهای قبیلهای در بصره، تشنج را به عراق منتقل کرده و شورشها را ساماندهی کردند. حضرت علی (ع) ائتلاف مکه، بصره (عثمانیه) را در نبرد جمل متلاشی کرد. باید توجه داشت تا این زمان معاویه به طور منفعلانه در رأس حاکمیت شام باقی مانده بود.[5]
رهبرانی چون اشتر، حجر و عدی و پیروانشان، هسته سخت حامیان کوفی حضرت علی (ع) را تشکیل میدادند؛ اما انبوه کوفیان توسط رهبران قبایل هدایت میشدند
بعد از نبرد جمل حضرت علی (ع) به کوفه رفت و از حمایت تعداد اندک از رهبران اثرگذار کوفه که به داشتن عراق مستقل علاقهمند بودند و برخی که معتقد به مذهب تشیع بودند برخوردار شد؛ حضرت علی (ع) به ائتلافی نیاز داشت که در آن کوفیان به عنوان جزء اصلی در نظر گرفته شوند؛ اما این ائتلاف با حضور رهبران قبیلهای موجود صورت میگرفت و لازم بود اقتدار حضرت علی (ع) و برخی رهبران قبایل در جلوگیری و خنثیسازی اقتدار دیگر رهبران قبایل حفظ شود پس حضرت علی (ع) مانعی بزرگ در برابر قدرتطلبی رهبران جاهطلب و با نفوذ قبیلهای جلوهگر شد.
رهبرانی چون اشتر، حجر و عدی و پیروانشان، هسته سخت حامیان کوفی حضرت علی (ع) را تشکیل میدادند؛ اما انبوه کوفیان توسط رهبران قبایل هدایت میشدند؛ کسانی که در کسب موقعیت کنونیشان مدیون حضرت علی (ع) نبودند و طبیعتاً انگیزهای برای حمایت از او نداشتند. در واقع رهبران قبایل سعی داشتند آرامش و توازنی را که حضرت علی (ع) درصدد ایجاد آن بود، از بین ببرند و هیچیک، تمایلی به جنگ با معاویه نداشتند، چنانچه در زمانی که در مذاکرات اولیّه با معاویه، اشتر و دیگر رهبران شیعه در کوفه مصرّانه و بدون تعلل حضرت علی (ع) را به جنگ با معاویه فرا میخواندند، اما بیشتر روسای قبایل کوفی به او توصیه میکردند در همان موقعیت بماند.[6]
در جنگ صفین رهبران شیعه حضرت علی (ع) را به نبرد با معاویه فرا میخواندند و خود را به طور کامل در اختیار حضرت علی (ع) قرار داده بودند و با نتیجه حکمیت مخالف بودند؛[7] اما بیشتر رهبران قبایل تمایلی به جنگ با معاویه نشان نمیدادند، حتی با بیعلاقگی در جنگ صفین حاضر شدند و بیدرنگ و با رغبت صلح پیشنهادی حکمیت را پذیرفتند. موقعیت این دو صفبندی از زمان ورود حضرت علی (ع) به کوفه در دوران جنگ صفین و پیش آمدهای بعدی در عراق تا زمان شهادت حضرت حضرت علی (ع) ثابت ماند.
هرچند معیارها و اقدامات مالی حضرت علی (ع) و سیاستهای برابر طلبانهاشان عامل بزرگی در جلب حمایت مهاجران جدید از رهبری او گشت، رویگردانی دیگر رهبران مردد بین حالت بیاعتنایی و خیانت را نیز به دنبال داشت. از این رو موقعیت حضرت علی (ع) در برابر معاویه[8] ضعیف گشت.
معاویه در فراخوانی به صلح، باهدف تجزیه کوفه و بصره به ایجاد اختلاف و دوگانگی در سپاه حضرت علی (ع) دامن زد. هرچند شروط حاصل از صلح در نظر رهبران قبایل کوفه که اصولاً موافق با ترک جنگ بودند خللی وارد نکرد اما در نظر «قرّاء» این شروط، چهره کاملاً جدیدی به حوادث داد؛ یعنی همان تفرقهای که معاویه در نظر داشت.
سیاست حضرت علی (ع) پیرامون استقلال کوفه روشن است؛[9] کوششهای حضرت علی (ع) جهت تشکیل ائتلاف سیاسی که هم دربرگیرنده سازمان قبیلهای به عنوان واقعیت مسلّم آن زمان و هم بنیان اصل «شرف» با معیار سابقه اسلامی با شکست مواجه شد. آنچه ایشان ارائه کرد، مفهومی مساوات طلبانه تر از نظم اسلامی خلفا بود، اما فشار بسیار زیاد از ناحیه شام، افراطیون کوفه، اشعث و خوارج، بیش از آن بود که بتوان راه حلی پایدار یافت. زمانی که معاویه کوفه را به دست آورد، تمایل و نیازی به انجام مصالحه در آنجا نداشت. او بر اساس نظام قبیلهای امور را بنیاد کرد و از هر کس که میتوانست رتبه و مقامی به عنوان رهبر قبیله داشته باشد، استفاده برد.
از وجود نظام مواجبی که عمر بنیاد نهاده و از سوی حضرت علی (ع) تعدیل شده بود، آگاهی در دست نیست؛ اما محتمل است که اصل مساوات به آن حد توسعه داده نشده بود که مواجب «نخستین مهاجران» را در برگیرد؛ اما در حکومت معاویه، میزان مواجب کاملاً به صلاحدید او بستگی داشت. در زمان او «اشراف القبایل» در رأس امور کوفه قرار گرفتند.
بنابراین اشراف برآمده از طرح «عمر»، که پیش از سایرین جهت تسلط بر کوفه جنگیدند، در زمان حضرت علی (ع) به طور فزایندهای مجبور به انجام عملیات تدافعی خارج از کوفه شدند؛ از سوی دیگر، وجود دوستداران نظم طرح شده از سوی حضرت علی (ع)، در پی جهان عدالت خواه بودند که عاری از دو دسته اشراف باشد؛ باعث ان شد که در نهایت کسانی که نمیتوانستند عدالت امام را تاب بیاورند و آرزوی خلافت و حکومت را در سر میپروراندند، بر ضد امام شورشهای پیاپی به راه بیاندازند که به شهادت حضرت علی (ع) منجر شد و سرانجام سوء استفاده و فریب برخی افراد جاهل و مقدس نما و دو دستگی کوفیان و سنتهای قبیلهای آنها را گرفتار فتنههای بنیامیه گردانید.
تشکر ......
مطالب خوبی بود، استفاده کردم