مقدمه

واقعه کربلا، از جمله مهم‌ترین حوادث ناگوار تاریخ صدر اسلام بود. این واقعه توسط بسیاری از مورخین و بزرگان تابعین گزارش شده و هر کدام به بیان شمه‌ای از وقایع این حادثه اکتفا کرده‌اند. فضیل بن زبیر اسدی کوفی رسان که از اصحاب امام باقر و امام صادق (ع) بود[1] و در نگاه برخی زیدی مذهب معرفی شده[2]، در کتابچه خود به نام «تسمیه من قتل» به جمع آوری نام اصحاب سیدالشهداء و شهدای کربلا اکتفا نموده و در برخی موارد نام مادر شهید و نیز نام قاتل آن شهید را نیز ذکر کرده است. نوشته مذکور به علت قدمت تاریخی، یکی از مهم‌ترین منابع برای قریب به اتفاق تمام کتبی قرار گرفته که پیرامون کربلا به نگارش درآمده‌اند! نویسندگان با اعتماد تام و تمامی که به این نوشته داشته و دارند، مطالب آن را بدون توجه به دیگر منابع کهن و معتبر، بیان کرده و بر آن صحه گذاشته‌اند. این نوشته بر آن است تا با نگاهی پژوهشی - انتقادی، ضمن بیان عدم جامعیت این کتابچه کهن، با استناد به دیگر منابع متقدم بیان کند، تمام آنچه توسط فضیل گزارش شده صحیح نیست، مگر اینکه همان مطالب در دیگر منابع کهن و معتبر نیز ذکر شده باشد. فضیل در نوشته خود نام برخی از دشمنان امام حسین در کربلا، را به اشتباه در شمار اصحاب امام حسین (غ) و شهدای کربلا ضبط کرده و نویسندگان بعدی با تکیه بر این کتاب، مطالب آن را انتشار داده و نام برخی از کسانی که روز عاشورا علیه سیدالشهداء شمشیر کشیدند را در شمار شهدای طف قلمداد کرده‌اند و همین امر منجر شده، نام برخی از افراد لشکر ابن ‌سعد در شمار شهدای کربلا ضبط گردند، حتی با استناد به این منبع، در دو تابلویی که در حرم مطهر امام حسین (ع) نصب شده، نام این دشمنان نیز منعکس شده است. لازم به ذکر است در حرم امام حسین (ع)، در یک تابلو نام 120 و در تابلوی دیگر 81 تن از شهدای کربلا نصب شده و متأسفانه نام برخی از غیر شهدا در میان آن‌ها به چشم می‌خورد! نام برخی از شهدا در آنجا نصب نشده و این امری غیر قابل قبول است که نام قاتل و دشمن سیدالشهداء به عنوان شهید کربلا، کنار ضریح مطهر آن حضرت نصب گردد اما نام برخی از شهدای کربلا همانند «عباس بن علی، ابوبکر بن علی، عبدالله بن عقیل، جابر بن حارث، سلیمان مولای حسین، بدر بن معقل، حبیب بن مظاهر، رمیث بن عمرو، زهیر بن بشر (بشیر)، نعمان بن عمرو راسبی» نصب نگردد و از آنجا که تولیت محترم حرم حسینی، قصد تعویض ضریح مطهر شهدای کربلا را دارد، در این نوشته نیز به خاطر اهمیت موضوع به برخی از این اشتباهات اشاره می‌گردد، باشد که در صورت صاحب بودن رأی، قبل از نصب تابلوی جدید نام شهدای کربلا، تحقیق جامع و دقیقی راجع به اسماء شهدای والامقام صورت پذیرد تا هر نامی به عنوان شهید کربلا، در آن مکان مقدس نصب نگردد.

در پایان لازم به ذکر است حمید بن احمد (652 ق) که از متکلمین و مشایخ زیدیه است[3] و به شهید یمانی شهرت یافته[4]، در کتاب خود تحت عنوان «الحدائق الوردیه فی مناقب ائمه الزیدیه» همان مطالب «تسمیه من قتل» را با همان ترتیبی که فضیل بیان کرده، نوشته و قبل از بیان شهدای کربلا می‌نویسد: «قال فضیل و حدثنی ابوالورد انه سمع اباجعفر یقول لو وقعت منه قطره الی الارض لنزل البلاء»[5] و با توجه به این دو نکته منبع الحدائق، همان کتاب تسمیه است، فلذا این نوشته به نقد و بررسی کتاب الحدائق نیز پرداخته و طبیعتا نقدی که در این مقاله بیان می‌گردد، شامل تمام کتبی است که مطالب «تسمیه و الحدائق» را ذکر کرده‌اند، از جمله کتابی رجالی چون «تنقیح المقال» و کتب تراجم همانند «اعیان الشیعه»، «دایره المعارف تشیع» و... که به علت اختصار از ذکر آن کتب پرهیز می‌گردد. نکته دیگر آنکه در سال 1405 قمری، جناب آقای حسینی مطالب «تسمیه من قتل» را با تحقیقی که انجام داده به چاپ رساند و متأسفانه با تصرف در متن اصلی کتاب و جایگزین کردن دیدگاه خود به جای نظر فضیل، منجر به اشتباهات غیر قابل جبرانی شده به گونه‌ای که ناخواسته نام فردی که عصر عاشورا به پیشانی امام حسین تیر زد را در شمار شهدا قلمداد کرده است و در ذیل به بیان برخی از این موارد اشاره می‌گردد.

نکته دیگر برخی دیگر با استناد به دیدگاه مرحوم آیت‌الله خویی که رجال موجود در تفسیر قمی را توثیق کرده، تصریح به وثاقت فضیل بن زبیر کرده‌اند[6]! حال آنکه اولًا: توثیق کلی مرحوم آیت‌الله خویی در مورد رجال تفسیر قمی قابل تردید بوده و در بحث رجال شناسی، باید تک تک افراد هویت شناسی شود و ظاهراً اینگونه توثیقات عام برای دیگران، هیچ فایده و اعتباری ندارد! ثانیاً: بر فرض صحت دیدگاه آیت‌الله خویی، آن‌گونه که ادعا شده وی در پایان عمر خود از دیدگاه خود دست برداشتند[7]. جناب حسن امین بحث نسبتاً خوبی در مورد هویت فضیل انجام داده است[8]. عجیب آنکه برخی بعد از توثیق کردن تمام راویان دو کتاب کامل الزیارات و تفسیر قمی، ضن توثیق کردن فضیل، این توثیق را به کتاب او نیز سرایت داده و گفته‌اند: «چون کامل الزیارات و تفسیر قمی به طور عام و کلی توثیق شده و عموم راویان نام برده در این دو کتاب، ثقه دانسته شده‌اند و در هر دو کتاب یادشده نیز از فضیل بن زبیر روایت شده است، پس فضیل را هم باید ثقه دانست و این توثیق را به کتابش «تسمیه من قتل مع الحسین» تعمیم داد.[9]! حال آنکه این ادعایی مخدوش و قابل دفاع و طرح نیست چرا که بر فرض که فضیل توثیق شده باشد، این چه ربطی به تمام مکتوبات و مطالب منقول از وی دارد؟ افزون بر آنکه همان گونه که در این مقاله به دنبال آن هستیم، مطالب منقول توسط فضیل تنها در صورتی که موافق دیگر کتب کهن باشد دارای اعتبار و ارزش تاریخی است و به عنوان مؤید می‌توان به آن استناد کرد و در غیر این صورت اعتبار مطالب فضیل مخدوش و قابل دفاع نیست. بنابراین ظاهراً توثیق عام در مورد کامل الزیارات و تفسیر قمی به هیچ وجه قابل قبول نیست و حداکثر این توثیقات برای مؤلف آن دو کتاب دارای حجیت است نه برای دیگران[10]! حال فرضاً که فضیل به خاطر توثیق عام کامل الزیارات و تفسیر قمی ثقه باشد، این چه ربطی به کتاب و مطالب منقول از طرف او را دارد! محدث نوری عالمی بزرگ بود؛ اما آیا هر چه نگاشته دارای اعتبار است؟! کتاب «فصل الخطاب» محدث نوری چطور؟! اساساً اگر فردی معتبر و توثیق شده بود، آیا به صرف این وثاقت باید تمام مطالب منقول از طرف آن فرد را پذیرفت؟! ظاهراً به هیچ وجه نمی‌توان توثیق فردی را به تمام کتب و آثار آن فرد سرایت داد، مگر بعد از جرح و تعدیل و بررسی‌های سندی و محتوایی آن مطالب! مهم‌تر از همه اینکه اگر مطالب تسمیه به خاطر توثیق فضیل دارای اعتبار است پس باید نام برخی از دشمنان امام حسین (ع) که در این کتاب به عنوان شهید کربلا ضبط شده همانند مهاجر بن اوس، کثیر بن عبدالله، عبدالله بن قیس و... را نیز در کنار شهدای کربلا برشمرد که تفصیل این بحث بیان می‌شود! آیا این مطالب قابل قبول است؟!

بررسی و معرفی تسمیه من قتل

از آنجا که در این کتاب برخی از مطالب ناسازگار با دیگر کتب معتبر بیان شده، این منبع کهن به تنهایی اعتبار لازم برای منبع قرار گرفتن را ندارد، مگر آنکه دیگر منابع کهن و معتبر گفته او را تأیید کنند که در این صورت کتاب مذکور تنها به عنوان مؤید مورد استناد قرار می‌گیرد، نه منبع مستقل! در بررسی که صورت گرفت باید گفت: سه اشکال عمده به کتاب تسمیه وارد است و اشکال سوم، اصلی‌ترین نقد به این کتاب است؛ با توجه به این اشکال، دو اشکال اول نیز نمود پیدا کرده و قابل توجیه نمی‌باشد اما راجع به اصل کتاب باید گفت: ظاهراً نسخه‌ای از این کتابچه در دست نیست، بلکه آنچه بدان استناد شده، مطالبی است که المرشد بالله یحیی بن حسین (499 ق) با سندش از فضیل بن زبیر نقل کرده است[11]. بعد از وی همان مطالب توسط ابن احمد (652 ق) روایت شده است[12]. در میان متاخرین نیز با استناد به کتاب المرشد بالله، مطالب تسمیه من قتل به صورت مجزا و در یک مقاله توسط جناب حسینی تحقیق و چاپ شده است. اما سه نکته‌ای که باعث می‌گردد، باید در نوع نگرش به این منبع کهن و مورد ارجاع تجدید نظر گردد این اشکالات می‌باشد.

اشکال اول: در این کتاب نام برخی از شهدای کربلا همانند عبدالله و عبدالرحمن بن عزره غفاری و بریر بن خضیر ضبط نشده، از طرف دیگر نام دسته‌ای دیگر از افراد که در تاریخ، خصوصاً تاریخ کربلا هیچ نام و نشانی از آن‌ها وجود ندارد یا در زمان قبل یا بعد از کربلا می‌زیستند، در شمار شهدای کربلا ذکر شده است، همانند: سلیمان بن ربیعه، ضباب بن عامر، قاسم بن بشر، همام بن سمله و هفهاف بن مهند...[13] پرواضح است طبق بررسی که صورت گرفت و به علت اختصار از ذکر آن خودداری می‌شود[14] باید گفت: کتاب تسمیه در ذکر این اسامی متفرد بوده و تمام منابع متأخر با تکیه بر کتاب مذکور، نام این افراد را در شمار شهدا ضبط نموده‌اند، حال آنکه در کتب معتبر و کهن نام این افراد نه‌تنها در شمار شهدای کربلا ضبط نشده، بلکه حتی در کتب رجال و تراجم و برخی کتب تاریخی، نام این افراد ذیل اصحاب امام حسین نیز تثبیت نگردیده است.

اشکال دوم: ابن زبیر در نقل برخی مطالب دچار سهو قلم شده و برخی نام‌ها را به صورت نادرست ثبت کرده است! مثلاً نام عبیدالله بن ابی خشکاره را به عنوان یکی از قاتلین مسلم بن عوسجه ضبط کرده است[15]؛ در حالی که در کتب کهن نام عبدالرحمن بن ابی خشکباره در شمار قاتلین ابن عوسجه گزارش شده است[16]. بنابراین در نقل مطالب این کتاب باید حتما گزارش دیگر کتب کهن مد نظر باشد تا به اشتباه برخی مطالب بیان نگردد.

اشکال سوم: این قسمت که مهم‌ترین بخش تأمل در کتاب تسمیه من قتل است و طبیعتاً آنچه از نقد در مورد این کتاب بیان می‌گردد، شامل حال الحدائق الوردیه، دو تابلویی که در کربلا بالای سر شهدا نصب شده و نیز بیشتر کتب متاخرین و معاصرین نیز می‌گردد و بیانگر آن است که فضیل در کتابش نام برخی از دشمنان سیدالشهداء را در شمار شهدای کربلا ضبط کرده و همچنین نام سعد بن حارث که در جنگ صفین به شهادت رسیده را در زمره شهدا ثبت نموده و مطالب همین منبع متقدم منجر شده تمام این مطالب با اضافات در دیگر کتب شیوع و رواج پیدا کند.

مورد اول: مهاجر بن ‌اوس

ظاهراً فضیل، اولین کسی است که نام مهاجر را در شمار شهدای کربلا ثبت کرده و راجع به وی گفته است: «از طایفه بجیله: مهاجربن اوس به شهادت رسید»[17]. این مطلب در حالی بیان شده که نه‌تنها در کتب کهن، تراجم و رجال نام این شخص در زمره اصحاب سیدالشهداء و شهدای کربلا ذکر نشده بلکه به عکس، مورخین بزرگ تصریح کرده‌اند: روز عاشورا مهاجربن اوس در لشکر ابن ‌سعد حضور داشت. صبح عاشورا وقتی جنگ با [امام] حسین (ع) قطعی شد، حر آرام آرام به آن حضرت نزدیک می‌شد. در این موقع مردی از طایفه‌اش به نام مهاجربن اوس، خطاب به حر گفت: ای پسر یزید! چه منظوری داری؟ آیا قصد حمله کرده‌ای؟ حر ساکت ماند و پاسخی نداد! لرزه بر اندامش افتاده ‌بود. مهاجر باز پرسید: ای پسر یزید به خدا امر تو مشکوک است! سوگند به خدا تاکنون تو را در چنین جایگاهی [هنگام نبرد] اینگونه [هراسان] ندیده بودم که الان مشاهده می‌کنم! اگر از من سؤال می‌شد: شجاع‌ترین اهل کوفه چه کسی است، از نام تو تجاوز نمی‌کردم! پس این چه حالتی است که تو داری؟ در این هنگام حر پاسخ داد: به خدای سوگند خود را میان بهشت و جهنم مخیر می‌بینم و سوگند به خدا من هیچ چیزی را بر بهشت ترجیح نمی‌دهم، هر چند تکه‌تکه شده و بدنم را آتش زنند. پس اسب خود را به حرکت درآورد تا به [امام] حسین (ع) ملحق شد[18]. طبق تصریح این بزرگان مهاجربن اوس از جمله لشکر ابن‌سعد بود و در تاریخ کربلا جایی ذکر نشده: مهاجر همانند حر به امام حسین (ع) ملحق شده یا در کربلا دو تن به این نام وجود داشته باشند؛ بلاذری (279 ق) معتقد است: روز عاشورا مهاجربن اوس خطاب به [امام] حسین گفت: «ای حسین! آیا آب فرات را نمی‌بینی! گویا همانند شکم ماهی سفید است. به خدا از این آب نمی‌نوشی تا از دنیا بروی»[19]! در برخی کتب کهن بیان شده: مهاجربن اوس از جمله کسانی است که [امام] حسین (ع) را به قتل رساند [و در قتل او شرکت داشت][20]. در کربلا کثیر بن عبدالله با کمک مهاجربن اوس، زهیر را به شهادت رساند[21]. با توجه به آنچه بیان شد، مشکل است بتوان قول دیگر مورخین را نادیده گرفت و دشمن سیدالشهداء را تنها با اعتماد به کتاب «تسمیه» در شمار شهدای کربلا قلمداد نمود!

مورد دوم: کثیر بن عبدالله

از دیگر کسانی که «تسمیه من قتل» به شهادت وی تصریح کرده، کثیر است و در مورد وی بیان کرده: «از طایفه بجیله: کثیربن عبدالله شعبی به شهادت رسید»[22]. اما بر خلاف ادعای فضیل، نه‌تنها نمی‌توان نام وی را در شمار اصحاب امام حسین (ع) برشمرد، بلکه روز عاشورا کثیر در لشکر ابن‌ سعد حضور داشت. کثیربن عبدالله شعبی شاهد قتل امام حسین بود و خطبه‌ای را که زهیربن قین در کربلا ایراد کرد، شنید و بعد از کربلا نقل کرد[23].

وقتی ابن ‌سعد وارد کربلا شد، عروه ‌بن قیس را به عنوان پیک خود نزد امام حسین (ع) فرستاد تا علت آمدن او را جویا شود! چون عروه از جمله دعوت کنندگان آن حضرت بود، از بردن این پیغام سر باز زد. ابن‌سعد این کار را بر عهده تمام کسانی که نامه دعوت به امام حسین (ع) نوشته بودند گذاشت، اما همه از پذیرفتن آن امتناع ورزیدند. در این موقع کثیربن عبدالله شعبی که اسب‌سواری شجاع بود و هیچ چیزی مانع بازگشت او نمی‌شد، بلند شد و گفت: من این کار را انجام می‌دهم و به خدا اگر بخواهی حتما او را ترور می‌کنم. عمر گفت: من قصد کشتن حسین را ندارم، اما علت آمدن وی را بپرس! کثیر راهی شد. هنگامی که ابوثمامه صائدی، مشاهده کرد کثیر در حال آمدن است، خطاب به امام حسین گفت: یا حسین! شرورترین اهل زمین و کسی که در خون‌ ریزی باکی ندارد به سوی تو می‌آید. در این موقع ابوثمامه مقابل کثیر ایستاد و گفت: [در صورتی که قصد ملاقات با امام حسین را داری باید شمشیرت را کنار بگذاری] کثیر گفت: نه! به خدا این کار را نمی‌کنم! من رسول هستم! اگر کلامم را شنیدید آنچه را به آن مامور شده‌ام، گفته و بازمی‌گردم  و اگر گوش نکردید [بدون بیان کردن پیغام] باز می‌گردم. ابوثمامه گفت: پس قبضه شمشیرت را می‌گیرم تا پیامت را برسانی! کثیر جواب داد: نه! به خدا، حق نداری به شمشیر من دست بزنی! ابوثمامه باز گفت: در این صورت خبری را که آورده‌ای به من بده، من به حسین (ع) می‌رسانم! من به هیچ وجه اجازه نمی‌دهم به حسین نزدیک شوی زیرا تو مردی فاجر هستی! آن دو همدیگر را سب کردند، سپس کثیر [بدون بیان پیغامش] نزد ابن ‌سعد بازگشت[24]...

این متن که توسط بزرگان از مورخین نقل شده تصریح دارد: کثیربن عبدالله از لشکر ابن‌سعد بود که در ریختن خون امام حسین (ع) نیز بی‌باک و جری بود.

لازم به ذکر است کثیر تا پایان عاشورا در لشکر ابن‌سعد حضور داشت. وقتی تمام اصحاب امام حسین (ع) به شهادت رسیدند و تنها سوید بن عمرو و بشیر بن عمرو زنده ماندند، ضحاک بن عبدالله مشرقی نزد امام حسین رفته و گفت: یا حسین ما با هم عهدی بستیم، تا زمانی که تو جنگجو داری من نیز بجنگم، اما وقتی تنها ماندی، من حق بازگشت داشته باشم، تو نیز این شرط را پذیرفتی! [امام] حسین (ع) فرمود: راست می‌گویی! اما در این اوضاع اسف ناک و خطرناک چگونه می‌توانی خود را نجات دهی؟! اگر قدرت بر نجات خود داری من بیعتم را از تو برداشتم! ضحاک گوید: روز عاشورا وقتی دیدم لشکر ابن‌سعد اسب‌ها را پی می‌کنند، اسب خود را در خیمه اصحاب که در میان خیام قرار داشت برده و مخفی کردم! سپس پیاده مشغول جنگیدن شدم. در آن روز من دو تن را کشتم و دست یکی را قطع کردم، [امام] حسین بارها به من فرمود: سست نشو! خدا دستانت را قطع نکند و از اهل بیت پیامبر به تو جزای خیر بدهد. وقتی حسین به من اذن رفتن داد، اسب خود را از خیمه بیرون آورده و فرار کردم. پانزده نفر از لشکر ابن‌سعد مرا دنبال کردند، تا اینکه به شفعه، روستایی نزدیک ساحل فرات رسیدم. وقتی آن‌ها مرا محاصره کردند، من رو به سوی آن‌ها نمودم. کثیر بن عبدالله شعبی و... مرا شناختند و چون پسر عموی آن‌ها بودم از کشتن من صرف نظر کردند[25]. کثیربن عبدالله همان کسی است که با کمک مهاجر بن اوس، زهیر را به شهادت رساند[26]. او از جمله کسانی است که گفته شده: امام حسین (ع) را به قتل رساند [و یا در قتل او شریک بود][27].

حال با توجه به آنچه بیان شد، چگونه می‌توان تنها با اعتماد به کتاب «تسمیه» نام این فرد را در شمار شهدای کربلا ضبط کرد و یا دیگر مطالب متفرد در این کتاب را به طور مطلق پذیرفت؟!

مورد سوم: بکر بن حی

فضیل ضمن بیان شهادت این فرد در کربلا می‌نویسد: «بکر بن حی تَیمُلی از بنی تیم الله بن ثعلبه در کربلا به شهادت رسید»[28]. بسیاری از متاخرین با استناد و اعتماد به این مطلب، نامش را در شمار شهدای کربلا ضبط کرده‌اند[29] و نام این فرد نیز در کربلای معلی نصب شده است.

اما این مطلب از دو جهت دارای اشکال است، اولاً: همان گونه که در ذیل بیان می‌شود، نام فرزند حی بن تیم الله بن ثعلبه که در کربلا حضور داشت، بکیر بود، نه بکر! ثانیاً: این فرد در لشکر ابن‌ سعد حضور داشت و روز عاشورا، یکی از یاران امام حسین (ع) را به شهادت رساند. بزرگان از مورخین در این باره نوشته‌اند: «شمر بن ذی‌الجوشن به جانب چپ لشکر سیدالشهداء حمله کرد، اما با مقاومت اصحاب [امام] حسین مواجه شد که او را دفع کردند؛ در این هنگام هانی‌بن ثبیت حضرمی و بکربن حی تیمی از تیم الله بن ثعلبه [بر عبدالله بن عمیر] کلبی حمله برده و او را به شهادت رساندند»[30].

حال با این وجود چگونه می‌توان تنها با استناد به کتاب تسمیه این فرد را در شمار شهدای کربلا قلمداد نمود و در همان مکانی که کلبی را به شهادت رساندند، نامش به عنوان شهید کربلا در حرم امام حسین (ع) نصب گردد!

مورد چهارم: عبدالله ‌بن قیس

از دیگر افرادی که فضیل در کتاب خود به شهادت وی تصریح کرده عبدالله است. وی در این باره می‌نویسد: «از بنی غفار بن ملیل ‌بن ضمره: عبدالله و عبدالرحمن فرزندان قیس بن ابی عروه به شهادت رسیدند»[31].

اما این مطلب نادرست است، زیرا اولاً: عبدالله و عبدالرحمن از فرزندان عزره غفاری بودند[32]، نه قیس بن ابی عروه! هر چند عده‌ای دیگر نام پدر عبدالله را ابی عروه غفاری ثبت نموده‌اند[33] و به نظر عبدالله فرزند عزره غفاری است و این قول اصح می‌باشد.

اما در مورد گزارش فضیل و ابن‌احمد باید گفت: ظاهراً در این دو کتاب کلمه «قیس» میان عبدالله و ابی عروه اضافه شده و طبق تصریح کتب کهن عبدالله و عبدالرحمن فرزندان عزره غفاری از شهدای کربلا هستند، نه عبدالله و عبیدالله بن قیس بن ابی عروه!

نکته دیگر آنکه تا جایی که بررسی شد، تنها در کتاب «تسمیه» و «الحدائق» تصریح به شهادت عبدالله بن قیس شده و این در حالی است که عبدالله از جمله کسانی بود که در لشکر ابن ‌سعد حضور داشت. ابوسعید در این باره گوید: مختار برخی از قاتلان کربلا را نام برد؛ آن‌ها کسانی بودند که توسط سعر حنفی به مختار معرفی شده بودند. مختار برای دستگیری آن‌ها عبدالله‌بن کامل را مامور کرد. ابوسعید که ابن‌کامل را همراهی می‌کرد، گوید: با هم حرکت کردیم... تا به خانه حمراء رسیدیم. در آنجا عبدالرحمن بن ابی خشکاره بجلی و عبدالله بن قیس خولانی را دستگیر کرده و آن‌ها را نزد مختار بردیم. مختار به آن‌ها گفت: ای کشنده نیکان و ریزنده خون سید جوانان اهل بهشت! آیا نمی‌بینید خداوند امروز از شما در قبال خون حسین انتقام می‌گیرد و آن «ورس»[34] برای شما روزی نحس آورد! و این افراد «ورسی» را که همراه امام حسین (ع) بود را غارت کردند. مختار دستور داد آن‌ها را به بازار برده و گردنشان را بزنند، یاران مختار نیز چنین کردند[35].

طبق گزارش بسیاری از کتب کهن، عبدالله بن قیس خولانی در لشکر ابن‌سعد حضور داشت، اما عبدالله بن عزره غفاری به همراه برادرش عبدالرحمن در کربلا به شهادت رسید و شخصی به نام عبدالله بن قیس بن ابی عروه غفاری در شمار اصحاب حسین ذکر نشده، تا چه رسد که در کربلا نیز به شهادت رسیده باشد و از آنجا که نام این دو شهید عبدالله و عبدالرحمن بن عزره غفاری بوده و در دو کتاب «تسمیه و الحدائق» نام آن دو ثبت نشده است، ظاهرا مراد از عبدالله بن قیس بن ابی عروه غفاری، همان عبدالله بن عروه غفاری است که نام «قیس» میان عبدالله و عروه فاصله انداخته و ناخواسته نام دشمن امام حسین در شمار شهدای کربلا ضبط شده است.

مورد پنجم: سلیمان ‌بن ربیعه         

فضیل در مورد وی چنین گزارش کرده است: «از بنی اسدبن خزیمه، سلیمان‌بن ربیعه به شهادت رسید»[36]. تا جایی که بررسی شد، در کتب تاریخی، مقاتل و رجال نام این فرد در شمار اصحاب امام حسین (ع) ضبط نشده تا چه رسد در کربلا نیز به شهادت رسیده باشد. بله در عصر خلفا راشدین فردی به نام سلیمان‌ بن ربیعه باهلی می‌زیست. وی از جمله قضات آن زمان بود و عمربن خطاب هر ماه پانصد درهم بابت قضاوت به وی می‌پرداخت[37]. در مورد سلیمان، قضاوت‌ها و مسائلی راجع به قضاوت نقل شده است[38]. هر چند در برخی از دیگر کتب نامش سلمان ‌بن ربیعه ضبط شده[39] و در جای خود باید بررسی شود کدام نوع ضبط اصح است اما راجع به اینکه سلیمان ‌بن ربیعه در کربلا شهید شده باشد، باید گفت: هیچ منبع کهن و معتبری که بر شهادت او گواهی دهد به دست نیامد، مگر در کتاب «تسمیه» و نیز «الحدائق» که برگرفته از تسمیه است! اما با توجه به برخی اشتباهاتی که در این کتاب رخ داده، این دو کتاب، اعتبار لازم برای رای ندارد!

مورد ششم: الحتوف‌بن حارث

ابن‌ زبیر در مورد یکی دیگر از شهدای کربلا چنین نقل کرده است: «از انصار... سعد بن حارث و برادرش حتوف‌ بن حارث به شهادت رسیدند. آن دو از خوارج بودند [و همراه ابن‌سعد برای جنگ با امام حسین به کربلا آمدند]. وقتی صدای ناله و زجه زنان و کودکان را شنیدند، متحول شده و با شمشیرهایشان به دشمن حمله نموده و همراه حسین جنگیدند تا به شهادت رسیدند»[40].

لازم به ذکر است جناب حسینی کتاب تسمیه را تحقیق کرده و متاسفانه در متن اصلی فضیل تصرفاتی انجام داده است، از جمله اینکه نام الحتوف را به صورت «[ابو] الحتوف» تغییر داده است[41]. از آنجا که متن جناب حسینی در اختیار عامه نویسندگان قرار دارد، از طرف دیگر متن الامالی الخمیسیه و الحدائق الوردیه به راحتی در دسترس نیست، به همین جهت قریب به اتفاق کتبی که راجع به امام حسین (ع) نگاشته شده، ظاهرا با اعتماد به متن جناب حسینی همان مطالب وی را منتشر و مستند خود قرار داده‌اند، از جمله اینکه به جای «الحتوف» که در متن اولیه فضیل است، با تکیه بر متن جناب حسینی کنیه «ابوالحتوف» را ضبط کرده‌اند[42]. اما به نظر تکیه بر متن حسینی نادرست بوده و همان گونه که در ذیل بیان می‌شود، ابوالحتوف [ابوالجنوب] کسی است که عصر عاشورا به پیشانی امام حسین (ع) تیر زد.

همان گونه که بیان شد فضیل نام این فرد را الحتوف ضبط کرده، اما سید حسینی در سال 1405 هجری، با تحقیقی که انجام داد، متن تسمیه را منتشر نمود. با صرف نظر از مزایا و محسنات این تحقیق، از جمله اشکالات عمده این متن منتشر شده آن است که جناب حسینی در برخی موارد با تصرف در متن تسمیه که از المرشد بالله نقل کرده، عباراتی را از خود اضافه کرده است. مثلا ذیل شماره 68 و 69 می‌نویسد: «و جناده بن حارث سلیمانی و غلامه واضح رومی در کربلا به شهادت رسیدند» سپس در پاورقی همینجا نوشته: «و کذا الصحیح و کان فی الاصل علامه‌بن واضح و هو خطا: صحیح همان است که ما [در متن] بیان کردیم؛ هر چند در اصل نوشته، نامش علامه‌بن واضح ضبط شده که این اشتباه است»[43]. لازم به ذکر است در کتاب «الامالی الخمیسیه» نامش علامه ‌بن واضح ثبت شده[44]، اما جناب حسینی علامه ‌بن واضح را به غُلامُهُ واضح تغییر داده است.

یا جناب حسینی در مورد دیگر می‌نویسد: «(41) جوین‌بن مالک» سپس در پاورقی که همینجا بیان کرده تصریح دارد: «هذا هو الصحیح الذی اثبته الاکثرون فی اسم الشهید، لکن فی الاصل (خولی) و هو ما لم یوجد فی ای مصدر: این نوع ضبط صحیح است، همانطور که اکثر مورخین نیز این گونه ضبط کرده‌اند، اما در اصل کتاب نامش خولی ثبت شده و این نامی است که در هیچ منبع یافت نشد»[45]. جناب حسینی در این مورد با تصرف در متن ابن‌زبیر و بر خلاف متن اصلی و اولیه که نامش را خولی بن‌مالک ضبط کرده، خولی را به جوین تبدیل کرده و بیشتر این تغییرات را در متن اصلی کتاب و بدون استفاده از علائم همانند [] انجام داده است[46].

مورد دیگر آنکه آقای حسینی با تصرف در متن فضیل نام برادر عبدالله که عبدالرحمن نام داشت را به عبیدالله تغییر داده است[47]. در حالی که طبق منبع مورد استناد جناب حسینی نام برادر عبدالله فردی به نام عبدالرحمن ضبط شده است[48].

غرض بیان این مطلب بود که محقق محترم متن تسمیه با تصرف در نوشته اصلی فضیل، برخی مطالب را بر خلاف متن مورد استناد خود و با تلفیق مطالب دیگر کتب تاریخی با تسمیه، منتشر کرده و این خلاف امانت داری و حفظ تراث اسلامی است.

جناب حسینی ذیل شهادت الحتوف نیز تصرف کرده و نوشته: «(55) و اخوه: [ابو] الحتوف بن‌الحارث...»[49]. در این نوشته واژه «ابو» به الحتوف اضافه شده و هر چند در این مورد، ابو، میان [] گذاشته شده، اما تمام کسانی که به تحقیق جناب حسینی استناد نموده‌اند، ضمن حذف []، نام ابوالحتوف را در شمار شهدای کربلا ذکر کرده‌اند و این در حالی است که در دو منبع اولیه که تنها منابع راجع به شهادت این فرد می‌باشد، نام الحتوف ضبط شده است[50].

حال ممکن است گفته شود چه تفاوتی میان الحتوف و ابوالحتوف است! در پاسخ باید گفت: یکی اسم است و دیگری کنیه! ابوالحتوف کنیه فردی است که در لشکر ابن‌سعد حضور داشت و نه‌تنها به امام حسین (ع) ملحق نشد، بلکه عصر عاشورا به پیشانی آن حضرت تیر زد[51]. لازم به ذکر است در میان کتب کهن مقتل خوارزمی و مناقب ابن‌شهر آشوب این مطلب را بیان کرده است، اما اگر به دید دقیق‌تر بنگریم کنیه واقعی این فرد ابوالجنوب است، همان کسی که عصر عاشورا با شمر و دیگران امام حسین (ع) را محاصره کردند[52]. لازم به ذکر است نام ابوالجنوب، عبدالرحمن بن زیاد جعفی بود[53]؛ وی بعد از شهادت سیدالشهداء (ع) شتری از شترهای آن حضرت را غنیمت گرفت و با آن آب حمل می‌کرد و نام این شتر را حسین گذشت[54]. مرحوم مجلسی نیز ضمن بیان اینکه ابوالحتوف عصر عاشورا به پیشانی امام حسین تیر زد، در پاورقی تصریح کرده‌اند: گفته شده و صحیح همین است که کنیه این فرد ابوالجنوب می‌باشد[55].

با توجه به آنچه که گذشت بدست آمد، به هیچ وجه نمی‌توان نام حتوف بن حارث را در شمار اصحاب امام حسین (ع) برشمرد، تا چه رسد در کربلا نیز به شهادت رسیده باشد، از طرف دیگر کسانی که نام حتوف را به ابوالحتوف تغییر داده‌اند، ناخواسته نام دشمن و یکی از قاتلین امام حسین را در شمار شهدای کربلا ضبط کرده‌اند و همین امر باعث شده نام ابوالحتوف در دو جای حرم سیدالشهداء به عنوان شهید کربلا ضبط گردد و اگر اشکال شود در روضه حسینی نامش ابوالحتوف عجلانی ضبط شده و کسی که به پیشانی امام حسین (ع) تیر زد ابوالحتوف جعفی است، باید در پاسخ گفت: اولا: در منبع اولیه نامش الحتوف ضبط شده، نه ابوالحتوف! ثانیا: در برخی منابع کهن بیان شده: ابوالحتوف جعفی در کربلا حضور داشت، اما به عنوان کسی که عصر عاشورا به پیشانی امام تیر زد و هیچ نامی از ابوالحتوف عجلانی –در لشکر حق یا باطل- به میان نیامده و در حرم مطهر بر خلاف منابع اولیه، حتی قید عجلانی نیز اضافه شده و این مطلب قابل توجیه و اما و اگر کردن نیست! هر چند در کتاب ابصار العین این قید ذکر شده است، اما کتاب مذکور نیز مروج بسیاری از اشتباهات تاریخی در مورد شهدای کربلاست که در جای خود بحث شده است[56].

تاکنون نام شش تن از کسانی که ادعا شده در کربلا به شهادت رسیده‌اند، تنها در کتاب فضیل بیان شده و همانگونه که گذشت، منابع متعدد و کهن آن‌ها را در زمره لشکر ابن‌سعد بیان کرده و هیچ منبعی بیان نکرده که آن‌ها به حسین ملحق شده باشند.

مورد هفتم: سعد بن‌ حارث انصاری

این شخصیت همان کسی است که در جنگ صفین به شهادت رسید و به اشتباه ابن ‌زبیر نامش را در شمار شهدای کربلا ضبط کرده و راجع به وی گفته: «از انصار... سعد بن حارث و برادرش حتوف‌بن حارث به شهادت رسیدند. آن دو از خوارج بودند [که با ابن‌سعد برای جنگ با امام حسین راهی کربلا شدند]. این دو برادر وقتی صدای ناله و ضجه زنان و کودکان را شنیدند، متحول شده و با شمشیرهایشان به دشمن حمله کرده و همراه حسین جنگیدند تا به شهادت رسیدند[57]. طبق نقل فضیل، سعد بن حارث از جمله انصار و صحابه پیامبر بود که در کربلا به شهادت رسید، اما کلام فضیل به تنهایی اعتبار لازم را ندارد، زیرا در میان کتب کهن نه‌تنها نام سعدبن حارث در شمار اصحاب امام حسین و شهدای کربلا ضبط نشده، بلکه بزرگان از متقدمین و متاخرین تصریح کرده‌اند: سعد بن حارث انصاری که پیامبر (ص) را درک کرد، در جنگ صفین، همراه علی ‌بن ابی‌طالب (ع) به شهادت رسید[58]. بنابراین نمی‌توان تنها با تکیه بر گزارش یک کتاب که دارای اشکالات غیر قابل اغماضی نیز هست، نام سعدبن حارث را در شمار اصحاب امام حسین قلمداد کرد، چرا که در کتب کهن نام این فرد حتی در شمار اصحاب حسین ضبط نشده، تا چه رسد که در کربلا نیز به شهادت رسیده باشد.

لازم به ذکر است حمیدبن احمد که همان مطالب «تسمیه» را بیان کرده در اینجا نام وی را سعید بن‌حرث انصاری ضبط کرده[59] و شاید این نوع ضبط کردن، ناشی از تعدد نسخ یا اشتباه ناسخ باشد و بر فرض که نوع کتابت ابن‌احمد صحیح باشد، باز نمی‌توان سعید بن حرث را در شمار انصار حسین یا شهدای کربلا قلمداد کرد. زیرا طبق بررسی مختصری که صورت گرفت، سعید بن حرث و سعید بن حارث یک نفر بوده و نوع ضبط سعید بن حارث اصلح است. برخی از رجال شناسان معاصر تصریح کرده‌اند: سعیدبن حرث مدنی از اصحاب امام سجاد (ع) بود[60]. در کتب اهل سنت بیان شده: سعید بن حرث از برخی صحابه، همانند جابر بن عبدالله، عبدالله بن عمر و ابوسلمه روایت نقل کرده‌اند[61] و کسانی همانند فلیح نیز از سعید بن حرث روایت نقل کرده‌اند[62]. سعید از جمله قضات و ساکن مدینه بود[63]. طبری گوید: سعید بن حرث که مسن‌تر از برادرش عمرو بود، در فتح مکه حضور داشت و شاهد فتح مکه بود. سعید در آن زمان 15 سل سن داشت و بعد از رحلت پیامبر، در کوفه سکنا گزید[64]. اما از آنجا که شیخ طوسی که از متقدمین است، نام سعید بن حارث مدنی را در شمار اصحاب امام سجاد (ع) ذکر کرده[65] و در کتب اهل سنت برخی از روایاتی که اهل سنت از سعید بن حرث نقل کرده‌اند[66] و همن روایات نیز از سعیدبن حارث نقل شده است[67]، ظاهرا نوع ضبط سعید بن حارث اصح است.

غرض بیان این مطلب بود که نمی‌توان با اعتماد به نقل الحدائق نام سعید بن حارث را در شمار شهدای کربلا لحاظ کرد؛ زیرا اولا: منبع قبل از الحدائق، نامش را سعد بن حارث ضبط کرده است[68]. ثانیا: سعیدبن حارث انصاری از مشاهیر تابعین بود که دارای عمری طولانی بود و در حدود سال 120 هجری از دنیا رفت[69]. سعید بن حارث بن معلی قاضی مدینه و از مشاهیر تابعین به شمار می‌رفت و از شخصیت‌هایی چون جابر بن عبدالله، عبدالله‌بن عمر و ابوسعید روایت نقل کرده است[70].

بنابراین نمی‌توان با اعتماد به کتابچه تسمیه یا الحدائق نام سعد بن حارث یا سعید بن حرث را در شمار شهدای کربلا بر شمرد. زیرا سعد بن حارث در جنگ صفین همراه حضرت علی به شهادت رسید، اما سعید بن حارث تا اوایل قرن دوم در قید حیات بود و اینکه در روضه حسینی دو مرتبه نام سعد بن حرث انصاری به عنوان شهید کربلا نصب شده، نادرست است. زیرا طبق منبع اولیه، نام سعد بن حارث[71] یا سعید بن حرث در شمار شهدای کربلا ضبط گردیده است[72]، نه سعد بن حرث! افزون بر آن، همانگونه که بیان شده: سعد و سعید هیچ کدام در کربلا حضور نداشتند، تا چه رسد به شهادت وی!

در پایان لازم به ذکر است در ماه رجب، سال پانزدهم هجری فردی به نام سعید بن حارث بن قیس بن عدی که از مهاجرین به حبشه بود، در جنگ یرموک به شهادت رسید[73].

شبهه: در اینجا ممکن است اشکالی که به بیشتر موارد فوق وارد است، مطرح می‌شود که ممکن است در عصر امام حسین (ع) دو نفر به نام‌های فوق وجود داشته باشد، یکی در لشکر ابن‌سعد و دیگری در لشکر امام حسین! مثلا بکر بن حی در لشکر امام حسین بود، و بکیر بن‌حی که برادرش بود، در لشکر ابن‌سعد حضور داشت، با این وجود برخی اشکالات وارده به «تسمیه من قتل» وارد نبوده و مطالب این کتاب قابل استناد می‌باشد!

در پاسخ باید گفت، اولاً: اینکه دو نفر به یک نام در کربلا حضور داشته باشند، در مورد اسامی بالا، صرف ادعاست و نیازمند ارائه دلیل است و با توجه به تحقیقی که در کتب تاریخ و تراجم مقاتل صورت گرفت، در هیچ کتابی بیان نشده که بکربن حی و بکیربن حی هر دو در کربلا حضور داشته باشند! ثانیاً: چگونه کتب مقاتل، تاریخ، رجال و تراجم که در صدد جمع آوری اصحاب ائمه و شرح حال بزرگان از صحابه و تابعین بود، نام افراد فوق را در شمار اصحاب امام حسین ذکر نکرده‌اند، حتی در منابع جامع اسماء شهدای کربلا، زیارت ناحیه مشهدی با ذکر 74 شهید، زیارت ناحیه ابن ‌طاووس با 81 تن، زیارت رجبیه با ثبت 90 اسم و زیارت شهید اول با ذکر 95 تن، نامی از این افراد فوق را در شمار شهدای کربلا ضبط نکرده‌اند[74].

ثالثاً: در کتب کهن تصریح شده که فردی مثلا مهاجربن اوس در کربلا حضور داشت و جنایتی را مرتکب شد، با این وجود اما و اگر چه معنایی دارد؟! وقتی تصریح شده: عبدالله بن کثیر در لشکر ابن‌سعد بود، دیگر طرح اینکه ممکن است فرد دیگری در کربلا به این نام حضور داشته باشد آیا معنایی جز گریز از حقیقت و... را دارد؟! مگر آنکه دلیل معتبری بر آن ارائه گردد که در مقابل این عبدالله‌بن کثیر که در لشکر ابن‌سعد بود، فرد دیگری به نام عبدالله بن کثیر در لشکر امام حسین نیز حضور داشت و حال آنکه این صرف ادعاست و تا زمانی که منبع مورد اعتمادی بیان نشود، هیچ اعتباری ندارد!!

نتیجه‌گیری

با تامل در آنچه بیان شد بدست آمد، کتاب «الامالی الخمیسیه» و نیز «الحدائق الوردیه» که همان مطالب تسمیه را با همان ترتیب و با اندک اختلاف جزئی نقل کرده، قابلیت استناد تام و تمام را ندارد؛ زیرا از یک طرف نام برخی از شهدای کربلا چون بریر بن‌خضیر را ضبط نکرده، از سوی دیگر در تسمیه برخی نام‌ها ذکر شده که در تاریخ اثری از آن‌ها وجود ندارد و دیگر کتبی که با استناد به تسمیه آن اسامی را منتشر کرده‌اند. اما از آنجا که در این کتاب نام برخی از دشمنان سیدالشهداء (ع) که در کربلا مقابل لشکر حسین شمشیر کشیدند، را در زمره شهدای کربلا ضبط کرده، باعث عدم اعتماد تام به کتاب تسمیه می‌باشد. کتابی که در آن نام دشمن به جای شهید ضبط گردد و هر چند از قدمت تاریخی برخوردار باشد ولی اعتبار لازم برای استناد را ندارد، مگر آنکه در دیگر کتب کهن و معتبر همان مطالب ذکر شده باشد، که در این صورت مطلب ابن‌زبیر نیز به عنوان مؤید مورد استناد قرار می‌گیرد. افرادی که نام آن‌ها بررسی شد، در بسیاری از کتب به عنوان شهید کربلا قلمداد شده و این به خاطر اعتماد به تسمیه من قتل می‌باشد؛ حال آنکه پژوهشگر باید، افزون بر استناد به یک کتاب، حداقل منابع متقدم دیگر را در همان مورد، بررسی کند تا حقیقت امر روشن گردد.