مشخصات شعر

به یاد بی کفن کربلا

کسی بدون دلیل از صدا نمی‌افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی‌افتد

 

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی‌افتد

 

اگرچه خاک نشسته به روی لب‌هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی‌افتد

 

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی‌افتد

 

چه آمده به سرت پنجه می‌کشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی‌افتد

 

به سینه‌ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی‌افتد

 

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی‌افتد؟

 

تو گیر یک نفر افتاده‌ای چنین شده‌ای

تن تو در گذر گرگ‌ها نمی‌افتد

 

پس از سه روز تو را عده‌ای کفن کردند

سر بریدۀ تو زیر پا نمی‌افتد

 

سنان و شمر به هم با اشاره می‌گفتند:

مگر که نیزه نخورده؟ چرا نمی‌افتد؟

 

ز دور حرمله می‌گفت گودی حنجر

حسین نحر نگردد ز پا نمی‌افتد

 

به یاد بی کفن کربلا

کسی بدون دلیل از صدا نمی‌افتد

لب کلیم ز سوز دعا نمی‌افتد

 

کریم در غل و زنجیر هم کریم بُود

به دست بسته شده، از عطا نمی‌افتد

 

اگرچه خاک نشسته به روی لب‌هایت

عقیق، پا بخورد از بها نمی‌افتد

 

مگر چه گفته به تو این زبان دراز یهود؟

همیشه از دهنش ناسزا نمی‌افتد

 

چه آمده به سرت پنجه می‌کشی بر خاک؟

به هر نفس، لب تو از ندا نمی‌افتد

 

به سینه‌ای که لگد خورد پشت در سوگند

بدون درد سر این ساق، جا نمی‌افتد

 

کسی که در تن او پیرهن شده پاره

به یاد بی کفن کربلا نمی‌افتد؟

 

تو گیر یک نفر افتاده‌ای چنین شده‌ای

تن تو در گذر گرگ‌ها نمی‌افتد

 

پس از سه روز تو را عده‌ای کفن کردند

سر بریدۀ تو زیر پا نمی‌افتد

 

سنان و شمر به هم با اشاره می‌گفتند:

مگر که نیزه نخورده؟ چرا نمی‌افتد؟

 

ز دور حرمله می‌گفت گودی حنجر

حسین نحر نگردد ز پا نمی‌افتد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×