مفاهیم و نمادهای بسیاری در اطراف ما وجود دارند که به تنهایی معنای خاصی ندارند و تنها با دلالت بر شی دیگری معنا میگیرند و یا اینکه نشاندهنده چیز دیگری هستند، که این دلالت میتواند عقلی و یا قراردادی باشد.
برای مثال افتادن چیزی از ارتفاع به سطح زمین را نشانه وجود جاذبه میدانیم که این دلالت عقلی است، اما در بعضی موارد دلالت چیزی بر دیگری قراردادی است، مثلا پرچم یک کشور به طور قراردادی نماد آن ملت است و تا قبل از اینکه به این عنوان قرار گیرد، نه این پرچم نشانه خاصی است و نه عقلا با دیدن آن متذکر چیزی میشویم. این نمادها و مفاهیم، شعار یا شعیره (به معنای پوسته) آنچه به آن دلالت میکنند، هستند.
در دین مبین اسلام شعائری وجود دارند که نماد مفاهیم والایی هستند. این شعائر بسیار مهم هستند تا حدی که خدای متعال در قرآن میفرماید:
«وَمَن یُعَظِّم شَعائِرَ الله فإنَّها مِن تَقوَی القُلُوب»، «هر که شعائر خدا را تعظیم کند این کار نشانه تقوای قلبهاست.»[1]
و اینچنین مسلمانان را به تعظیم شعائر فراخوانده است.
شایان ذکر است که علیرغم امر الهی در آیات قرآنی و احادیث به تعظیم شعائر الهی؛ در بسیاری از موارد، مصداقی از آن بیان نشده است. تکلیف ما در این شرایط این است که به هر آنچه که نزد عرف، شعائر به حساب میآید احترام کنیم؛ چرا که در موارد دیگری نیز در قرآن و احادیث دستوراتی آمده که مقصود از آنها، عملی مورد نظر مردم بوده که از قبل در اذهان مردم شناخته شده، مقصود از آن معلوم، تشریع جدیدی ندارد و میتواند به مرور زمان دستخوش تغییر شود. به طور مثال فراوان در قرآن آمده که به پدر و مادر خود نیکی کنید و آن را حسنه بر شمرده است. اگر کاری امروزه، نیکی به پدر و مادر به حساب میآید، اما از آن نظر که آن عمل در زمان حضور رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم نبوده، روا نیست که بگوییم فعل مورد نظر حسنه نیست. همچنین غیر قابل پذیرش است که یک احسان به شکل نوین به پدر و مادر را مشمول این آیات ندانیم و آن را بدعت پنداریم.
در حقیقت گونههای مختلف نماد دینی و کیفیتهای جدید آن همگی مصادیقی بر آن عنوان کلی به حساب میآیند.
از این دست است نوع نسبت شعائر به مصداق آنها. یعنی اگر امروز امری به یکی از مفاهیم والای دین اشاره داشت و از شعائر به حساب میآمد ولی صرفا یک امر نوین بود، نباید آنرا منع کرده، بدعت بنامیم، چرا که شریعت تنها به واژهای که از قبل موجود بوده اشاره کرده و برای آن شرطی نگذاشته و به زمانی خاص محدود نکرده است. مادامی که این امر به دین و مفاهیمی از آن منسوب باشد و در عین حال در آن خلاف شرعی رخ ندهد، شامل حال شعیره (نشان دین) خواهد شد. به نظر کوتاهی میآید اگر این مثال زیبای قرآنی را که شباهت زیادی به این مسأله دارد را بیان نکنیم. دقیقا این مسأله مثل ایرادی بود که بنیاسرائیل در مورد گوسالهای که خداوند دستور ذبح آن را داده بود، میگرفتند. خداوند تنها دستور ذبح یک گوساله را داده بود و مراد همانی بود که عرف از آن برداشت میکرد ولی آنها بی مورد ایراد میگرفتند و از جزئیات میپرسیدند. اگر بنیاسرائیل در همان ابتدا گوسالهای ذبح مینمودند، به دستور الهی عمل کرده بودند. اما با پرسشهای مکرر خود، کار را بر خود سختتر نمودند.
نتیجه اینکه هر آنچه به یکی از مفاهیم والای دینی اشاره داشته باشد، در هر فرهنگ و اجتماع و زمانی که عمل شود، نشان و نماد دینی به حساب میآید و تعظیم و احترام آن اگر در شرایطی واجب شرعی نباشد، لااقل امری نیک و مورد رضایت خداوند عز و جل است و مایه تقرب به او خواهد بود. محدودیت قرارداد کردن یک نماد دینی این نیست که لزوما در زمان ائمه بوده یا خیر، بلکه تنها محدودیتی که برای شعائر و قرارداد کردن آنها وجود دارد اینست که فی نفسه خلاف شرعی در آن انجام نشود و در غیر این صورت محترم است. در حقیقت گونههای مختلف نماد دینی و کیفیتهای جدید آن همگی مصادیقی بر آن عنوان کلی به حساب میآیند. مکلف تنها به انتخاب نوع آن نماد دینی، آن حکم کلی را منطبق بر مصادیقی میکند، به چنین کاری تطبیق میگویند نه تشریع. یعنی مکلف حکم جدیدی اختراع نکرده، بلکه آن حکم موجود را بر مصادیقش تطبیق داده است. دقیقا مثل نیکی به والدین که توضیح آن داده شد.
توضیح آخر اینکه با توجه به تعریف بدعت در دین (اخراج ما کان من الدّین عن الدّین و ادخال ما لیس من الدین فی الدین) که یعنی خارج کردن آنچه در دین است از دین و داخل کردن آنچه از دین نیست در دین؛ همانطور که اگر کسی چیزی را که از دین نیست به آن اضافه کند، بدعت در دین گذاشته و به همین ترتیب اگر چیزی را که از دین است؛ خارج از دین بداند باز مرتکب بدعت در دین شده است.
خیلی خوب بود!