- تاریخ انتشار: ۱۳۹۴/۰۵/۱۹
- بازدید: ۱۹۱۳
- شماره مطلب: ۲۰۸۷
-
چاپ
به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
همواره ذکر زینبِ مظلومه داشتم
هرچه خدا دعای مرا مستجاب کرد
خصم خدا امید دلم را خراب کرد
در حدّ یک نماز به من مهلتی نداد
سجّاده و نماز شبم را مُجاب کرد
عمّامه و عبای مرا از سرم کشید
دست مرا شبیه علی در طناب کرد
ابن ربیعِ بَد دهن از من حیا نکرد
با جملهای سخیف به رویم عتاب کرد
گویا که در کِشاکِش بی حرمتی به من
گاهی حریمِ مادر من را خطاب کرد
پایم برهنه بود و سرم بی عمامه، لیک
حرمت شکست و بی گنهی را عقاب کرد
شیخ الائمه را به اهانت کشید و بُرد
مثل سه ساله، عمه، مرا هم عذاب کرد
گفتم به آن سواره، میآیم، مرا مَکِش
هربار با کنایه، مرا بَد جواب کرد
همواره ذکر زینبِ مظلومه داشتم
آن بانویی که کوفه و شام انقلاب کرد
دیدم به دست دشمن خود تازیانه را
غمهای اهلبیت دلم را کباب کرد
سیلی کجا و دختر خورشید کاروان
دشمن به خنده جور و جفا بی حساب کرد
گودال را به یاد خود آوردم ای حسین
دشمن کجا محاسن من را خضاب کرد
هربار قصد جان مرا کرد نانجیب
جدّم رسید و نقشۀ او را بر آب کرد
غیر از خدا شکایت خود را کجا برم
با زهر کینه در شب قتلم شتاب کرد
-
سرمایۀ محبت
ماییم و انس و الفت تو یا اباالجواد
در جان ماست محنت تو یا اباالجواد
با اذن فاطمه به دل ما رسیده است
سرمایۀ محبت تو یا اباالجواد
-
جگر تشنۀ او ذکر انا العطشان داشت
باز هم بر دل مظلوم، شرر افتاده
باز هم شعلۀ زهری به جگر افتاده
اینهمه زجر بر این جسم جوانش ندهید
وسط حجره جواد است، به سر افتاده
-
بوی کربلا
در سینه دوباره ابتلا میآید
غم باز به اردوی ولا میآید
دلهای شکسته کاظمینی شده است
اینجاست که بوی کربلا میآید
-
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره حجرۀ دربسته، باز کرب و بلا
دوباره تشنه لب، اولاد سیدالشهدا
دوباره مارگزیده، دوباره پاره جگر
خدا! چه میگذرد بر جواد ابن رضا
به مناسبت شهادت امام صادق (ع)
همواره ذکر زینبِ مظلومه داشتم
هرچه خدا دعای مرا مستجاب کرد
خصم خدا امید دلم را خراب کرد
در حدّ یک نماز به من مهلتی نداد
سجّاده و نماز شبم را مُجاب کرد
عمّامه و عبای مرا از سرم کشید
دست مرا شبیه علی در طناب کرد
ابن ربیعِ بَد دهن از من حیا نکرد
با جملهای سخیف به رویم عتاب کرد
گویا که در کِشاکِش بی حرمتی به من
گاهی حریمِ مادر من را خطاب کرد
پایم برهنه بود و سرم بی عمامه، لیک
حرمت شکست و بی گنهی را عقاب کرد
شیخ الائمه را به اهانت کشید و بُرد
مثل سه ساله، عمه، مرا هم عذاب کرد
گفتم به آن سواره، میآیم، مرا مَکِش
هربار با کنایه، مرا بَد جواب کرد
همواره ذکر زینبِ مظلومه داشتم
آن بانویی که کوفه و شام انقلاب کرد
دیدم به دست دشمن خود تازیانه را
غمهای اهلبیت دلم را کباب کرد
سیلی کجا و دختر خورشید کاروان
دشمن به خنده جور و جفا بی حساب کرد
گودال را به یاد خود آوردم ای حسین
دشمن کجا محاسن من را خضاب کرد
هربار قصد جان مرا کرد نانجیب
جدّم رسید و نقشۀ او را بر آب کرد
غیر از خدا شکایت خود را کجا برم
با زهر کینه در شب قتلم شتاب کرد