مشخصات شعر

مسافر تو نیامد...

 

چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد
چهار بار دلت کوه شد به لرزه درآمد


تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونین
مسافر تو نیامد، مسافری اگر آمد


چهار مرتبه شنزارهای ظهر، تنت را
گریستند و تو را داغ‌‌های مستمر آمد


چنان گریسته‌ای روزهای خستگی‌ات را
که تکّه تکّۀ خاک بقیع، نوحه‌گر آمد


از آن گلایه تلخت به گوش علقمه، بانو
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد


چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی
چهار بار تو بودیّ و اسب بی‌ پسر آمد


تو کوه بودی و از پشتِ شانه‌های بلندت
چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد

 

مسافر تو نیامد...

 

چهار مرتبه بانو! برای تو خبر آمد
چهار بار دلت کوه شد به لرزه درآمد


تو منتظر، تو گدازنده بر معابر خونین
مسافر تو نیامد، مسافری اگر آمد


چهار مرتبه شنزارهای ظهر، تنت را
گریستند و تو را داغ‌‌های مستمر آمد


چنان گریسته‌ای روزهای خستگی‌ات را
که تکّه تکّۀ خاک بقیع، نوحه‌گر آمد


از آن گلایه تلخت به گوش علقمه، بانو
هر آنچه رود از آن لحظه سر به زیرتر آمد


چهار بار پسر رفت و اسب رفت و تو بودی
چهار بار تو بودیّ و اسب بی‌ پسر آمد


تو کوه بودی و از پشتِ شانه‌های بلندت
چهار مرتبه خورشید سر بریده برآمد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×