مشخصات شعر

جملۀ آخر

در پیش من آتش مزن بال و پرت را

خونین مکن جان پدر چشم ترت را

 

فردا همینکه جمع کردی بسترم را

آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را

 

آماده کن از آن کفن‌ها دومین را

بیرون بیاور یادگار مادرت را

 

بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت

بگذار بر قلبم حسن را، دخترت را

 

بگذار با طفلان تو قدری بسوزم

حالا بگویم حرف‌های آخرت را

 

زاری مکن بر حال من با حال و روزت

خاکی مکن دنبال بابا معجرت را

 

تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو

خیلی مواظب باش طفل دیگرت را

 

وقتی که می‌ریزند هیزم روی هیزم

وقتی که می‌سوزاند آتش، سنگرت را

 

بابا حواست باشد آنجا محسنت را

بابا مواظب باش پشت در، سرت را

 

ای کاش می‌شد روضۀ باز و نمی‌شد

وقتی علی می‌شوید آهسته پرت را

 

این جملۀ آخر عزیزم با حسین است:

«با خود مبر در قتلگه انگشترت را»

 

جملۀ آخر

در پیش من آتش مزن بال و پرت را

خونین مکن جان پدر چشم ترت را

 

فردا همینکه جمع کردی بسترم را

آماده کن کم‌کم عزیزم بسترت را

 

آماده کن از آن کفن‌ها دومین را

بیرون بیاور یادگار مادرت را

 

بگذار روی سینه‌ام باشد حسینت

بگذار بر قلبم حسن را، دخترت را

 

بگذار با طفلان تو قدری بسوزم

حالا بگویم حرف‌های آخرت را

 

زاری مکن بر حال من با حال و روزت

خاکی مکن دنبال بابا معجرت را

 

تو بار شیشه داری و می‌ترسم از تو

خیلی مواظب باش طفل دیگرت را

 

وقتی که می‌ریزند هیزم روی هیزم

وقتی که می‌سوزاند آتش، سنگرت را

 

بابا حواست باشد آنجا محسنت را

بابا مواظب باش پشت در، سرت را

 

ای کاش می‌شد روضۀ باز و نمی‌شد

وقتی علی می‌شوید آهسته پرت را

 

این جملۀ آخر عزیزم با حسین است:

«با خود مبر در قتلگه انگشترت را»

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×