«حبیب‌بن‌مظاهر اسدی»[1]، بزرگ مردی از طایفه «بنی اسد» و از صحابه رسول گرامی اسلام صلی‌ الله‌ علیه‌ و آله است، وی یک سال پیش از بعثت پیامبر اسلام (ص) به دنیا آمد؛ دوران کودکی او همزمان با سال‌هایی بود که پیامبر (ص) در مکه مکرمه مردم را به توحید و خداپرستی دعوت می‌نمود، فیض دیدار پیامبر (ص)، توفیقی بود که حبیب را، از همان اوایل جوانی با معارف دینی و سرچشمه زلال تعالیم اسلام، آشنا ساخت.
چهره بارز حبیب همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد؛ چرا که او از اصحاب پیامبر گرامی اسلام (ص) به حساب می‌آمد، و از آن حضرت حدیث‌های زیادی شنیده بود، از سوی دیگر، شرکت او در نهضت نورانی کربلا و دفاع از حریمِ ولایت در سن 75 سالگی از صحنه‌‌های پرشکوه و نورانی زندگی سرشار از معنویت او است.
حبیب از جمله کسانی است که به فیض دیدار پنج امام معصوم، نائل آمده است. چهره‌‌اش زیبا و جمال معنوی او به حد کمال رسیده بود، به طوری که در عبادت، شجاعت، علم، زهد و دفاع از حریم ولایت زبانزد دیگران شده بود.

 

حبیب‌بن‌مظاهر مورد علاقه پیامبر اسلام (ص)

نقل شده که پیغمبر خاتم (ص) روزی با جماعتی از اصحابش، از جایی عبور می‌کردند؛ ناگهان دیدند چند نفر از کودکان با یکدیگر بازی می‌کنند. پیامبر اکرم (ص) جلو رفتند و نزدیک یکی از آنان نشستند، و دست نوازش بر سر او کشیدند، سپس پیشانی او را بوسیدند و با ملاطفت و مهربانی، او را پهلوی خود نشاندند! اصحاب، از این عمل حضرت سؤال کردند، حضرت فرمودند: «روزی دیدم که این طفل با حسینم بازی می‌کرد، و در حین بازی، خاکِ زیر پای «حسین» را برمی‌داشت و به صورت و چشمهایش می‌مالید. پس؛ من هم او را دوست می‌دارم، چون او فرزند مرا دوست می‌دارد، و جبرئیل خبر داده که او در واقعه کربلا از انصار و یاران حسینم خواهد بود.»[2]
در تقریرات، «مرحوم حاج شیخ جعفر تستری» احتمال داده که آن طفل، حبیب‌بن‌مظاهر بوده است.

 

علم حبیب

پس از رحلت جانسوز رسول گرامی (ص)، حبیب‌بن‌مظاهر با امیرالمؤمنین، علی علیه‌السلام بیعت نمود، و در خط ولایت علی بن ابیطالب (ع) قرار گرفت. چون بارها، از پیامبر عظیم الشأن اسلام (ص) شنیده بود: «اَنَا مَدینَهُ العِلْم و عَلِیٌّ بابُها فَمَن اَرادَ المَدینَه فَلْیَأتِ الباب»، یعنی «من شهر علمم و علی درِ آن شهر است، هر کس که علم می‌خواهد از در آن وارد شود»، لذا محضر حضرت علی (ع) را مغتنم شمرده و در شمار یاران خالص و حواریون و شاگردان ویژه حضرت قرار گرفت[3] و دانش‌های گران‌بها و فراوانی از حضرت علی (ع) آموخت. چهره بارز حبیب همیشه در تاریخ مانند خورشیدی تابان، درخشیده و می‌درخشد.
او در جمیع علوم و فنون، همچون فقه، تفسیر، قرائت، حدیث، ادبیات، جدل و مناظره تبحر داشت تا آن‌جا که مایه اعجاب و شگفتی دیگران بود.[4] یکی از دانش‌های او «علم بلایا و منایا» بود، یعنی«پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع آینده، و تاریخ».[5]

ما نزد رسول خدا (ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (ص) را مظلومانه به قتل برسانند.

 

شجاعت حبیب

حبیب‌بن‌مظاهر مردی شجاع، با صلابت و با قدرت بود، به‌ طوری که در تمام جنگ‌هایی که در دوران حکومت امیرالمؤمنین (ع) رخ داد؛ حضوری فعال و چشمگیر داشت، و در آن زمان به عنوان یکی از شجاعان بزرگ کوفه در زمره یاران امام (ع) بود.[6]
در روز عاشورا نیز با شجاعت تمام، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد؛ و شروع به نصیحت و اندرز کرد تا شاید آن خفتگان و اسیران هوای نفس را بیدار کند. خلاصه این‌که، حبیب شخصی بود که تنها از خدا می‌ترسید و با تمام وجود و شجاعت بسیار، کمر همت به یاری و دفاع از حریم ولایت و امامت بسته بود.

 

عبادت حبیب

حبیب مردی عابد و پارسا بود، تقوی و حدود الهی را رعایت می‌کرد، حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت.[7]
به فرموده امام حسین (ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد.[8]
مردی بود که حتی آخرین شب عمر خود را (شب عاشورا) به نیایش با پروردگار سپری کرد.

 

زهد حبیب

او حلال و حرام الهی را رعایت می‌نمود و زندگی پاک و ساده‌‌ای داشت. آن‌قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود، که هر چه‌قدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان شد، نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا (ص) عذری نداریم که زنده باشیم، و فرزند رسول خدا (ص) را مظلومانه به قتل برسانند.»[9]
به تحقیق می‌توان گفت حبیب بن‌ مظاهر از جمله افرادی است که امیرالمؤمنین (ع) درباره آنان فرموده است:
«ارادَتْهُمُ الدُّنْیا فَلَمْ یُریدُوها»[10]، «دنیا به آنان روی می‌آورد ولی آن‌ها به دنیا پشت کرده، و با بی‌‌رغبتی و بی‌‌اعتنایی از کنار آن می‌گذرند.»

 

چهره حبیب از آغاز نهضت حسینی تا شهادت

بعد از شهادت امام حسن (ع) شیعیان به امام حسین (ع) نامه نوشته، آن حضرت را به قیام علیه معاویه دعوت کردند، نخستین نامه در خانه «سلیمان‌بن‌‌مریم خزاعی»، که از شیعیان مخلص بود، نوشته شد. این دعوتنامه با امضای چهار تن از بزرگان کوفه، توسط «عبدالله‌‌بن‌‌مسمع همدانی» و «عبدالله‌بن‌وال» به مکه ارسال شد؛ حبیب‌بن‌‌مظاهر یکی از امضاکنندگان این نامه بود.[11]
حبیب از همان ابتدا فعالیت خود را برای این نهضت الهی شروع کرد، در کوفه همراه «مسلم‌بن‌‌عوسجه» به طور پنهانی برای «مسلم‌بن‌‌عقیل» از مردم بیعت می‌گرفتند و در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نمی‌کردند.[12]
حبیب‌بن‌‌مظاهر این پیرمرد عارف و آگاه، مصمم بود که به هر قیمتی شده، خود را به کاروان کربلا برساند؛ شب به راه می‌افتاد و روز استراحت می‌کرد تا در بند مأموران «ابن‌‌زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، به کاروان امام حسین (ع) پیوست.[13]
به محض رسیدن به کربلا، مجددا وفاداری خود را نسبت به امام در میدان عمل به نمایش گذاشت، همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین (ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از «بنی‌ اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند»، بعد از این‌که حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد.[14]

افرادی مانند حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل‌بیت (ع) بوده‌‌اند، اراده آن‌ها تنها زبانی نبود؛ بلکه سعی می‌کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش سیاسی و نیز زندگی فردی و اجتماعی به گونه‌‌ای رفتار نمایند که ائمه (ع) دستور داده‌‌اند.

 

شهادت 

حبیب عاشق شهادت بود، دلش برای شهادت می‌‌طپید، شب عاشورا را به عبادت و مناجات با معبود خویش مشغول بود، و لحظه‌‌شماری می‌کرد تا روز عاشورا فرا رسد و در رکاب مولا و سرور خویش، شربت شهادت را بنوشد.
بالاخره نوبت جان‌فشانی فرا رسید، آن مجاهد پیر و عاشق که روحیه‌‌ای جوان و شاداب داشت؛ با شمشیری بران به میان سپاه دشمن نفوذ کرده، آنان را از دم تیغ می‌گذراند و این گونه رجز می‌خواند: «من حبیب، پسر مظاهر، زمانی که آتش جنگ برافروخته شود، یکه‌سوار میدان جنگم، شما گرچه از نظر نیرو و نفر از ما بیشترید، لیکن ما از شما مقاوم‌تر و وفادارتریم، حجت و دلیل ما برتر و منطق ما آشکارتر است و از شما پرهیزکارتر و استوارتریم.»[15]
حبیب‌بن‌‌مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و 62 نفر از افراد دشمن را به درک واصل کرد.
تشنگی و خستگی بر او چیره شده بود، در این هنگام «بدیل‌بن‌‌مریم عقفانی» به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با سرنیزه به او حمله کرد، تا این‌که حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس «بدیل‌بن‌‌مریم» سر مطهرش را از تن جدا کرد.
شهادت این پیر عاشق، بر یاران امام و خود امام بسیار گران بود. حضرت خود را به بالین او رسانید. چنان شهادت حبیب در امام اثر گذاشته بود که فرمود:
«احتسب نفسی و حماه اصحابی»، «پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم.»[16] 
سرانجام حبیب‌بن‌مظاهر اسدی، یار باوفای اباعبدالله الحسین (ع) در سن 75 سالگی، در تاریخ دهم محرم‌الحرام، سال 61 ه.ق، در سرزمین مقدس کربلا به فیض شهادت نائل آمد.
این‌که چرا افرادی همانند حبیب تا آخرین قطره خون از حریم ولایت دفاع می‌کنند و تمام هستی خود را، در راه هدفشان نثار می‌نمایند، قابل تأمل است، شاید بتوان دلیل این امر را این‌گونه عنوان کرد که؛ افرادی مانند حبیب، عاشق حقیقی و واقعی اهل‌بیت (ع) بوده‌‌اند، اراده آن‌ها تنها زبانی نبود؛ بلکه سعی می‌کردند در عقیده و افکار، اخلاق، بینش سیاسی و نیز زندگی فردی و اجتماعی به گونه‌‌ای رفتار نمایند که ائمه (ع) دستور داده‌‌اند.[17]