موافقان ورود اهل بیت (ع) به کربلا

در مقابلِ منکران، برخى اندیشمندان قائل به حضور اهل بیت علیهم‌السلام در کربلا در اربعین اول شده‌اند یا دست کم از ظاهر کلام شان، چنین استفاده می‌شود:

 

1- ابوریحان بیرونى (متوفاى 440 ق) می‌نویسد:

و فى العشرین رد رأس الحسین (ع) الى مجثمه حتى دفن مع جثته و فیه زیاره الاربعین و هم حرمه بعد انصرافهم من الشام؛ در روز بیستم (صفر)، سرِ حسین علیه‌السلام به بدنش ملحق و در همان مکان دفن گردید؛ و زیارت اربعین درباره این روز (بیستم صفر) است و آنان (چهل نفر) اهل بیت او بودند (که) پس از بازگشت از شام (قبر امام (ع) را زیارت کردند.)

چنان که ملاحظه شد، بیرونى، افزون بر دلیل مشهور براى نام گذارى زیارت اربعین به این نام، دلیل دیگرى را بیان کرده و گفته است این زیارت را اربعین گویند، زیرا چهل تن از اهل بیت امام حسین (ع) روز بیستم صفر موفق به زیارت قبر سیدالشهداء (ع) شدند.

 

2- شیخ بهائى (متوفاى 1030 ق) می‌گوید:

روز نوزدهم صفر، زیارت اربعین اباعبدالله الحسین (ع) است... در این روز که چهل روز از شهادت امام (ع) می‌گذشت، روز ورود جابربن‌عبدالله انصارى براى زیارت قبر حضرت است و آن روز با روز ورود اهل بیت امام (ع) از شام به کربلا یکى شد، در حالى که آنان آهنگ رفتن به مدینه را داشتند.[1]

 

3- سید محمد على قاضى طباطبائى

وى در قالب پاسخ گویى به شبهه‌هاى محدث نورى که منکر وصول اهل بیت (ع) به کربلا در روز اربعین است، به اثبات امکان ورود اهل بیت (ع) در اربعین سال 61 ق پرداخته است که در ادامه نوشتار به پاسخ‌هاى وى نیز اشاره خواهد شد.

 

4- میرزا محمد اشراقى معروف به ارباب (متوفاى 1341 ق)

وى پس از بیان گزارش طبرى در بشاره المصطفى درباره زیارت جابر می‌نویسد:

در این خبر معتبر، مذکور نیست که زیارت جابر در روز اربعین بوده یا روز دیگر و نیز ذکر نشده که زیارت جابر در سال اول شهادت بوده یا بعد، لیکن مذکور در کتب شیعه، تحقق دو امر است. در هر حال، ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در روز اربعین، بسیارى ذکر کرده‌اند، از عامه و خاصه... و در سیره و تاریخ محفوظ است که بعد از سال شهادت، اهل بیت (ع) مسافرتى به عراق ننموده‌اند.[2]

 

بررسى دلایل محدث نورى درباره انکار حضور اهل بیت (ع) در کربلا در اربعین اول

محدث نورى با ایراد هفت اشکال بر دیدگاه سیدبن‌طاووس، ورود اهل بیت (ع) را به کربلا در اربعین اول، منکر شده است که چون انکار این امر به طور مبسوط توسط وى صورت گرفته و دیگران در این باره از وى پیروى کرده‌اند، در ذیل، این اشکال‌ها به اختصار و با اضافات و تغییراتى همراه با پاسخ آن‌ها، آورده می‌شود:

 

برخى افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتى کمتر از چهار روز طى کرده‌اند. قاضى طباطبائى، این مؤیدها و شواهد را تا هفده مورد، گرد آورده و آن چه را محدث نورى در این باره گفته است، صرف استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع که محدث نورى در پى اثبات آن بود، خارج ساخته است. البته برخى شواهد تاریخى که این محقق آورده، قابل خدشه و حتى غیرقابل پذیرش است، اما در مجموع، امکان این امر را اثبات می‌کند.

 

 

اول؛ عدم تناسب زمان با حوادث: از حوادثى که در مدت چهل روز اتفاق افتاده است، یکى نامه عبیدالله به یزید براى کسب تکلیف درباره اسراست که حدود بیست روز یا بیشتر طول کشیده است و دیگرى مدت اقامت اهل بیت (ع) در شام که برخى منابع، یک ماه و برخى دیگر، یک ماه و نیم[3] نوشته‌اند. بنابراین، مدت زمانى که صرف کسب تکلیف از یزید و رفتن اهل بیت (ع) به شام و اقامت در آن جا و سپس بازگشت آنان شده است، با حضور در کربلا و ملاقات با جابر در روز بیستم صفر از جهت زمانى ناسازگار است، از این رو نمی‌توان پذیرفت که اهل بیت (ع) روز اربعین سال 61 در کربلا حضور داشته‌اند.

نقد: شواهد تاریخىِ زیادى وجود دارد که برخى افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتى کمتر از چهار روز طى کرده‌اند. قاضى طباطبائى، این مؤیدها و شواهد را تا هفده مورد، گرد آورده[4] و آن چه را محدث نورى در این باره گفته است، صرف استبعاد دانسته و مسئله را از فرض امتناع که محدث نورى در پى اثبات آن بود، خارج ساخته است. البته برخى شواهد تاریخى که این محقق آورده، قابل خدشه و حتى غیرقابل پذیرش است، اما در مجموع، امکان این امر را اثبات می‌کند.

اما مسئله اقامت بیست روزه اهل بیت (ع) در کوفه به منظور کسب تکلیف عبیدالله از یزید، باید توجه داشت که در این باره، منابع کهن، سخنى از نامه ابن زیاد به یزید و کسب تکلیف او درباره اسرا و سرهاى شهدا به میان نیاورده‌اند، بلکه در برخى تصریح شده است که ابن زیاد گزارش انجام مأموریتش را در نامه‌اى نوشته و به همراه سرِ امام حسین (ع) به شام فرستاده است،[5] چنان که در برخى دیگر، تنها به اصل آمدن پیک از سوى یزید مبنى بر امر کردن عبیدالله به فرستادن اهل بیت (ع) به شام، اشاره شده است.[6]

بنابراین، آن چه درباره اجازه ابن زیاد از یزید ادعا شده، از نگاه گزارش‌هاى تاریخى نامعلوم و نامشخص است، زیرا طبرى که واقعه کربلا را از افرادى هم چون امام باقر (ع)، حصین‌بن‌عبدالرحمان و هشام کلبى (شاگرد ابومخنف) نقل کرده، در هیچ کدام، سخنى از اجازه عبیدالله از یزید به میان نیاورده است؛ تنها در گزارش وى از عوانه‌بن‌حکم، به چنین مسئله‌اى اشاره شده که این خبر به دلیل اشکال‌هاى بسیارى که دارد، مخدوش و غیرقابل پذیرش است.[7]

دوم: عدم بیان این جریان در منابع تاریخى کهن: طبرى و شیخ مفید (که هر دو، گزارش عاشورا را از ابومخنف نقل می‌کنند) و بعدها نیز طبرسى (متوفاى 548 ق)، خوارزمى (متوفاى 568 ق)، ابن اثیر (متوفاى 630 ق)، سبط‌بن‌جوزى و عمادالدین طبرى متعرض چنین حادثه‌اى نشده‌اند. محدث نورى در این باره می‌افزاید:

و نشود که ایشان در سیر خود، به کربلا روند و جابر را ملاقات کنند و چند روزى عزادارى کنند و شیخ مفید آن را در محل معتمدى ندیده باشد یا دیده و در این مقام اشاره به آن نکند.[8]

نقد، اولا: عدم تصریح به وقوع این جریان، غیر از تصریح به عدم وقوع آن است، بنابراین نمی‌توان از عدم تصریح مورخان، انکار آنان و در نتیجه، عدم وقوع آن را نتیجه گرفت، چرا که برخى حوادث و قضایاى تاریخى به علل گوناگون که در این جا جاى پرداختن به آن نیست در منابع تاریخى منعکس نشده است.[9]

ثانیا: چنان که نوشته خواهد شد برخى مورخان و اندیشمندان، به حضور اهل بیت (ع) در کربلا تصریح کرده‌اند، از جمله بیرونى، ابن نما، سیدبن‌طاووس و شیخ بهائى؛

ثالثا: کلام شیخ مفید به گونه‌اى است که حاکى از حذف برخى حوادث تاریخى است:

فسار معهم فى جمله النعمان و لم یزل ینازلهم فى الطریق و یرفق بهم کما وصاه یزید و یرعونهم حتى دخلوا المدینه؛ آنان (اهل بیت (ع)) همراه نعمان شدند و پیوسته نعمان آنان را در راه فرود می‌آورد و (چنان که یزید سفارش کرده بود) با آنان مدارا و رعایت حالشان را می‌کرد تا آن که وارد مدینه شدند.

تعبیر «حتى دخلوا المدینه» حاکى از آن است که در این بین، حوادث دیگرى بوده که شیخ مفید، متعرض آن‌ها نشده است. البته این امر یا به سبب شیوه اختصار نویسى وى در کتاب ارشاد و یا به این علت است که مبناى ایشان در گزینش اخبار تاریخى، اخبار متواتر و یا دست کم اخبار مستفیض درباره یک حادثه است و چون خبر متواتر یا مستفیضى در این باره به دست وى نرسیده، از آوردن آن صرف نظر کرده است.

سوم: اخبار بازگشت اهل بیت (ع) به مدینه در بیستم صفر: چنان که گذشت، شیخ مفید (رحمه الله) در مسار الشیعه و بعد از وى، شیخ طوسى (رحمه الله) در مصباح المتهجد و علامه حلى (رحمه الله) در العدد القویه و منهاج الصلاح و کفعمى در کتاب مصباح، نه تنها اشاره به جریان ورود اهل بیت (ع) به کربلا نکرده‌اند، بلکه تصریح کرده‌اند که روز بیستم صفر اهل بیت (ع) از شام به مدینه بازگشتند.

نقد، در منابع یاد شده، هیچ تصریحى بر عدم حضور اهل بیت (ع) در کربلا نشده است، بنابراین، ممکن است گزارش‌هایى از حضور اهل بیت (ع) در کربلا وجود داشته (همانند گزارشى که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلى به آن استناد نکرده‌اند.

افزون بر این چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائى، تصریح کرده‌اند که روز اربعین، اهل بیت (ع) در کربلا حضور داشته‌اند.

چهارم: عدم بیان دیدار جابر با اهل بیت (ع) در روایت: کتاب‌هاى بشاره المصطفى، مقتل الحسین خوارزمى و مصباح الزائر که جریان زیارت جابر را در روز اربعین گزارش کرده‌اند، از ملاقات وى با اهل بیت (ع) سخنى به میان نیاورده‌اند، در حالى که اگر چنین حادثه‌اى اتفاق افتاده بود، به یقین گزارش می‌شد.

نقد، اولا: چنان که اشاره شد، برخى از منابع، به زیارت قبر امام حسین (ع) توسط اهل بیت (ع) اشاره کرده‌اند؛

ثانیا: به نظر می‌رسد که یا جابر‌بن‌عبدالله انصارى، دست کم دو بار موفق به زیارت قبر امام (ع) شده است، یک بار با عطیه عوفى که طبرى، خوارزمى و ابن طاووس در مصباح الزائر آن را گزارش کرده‌اند و بار دیگر که ابن نماى حلى و سیدبن‌طاووس گزارش‌گر آن هستند و یا چون بناى سیدبن‌طاووس (همانند شیخ مفید) بر اختصار و گزینش حوادث بوده و آن چه از دیدگاه وى اهمیت داشته، مسئله دیدار جابر با اسرا (نه چگونگى آمدن جابر به کربلا) بوده است، از این رو جابر، اهل بیت (ع) را دیدار می‌کند، اما خبرى از همراهى وى با عطیه نیست.

پنجم: حرکت اهل بیت (ع) از راه سلطانى: محدث نورى بر این باور است که مسیر حرکت اهل بیت (ع) از کوفه به شام، یا از راه سلطانى بوده است و یا از راه بادیه. وى براى اثبات حرکت آنان از راه سلطانى، دلایل و شواهد ذیل را می‌آورد:

 

در منابع یاد شده، هیچ تصریحى بر عدم حضور اهل بیت (ع) در کربلا نشده است، بنابراین، ممکن است گزارش‌هایى از حضور اهل بیت (ع) در کربلا وجود داشته (همانند گزارشى که ابوریحان نقل کرده) که یا به دست آنان نرسیده و یا رسیده است، اما به دلایلى به آن استناد نکرده‌اند.

افزون بر این چنان که اشاره شد ابوریحان و بعد از او شیخ بهائى، تصریح کرده‌اند که روز اربعین، اهل بیت (ع) در کربلا حضور داشته‌اند.

 

 

1 ـ اگر چه اصل مقتل ابومخنف در دست نیست و آن چه موجود است، دست خوش تغییراتى شده و آن را از اعتبار و اعتماد انداخته است، ولى آن چه نسخه‌هاى متعدد این کتاب بر آن متفق هستند، آن است که اهل بیت (ع) را از راه تکریت و موصل و نصیبین و حلب که راه سلطانى است، به شام برده‌اند. این راه غالبا آباد و از دهکده‌هاى بسیار و شهرهاى آباد می‌گذرد و از کوفه تا شام حدود چهل منزل دارد و قضایاى متعدد و برخى کرامات، از قبیل قضیه راهب قِنسْرِین و نیز کراماتى از سر مبارک در ایام سیر از آن راه رخ داده، چنان که قطب راوندى (متوفاى 573 ق)، ابن شهرآشوب (متوفاى 588 ق) به نقل از خصائص نطنزى و سبط‌بن‌جوزى (متوفاى 654 ق) نوشته‌اند، که نمی‌توان همه آن‌ها را نادرست دانست، به ویژه آن که در برخى از آن‌ها، انگیزه‌اى براى جعل وجود نداشته است.

2 ـ عمادالدین طبرى در کتاب کامل بهائى ضمن گزارش حرکت اسرا، از نام چند شهر چنین یاد می‌کند که مؤید راه سلطانى است: «در آن سیر، به آمِد و موصل و نصیبین و بعلبک و مَیافارقین و شیزر عبور نمودند». هم چنین وى ماجراهایى را در منازل، نقل کرده است.[10]

بنابراین با توجه به مسیر حرکت و در نظر گرفتن کمترین مدت زمان توقف اهل بیت (ع) در شام، بازگشت در اربعین اول، از محالات و ممتنعات است.

محدث نورى درباره احتمال حرکت اسرا از راه بادیه می‌گوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیما 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل بیت (ع) به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وى به کوفه، کمتر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانى هم چون ابن اثیر نیز در کامل آورده‌اند. اما احتمال فرستادن کبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این کار، توسط نورالدین محمود‌بن‌زنگى در سال 565 ق صورت گرفته است.

بنابراین، مدت اقامت یک ماهه در شام (چنان که ابن طاووس نوشته است) و طى کردن هشت فرسنگ (حدود 50 کیلومتر) در شبانه روز، مستلزم آن است که 22 روز در راه باشند که در مجموع بیش از چهل روز طول کشیده است. البته این مدت براى قافله‌اى که زنان، کودکان و ضعیفان را به همراه دارد، میسر نبوده، در حالى که حضور در کربلا، بیش از زمان یاد شده را می‌طلبیده است.

نقد، در پاسخ این اشکال باید گفت که یکى از مسائل مبهم و نامشخص در تاریخ عاشورا، تشخیص مسیر حرکت کاروان اهل بیت (ع) از کوفه به دمشق است. منابع تاریخى متقدم، هیچ خبر معتبرى که مسیر حرکت کاروان اسرا را از کوفه به سوى شام مشخص کند، گزارش نکرده‌اند، اما با مراجعه به منابع تاریخى کهن و نقشه‌هاى جغرافیاى این منطقه می‌توان به این نتیجه رسید که در آن زمان، در مجموع، سه مسیر براى رسیدن به شام وجود داشته است:

مسیر اول، مسیر سلطانى و آباد بوده که از کنار برخى شهرها می‌گذشته است. این همان راهى است که محدث نورى با استشهاد به گفته عمادالدین طبرى از آن سخن به میان آورده است. هم چنین یکى از محققان معاصر، با بررسى و مطالعه این مسئله، مسیر حرکت کاروان اهل بیت (ع) را به شام از این راه، چنین نوشته است:

تکریت، موصل، لبا، کحیل، تل اعفر، نصیبین، حران، معره النعمان، شیزر، کفرطاب، حماه، حمص و دمشق[11]

 

محدث نورى درباره احتمال حرکت اسرا از راه بادیه می‌گوید: اما اگر بپذیریم که مسیر حرکت از بیابان بوده است، باز هم بازگشت در اربعین اول ممتنع است، چرا که حد فاصل بین کوفه تا شام مستقیما 175 فرسنگ (1050 کیلومتر) است. ورود اهل بیت (ع) به کوفه روز دوازدهم محرم و در کاخ پسر زیاد، روز سیزدهم بوده است. بنا به گفته ابن طاووس در اقبال، رفتن قاصد از کوفه تا شام و بازگشت وى به کوفه، کمتر از بیست روز امکان ندارد. مسئله اعزام پیک و بازگشت او را مورخانى هم چون ابن اثیر نیز در کامل آورده‌اند. اما احتمال فرستادن کبوترِ نامه رسان نیز قابل تصور نیست، چون در آن دوره، این کار معمول نبوده و نخستین بار این کار، توسط نورالدین محمود‌بن‌زنگى در سال 565 ق صورت گرفته است.

 

 

فرهاد میرزا، از شهرهاى این مسیر، با تفصیل بیشترى چنین یاد کرده است:

حَصاصَه، تکریت، اعمى، دیر عروه، صَلیتا، وادى الفحله، وادى النخله، أرمینیاء، لینا، کُحَیْل، جُهَیْنَه، مَوْصِل، تل اعفر، سِنجار، نَصیبَیْن، عین الورده، رَقه، جَوسَق، بِشْر، بسر، حلب، سرمین، قِنسرین، مَعَره النعمان، شَیْزَر، کفرطالب، سیبور، عَقْر، حَماه، حِمْص، بعلبک و دمشق.[12]

بنابراین مسیر، کاروان اسرا براى رسیدن به دمشق از راه تکریت به شمال عراق رفته و سپس وارد ایالت جزیره (شمال عراق کنونى و شمال شرقى سوریه) شده است، پس از آن از راه موصل به نصیبین رفته و در نوار مرزى کنونى ترکیه و سوریه، به حران رسیده‌اند. سرانجام با طى کردن مسیر 1500 کیلومتر و در نهایت، عبور از مناطق غربى سوریه و پشت سر گذاشتن مناطق و شهرهایى همانند حلب، معره النعمان، حماه و حمص، وارد دمشق شده‌اند.

مسیر دوم، مسیر مستقیم کوفه به شام است که از منطقه بادیه الشام می‌گذرد. این مسیر را اگر چه محدث نورى احتمال داده است، اما عبور کاروان اهل بیت (ع) از این راه با قراین و شواهد تاریخى، هم سو و موافق نیست، چنان که با این جمله از سخنان حضرت زینب (ع) خطاب به یزید، سازگار نیست:

اَمِنَ العدل یابنَ الطُلَقاءِ تخدیرُکَ حرائرک و امائک و سوقُک بناتِ رسول الله (صلى الله علیه وآله) سبایا قد هتکت ستورهُن و ابْدَیْتَ وجوهَهُن تحدوا بهن الاعداء من بلد الى بلد و یستشرفهُن اهلُ المناقلِ...؛[13] اى فرزند آزاد شدگان! آیا از عدالت است که زنان و کنیزانت را در سرایت در پشت پرده جاى دهى، اما دختران رسول خدا (صلى الله علیه وآله) را (در میان نامحرمان) به صورت اسیر حاضر نمایى که به پوشش آنان تعرض شود و صورت‌هایشان نمایان باشد و دشمنان، آنان را از شهرى به شهر دیگر ببرند و مردم آنان را ببینند...

بدیهى است که اگر مسیرکاروان اسرا از صحراى سوزان و بدون آبادى بادیه الشام بود، حضرت زینب (ع) می‌بایست از تشنگى و گرسنگى طفلان امام (ع) و دیگر همراهان و مسائلى از این قبیل، انتقاد و شکایت کند، نه از گذشتن از شهرها و قرار گرفتن در معرض دید بیگانگان به عنوان اسیر.

هم چنین در گزارش ابن اعثم و خوارزمى درباره مسیر حرکت از کوفه به شام، تصریح شده است که اسراى اهل بیت (ع) همانند اسیران ترک و دیلم، از شهرى به شهرى برده شدند.[14]

مسیر سوم، مسیر معمول و مرسوم بین کوفه و شام است؛ یعنى مسیرى که از ساحل غربى رود فرات و از شهرهایى چون انبار، هیت، قرقیسیا، رقه و صفین می‌گذرد. این راه، همان راهى است که سپاه امیرالمؤمنین (ع) آن را براى جنگ با معاویه پیمود. هم چنین لشکریان معاویه (در رویارویى با سپاه امام حسن (ع)) براى رسیدن به مَسْکِن، از این راه عبور کردند. این مسیر نه به درازى و طولانى مسیر سلطانى است و نه مشکلات مسیر کویر بى آب و سوزان را دارد. بنابراین، به نظر می‌رسد انتخاب این مسیر میانه، از احتمال بیشترى برخوردار باشد. البته شواهد موجود و کراماتى که در خصوص سر امام (ع) و اهل بیت (ع) در شهرهاى حلب، قنسرین، حماه، حمص و دیر راهب نقل شده است، به این دلیل که مشترک بین دو مسیر سلطانى و میانه است، نمی‌تواند شاهدى براى یکى از دو راه به شمار آید، اگر چه در صورت قوت آن‌ها دلیلى دیگر، بر منتفى بودن مسیر حرکت کاروان از راه بادیه الشام است.

از آن چه گذشت، روشن شد که اگر چه احتمال رفتن اهل بیت (ع) به شام از مسیر اول منتفى نیست، اما دلایل متقن و شواهد محکم بر این امر وجود ندارد. بنابراین، دیگر نوبت به محاسبات مسافت بین دو منطقه شام و عراق و بررسى طول این مسیر نمی‌رسد، هم چنان که احتمال مسیر سوم به سبب کوتاهى و معمول و مرسوم بودن آن، بیشتر است. افزون بر این چنان که در پاسخ اشکال اول محدث نورى گذشت یکى از محققان معاصر، شواهد تاریخى زیادى آورده است که برخى از افراد، فاصله بین کوفه تا شام را حدود ده روز و حتى کمتر از چهار روز طى کرده‌اند، از این رو اگر چه حرکت کاروان اسرا (آن هم با شرایط خاص خود)، کندتر از طى کردن مسیر توسط یک نفر بوده است، اما دیگر نمی‌توان محال بودن طى کردن مسیر کوفه به شام را توسط اسرا در مدت ده روز یا در نهایت، اندکى بیشتر، از منکر آن پذیرفت.

ادامه دارد...

برای مطالعه قسمت اول این مقاله اینجا و برای مطالعه قسمت دوم این مقاله اینجا را کلیک کنید.