قبل از هرچیزی باید بیان کنیم که که، ظلمی که بر خاندان رسول خدا(صلی الله علیه وآله وسلم) شد، ظلمی بود که در حق حضرت محمد(ص) و دینی که از طرف خداوند آورده بود، روا شد و این ظلم ابدی است و آثار آن هم هیچ وقت از بین نخواهد رفت و قیام مهدی موعود(عج). یکی از ملاک های لعن و نفرین، ابدی بودن و جاری بودن آن ظلم است. آنچه موجب می شود که لعن به کسانی بر محمد(ص) و آلش(علیهم السلام) ظلم کرده اند، ابدی و باقی باشد، خود ظلمی است که آنها روا داشته اند. چون ظلم آن ها باقی است.

به طور کلی کسانی که در زیارت عاشورا مورد لعن قرارگرفته اند:

1.       بنیان گذاران ظلم: کسانی که پیش از پیدایش اسلام و حتی تولد رسول گرامی اسلام (ص)، به دنبال نابود کردن اجداد ایشان و از بین بردن اسلام بودند. کسانی که امت اسلامی را به سمت سقیفه منحرف کردند و نخستین شکافها را ایجاد کردند. بنا بر بسیاری از تفاسیر آیات و احادیث متعدد، این امت، یهودیان بودند.
"فلعن الله امّه اسّست اساس الظلم و الجور علیکم اهل البیت"

2.       شادی کنندگان به جهت کشتن حسین بن علی(علیه السلام) زمانی که خبر کشتن امام حسین به ابن زیاد و خاندان او و خاندان مروان رسید، شادی خود را از کشته شدن پسر پیامبر(ص) ابراز کردند به قمار و  لهو و لعب پرداختند و به پاس شکرگزاری کشته شدن حسین(علیه السلام) روزه داری کردند. در زیارت عاشورا می خوانیم :

"و هذا یوم فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین صلوات الله علیه. اللهم فضاعف علیهم اللعن منک و العذاب الالیم."

3.       کتمان کنندگان حقیقت: ذکر این نکته نیز خالی از فائده نیست که چند نفر ادعا کردند که پدر زیاد می باشند و معاویه او را برادر خود خواند، و جالب این که همچین فردی با دستور یزید حاکم کوفه شد. و مروان کسی است که پیامبر خدا او را از مدینه بیرون کرد ولی عثمان دوباره او را به مدینه آورد و به او پست و مقام داد. جالب اینجاست اینهایی که دایه داران خلافت رسول خدا(ص) بودند، حقیقتی به نام حسین(ع) و امامت و حکومتی که حق او و خاندان او بود را نادیده گرفتند و خلافت را در بنی امیه چرخاندند.

آیا کشتن خامس آل عبا و سید شباب اهل بهشت شادمانی دارد؟ آیا کسانی که در زیارت عاشورا لعن شده اند کسانی غیر از تجاوزگران و ظالمان و اذیت کنندگان خدا و رسول خدا(ص) بودند؟ اگر این افراد مستحق لعن نباشند پس چه کسانی مستحق لعن خواهند بود؟

"اَللَّهُمَّ خُصَّ اَنْتَ اَوَّلَ ظالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنّى وَابْدَأْ بِهِ اَوَّلاً ثُمَّ الثَّانِىَ وَالثَّالِثَ والرَّابِعَ اَللَّهُمِّ الْعَنْ یَزیدَ خامِساً وَالْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَابْنَ مَرْجانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَهِ."

تقدم لعن بر سلام در زیارت عاشورا
در خصوص تقدم صدلعن بر صدسلام در زیارت عاشورا، این احتمالات را می توان ذکر کرد:

1.  شعار اساسی همۀ ادیان الهی، لا اله الا الله است. خداوند متعال در قرآن می فرماید: "هیچ فرستاده ای را قبل از تو نفرستادیم، مگر این که به او این مطلب را وحی کردیم: لا اله الا الله".(1)"کسی که نسبت به طاغوت کفر بورزد و به خدا ایمان داشته باشد، در این صورت به ریسمان محکم الهی چنگ زده است".(2) پیام این آیات این است که توحید ناب، زمانی حاصل خواهد شد که قبل از آن، هیچ نوع شرکی به آن آلوده نباشد. لعن هم که نوعی برائت است، و  بر سلام  هم که نوعی تولّی(دوستی) است، تقدم دارد؛ زیرا همان طور که در روایات آمده است، کسی که تولّی دارد اما تبرّی( اعلام برائت) ندارد همانند آدم یک چشم است که فضایل را دیده است ولی رذایل را ندیده است.(3) و کسی که تولّی دارد اما تبرّی ندارد، دروغ گو است.(4)

بنابراین تقدم لعن بر سلام می تواند اشاره و تأکیدی بر این واقعیت دینی گفته شده، باشد.

2.  لعن ملعونین به خاطر زشتی های آنان است و سلام بر معصومین (علیهم السلام) به خاطر زیبایی های رفتاری آنان است؛ در اسلام خشنودی و ناخشنودی از کاری، در حکم انجام آن کار است.(5) بنابر اصل اخلاقی، برای خودسازی، اول باید پلیدی ها را از خود دور کرد و بعد خوبی ها را جلب کرد، در زیارت عاشورا نیز اول پلیدی های ملعونین را از وجود خود دور می ریزیم تا خوبی های معصومین (علیهم السلام) که با سلام حاصل می شود، به آن پلیدی ها آلوده نشود.

3.  در قرآن کریم، هم لعن آمده(6) و هم سلام ،(7). همان طور که در زیارت عاشورا، هم لعن و هم سلام آمده است، اما موارد لعن در قرآن و زیارت عاشورا بیش از سلام می باشد، از باب مثال در زیارت عاشورا، لعن 21 بار و سلام 12 بار تکرار شده است. تقدم لعن بر سلام، همانند تکرار بیشتر لعن می تواند اشاره به این واقعیت باشد که لعن از اهمیت بیشتری برخوردار است؛ چرا که به طور عادت در بیان مطالب، آن مطلبی که از اهمیت بیشتری برخوردار می باشد هم  بیشتر تکرار می شود و هم مقدم بر سایر مطالب ذکر می شود.
لعن مردگان در زیارت عاشورا

در زیارت عاشورا کسانی که مرده اند را لعن می‌کنیم، آن هم لعنی همیشگی:"وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَهَ وَ عُمَرَ بْنَ سَعْدٍ وَ شِمْراً وَ آلَ اَبى سُفْیانَ وَ آلَ زِیادٍ وَ آلَ مَرْوانَ اِلى یَوْمِ الْقِیمَهِ"(8)،«عَلَیْهِمْ مِنْکَ اللَّعْنَهُ اَبَدَ الْآبِدینَ".(9)

همانطور که در مقاله قبلی اشاره شد، در قرآن که از طرف خداوندی است که خود خاستگاه رحمت است و رحمتش بر غضبش سبقت دارد، افراد زیادی را مورد لعن قرار داده است؛ مانند: کسانی که خداوند و رسولش را اذیت می کنند،(10) منافقین و مشرکین از زن و مرد،(11) آنانی که آیات الهی را کتمان کردند،(12) یهودیانی که معتقد بودند دست خداوند بسته است(13) و کسانی که نسبت ناروا به زنان مؤمن می دهند،(14) حتی از کسانی یاد می کند که برای ابد در عذاب اخروی، عذاب خواهند دید.(15) و این قضیه در زیارت عاشورا هم که از طرف امام محمد باقر(علیه السلام)  ذکر شده است، دیده می شود.

همۀ این موارد نشان می دهد، که بعضی انسان ها با توجه به اختیاری که خداوند به آنها داده است، آن قدر گناه و معصیت و ظلم انجام می دهند که خود را مستحق لعن و عذاب همیشگی خداوند می کنند، هرچند از دنیا رفته باشند. رحمت الهی بنابر تعالیم قرآن کریم، پیامبر (ص)و اهل بیت (علیهم السلام) فقط به افرادی تعلق می گیرد که خود را در مسیر آن قرار دهند، ولی آنانی که از این مسیر فاصله می گیرند، با دست خویش، خود را محروم می نمایند.

اصولاً چرا نباید کارهای شخص ظالمی که وفات نموده است بازگو گردد و به سبب آن، مورد لعن قرار گیرد؟ هنوز هم بعد از هزار و اندی سال از نزول قرآن، پروندۀ کسانی مانند «ابولهب» باز است که در قرآن می خوانیم: «دو دست ابولهب بریده باد!».[65] تبرّی(بیزاری) جستن از دشمنان خداوند و اهل بیت (ع) یکی از دستورات اساسی مذهب شیعه است که اختصاصی به زمان حیات آنها ندارد و دوست داشتن (یا همان تولّی) درکنار تبرّی است که معنا می دهد. در اهمیت بیزاری جستن از دشمنان خدا و اهل بیت (ع)، همین بس که در بعضی از روایات، لعن بر آنها بر صلوات و درود بر ذوات مقدسه معصومین (ع) برتری داده شده است.[66]

بله! ما از انسان های مؤمن که احیاناً کارهای خلافی هم انجام می دهند متنفر نیستیم، بلکه از عمل آنان بیزاریم؛ زیرا از امام کاظم (ع) روایت شده است که فرمود: «دربارۀ دوستان ما که کارهای خلاف انجام می دهند از عملشان بیزاری بجویید نه از خودشان»،[67]اما کسانی که با آشکار شدن حقیقت، باز هم گناهان بزرگی همچون قتل اولیای خدا را انجام می دهند، چطور؟! کسانی که حق ائمه (ع) را انکار کرده و خون مقدس آنان را بر زمین ریخته و نسل های بشریت را از این فیض عظیم دور کردند، چطور؟ اینان خود را برای همیشه مستحق لعن و نفرین خداوند و همۀ اولیای الاهی کردند و به همین جهت به عذاب الاهی گرفتار می شوند؛ عذاب جاودانه ای که به جرم محروم کردن بشر از مشعل های هدایت، تا قیامت، برآنان نازل می شود.

لعن یزید در زیارت عاشورا

یکی از جملات زیارت عاشورا این جمله است: “اَللَّهُمَّ اِنَّ هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّهَ وَ ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ عَلى لِسانِکَ وَ لِسانِ نَبِیِّکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ”؛[68] پروردگارا، امروز (روز عاشورا)، روزى است که به آن تبرک جستند بنی امیّه و پسر جگرخوار آن، لعنت شدۀ فرزند لعنت شده، به زبان تو و پیامبرت (ص) در هر سرزمین و مکانى که پیامبرت (ص) در آن وقوف و درنگ داشته است”.

نکاتی دراین عبارت وجود دارد که بیان می شود:

1٫ظاهراً مراد از عبارت “ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ” معاویه است؛ زیرا: الف: مادرش هند، لقب “جگرخوار” را پس از شهادت حمزه سید الشهداء (ع)، از آن خود کرد.[69] ب: لقب” اللعین بن اللعین”، یکی از القاب چندین گانه معاویه است.[70]

امّا با توجه به عبارت “هذا یَوْمٌ تَبَرَّکَتْ بِهِ بَنُو اُمَیَّهَ” که اسم اشارۀ “هذا”، به روز عاشورا اشاره دارد بعید نیست که منظور از “ابْنُ آکِلَهِ الْاَکْبادِ اللَّعینُ ابْنُ اللَّعینِ”، یزید باشد.

2٫ مراد از «عَلى لِسانِکَ» (زبان الاهی)، همان کلام الاهی است که توسط خداوند به سوی بندگانش إلقاء می شود،[71] اما با توجه به این که همۀ انسان ها، این شایستگی را ندارند که مخاطب ذات حق تعالی قرار گیرند، نوعاً پیام های الاهی از طریق انبیاء (ع) و کتاب هایی که بر آن ها نازل شده است، به بشر ابلاغ می شود. در خصوص ابلاغ لعن الاهی بر «یزید» باید گفت این لعن به صورت های متعدّدی از جمله توسط انبیا (ع) و قرآن کریم، بیان شده است. در لعن از طریق انبیاء (ع) به صورت مشخص نام یزید ذکر شده است، ولی در لعن از طریق قرآن کریم[72] به صورت کلی ذکر گردیده که شامل یزید هم می شود.

لعن یزید توسط پیامبران (ع):

یزید بن معاویه توسط پیامبران بزرگ از جمله، پیامبران اولوا العزم (ع) مورد لعن و نفرین قرار گرفته است که ما در این جا به سه روایت اشاره می کنیم:

الف. روزی حضرت ابراهیم (ع) از سرزمین کربلا عبور می کرد که در آن جا، از اسب بر زمین افتاد و سر مبارک او زخمی شد، حضرت (ع) استغفار کرد و عرضه داشت: بار خدایا! چه گناهی از من سر زده است؟ جبرئیل (ع) به سوی او فرود آمد و گفت: هیچ گناهی از تو سر نزده است، ولی این جا فرزند آخرین پیامبر (ص) و جانشین او (ع) کشته می شود و خون تو برای هم دردی با او ریخته شد. حضرت (ع) پرسید: قاتل او کیست؟ وی گفت: شخصی است که اهل آسمان ها و زمین او را لعنت می کنند. سپس آن حضرت (ع) دست هایش را بلند کرد و بر یزید بسیار لعنت فرستاد.[73]

ب. پیامبر اسلام (ص) در یکی از سفرها، در نقطه ای از مسیرش ایستاد و فرمود: “انا لله و انا الیه راجعون”، و اشک از دیدگان حضرت (ص) سرازیر شد، مردم از علت آن جویا شدند، حضرت فرمود: اکنون جبرئیل (ع) مرا از نقطه ای در کنار شط فرات خبر  داد که کربلا نام دارد و فرزندم حسین (ع) در آن سرزمین کشته می شود. عرض شد! یا رسول الله (ص)! چه کسی او را می کشد؟ فرمود: مردی به نام یزید که خدایش لعنت کند… .[74]

ج. صفیه دختر عبد المطلب (س) می گوید: وقتی حسین (ع) متولد شد، من او را به پیامبر (ص) دادم و پیغمبر (ص) زبان خود را در دهان وی گذاشت و حسین (ع) زبان را مکید و… پیغمبر میان دو چشم وی را بوسید، آن گاه او را به من داد و گفت: ای فرزندم خداوند لعنت کند قومی را که قاتلان تو هستند. صفیه می گوید: عرض کردم، پدر و مادر من فدای تو باد، چه کسی او را می کشد؟ فرمود: بازمانده ای از گروه یاغیان و سرکشان بنی امیه.[75]

لعن یزید در قرآن کریم:

در آیاتی از قرآن، عناوینی مورد لعن قرار گرفتند که بنابر روایاتی از شیعه و سنی، یکی از مصادیق بارز آن عناوین، بنی امیه هستند و یزید نیز از بنی امیه است:

الف. «شجره ملعونه»[76]: در خصوص این که “خواب” در آیه 60 سورۀ اسراء چه بوده است و “درخت ملعون” چه کسانی هستند، اقوالی مطرح شده است.[77] گروهی از تفاسیر شیعه و سنی، می گویند: خوابی را که رسول خدا (ص) دیده، خواب میمون هایی بود که بر منبر نبی خاتم (ص) جست و خیز می کردند و درخت ملعون هم، همان بنی امیه هستند که یکی پس از دیگری بر تخت خلافت پیامبر اسلام می نشینند.[78] بنابر روایت شیعه و سنی، بنی امیه از فضایل شب قدر محروم هستند و در عوض آن به غصب هزار ماه حکومت گذرای دنیوی دل خوش داشتند.[79]

ب. «شجره خبیثه»[80]: (درخت خبیث) همان اعتقاد به کفر و شرک است که رشد و معنویتی ندارد و ریشه ای در زمین حقیقت ندارد که امام باقر (ع) فرمود: این درخت حکایت حال بنی امیه است.[81]

ج. «کسانی که خدا و رسولش را مورد اذیت قرار دهند، مورد لعن در دنیا و آخرت هستند»[82] بنابر روایت شیعه و سنی هر کس اهل بیت (ع) را مورد اذیت قرار دهد، خدا و رسولش را مورد اذیت قرار داده است.[83]و چه اذیتی بالاتر از شهادت امام حسین (ع) و اسارت اهل بیتش (س)، توسط یزید و یارانش؟

د. «کسانی که نعمت الاهی را ناسپاسی کنند، قوم خویش را به نیستی و نابودی کشاندند، و به همان جهنم می رسانند که بد قرارگاهی است».[84] بنابر روایت شیعه و سنی اینان دو قوم از قریش؛ یعنی بنی امیه و بنی مخزوم هستند.[85]

هـ. در قرآن کریم عناوین زیادی مورد لعن قرار گرفته است؛ مانند: لعن بر ظالمین،[86] کافرین،[87]کسی که به عمد مؤمنی را بکشد[88]و …[89] که بر یزید قابل تطبیق است.[90]

با نگاهی هرچند گذرا و سطحی به جنایات یزید و چگونگی شهادت سید الشهدا (ع) و همراهان او و با در نظر گرفتن جایگاه امام حسین (ع) و مقام وراثت او نسبت به همۀ انبیای الاهی، می توان این مطلب را بیان کرد که موردی از موارد لعن قرآنی نیست که یزید، جزء ملعونین مسلم آن نباشد.

زشتی و پلیدی کار یزید به گونه ای بود که در تاریخ بشریت، پس از شیطان، هیچ کس همانند او مورد لعن قرار نگرفت، کسی که بنابر روایات، همه موجودات دریایی، صحرایی، هوایی و … او را مورد لعن قرار داده اند.

4٫ دربارۀ لعن در هر جایگاه و مکانی (فى کُلِّ مَوْطِنٍ وَ مَوْقِفٍ وَقَفَ فیهِ نَبِیُّکَ صَلّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ)، احتمالات زیر مطرح است:

الف. این احتمال وجود دارد که به معنای تأکید و کثرت لعن بر یزید باشد.

ب. لعن به زبان حال (و نه تنها به زبان قال و گفتار)، نیز می تواند مد نظر باشد؛ از آن رو که پیامبران در همان حالی که به تبلیغ دین می پردازند، با زبان حال دارند مانعین از اجرای آن را لعنت می کنند و یزید نیز در واقع مانع اجرای دین بود و از این جهت مورد لعن حالی نبی خاتم (ص) قرار گرفته است.[91]

لعن ابن مرجانه در زیارت عاشورا

در زیارت عاشورا آمده است: «وَ الْعَنْ عُبَیْدَ اللَّهِ بْنَ زِیادٍ وَ ابْنَ مَرْجانَهَ»، «ابن مرجانه» همان عبیدالله بن زیاد است، اما وجه این که بین این دو اسم «واو عطف» آمده است، تأکید بر این مطلب است که عبیدالله، هم فرزند زیاد و هم فرزند مرجانه است؛ یعنی اسم پدر و مادرش را بیان کرده است. اگر چه عبیدالله بن زیاد، (به طور ادعا) از بنی امیه و آل زیاد می باشد و لعن بر آنان، لعن بر او هم بود، اما به جهت نقش مهمّ و کلیدی او در قتل امام حسین(ع) و یارانش و همین طور ریشه های فاسد پدری و مادری اش، علاوه بر ذکر نام او، نام پدر زنازادۀ او (= زیاد) و نام مادر زناکار وی نیز ذکر شده است، تا یکی از علّت های اعمال زشت او که همان پلیدی نسبی و خانوادگی او است روشن شود.

این که در این گونه موارد چند اسم و یا صفت در کنار هم با واو عطف شوند امر رایجی است که بسیار دیده می شود همان طور که در صدر همین زیارت در سلام به امام حسین (ع) می گوییم: «السّلام علیک یابن امیر المؤمنین و ابن سیّد الوصیّین»، با این که سید الوصیّین همان امیر المؤمنین است، ولی با واو به آن عطف شده است.[92]

لعن همۀ بنی امیه در زیارت عاشورا

از اصول محکم قرآنی این است که هیچ کس به جهت گناه شخص دیگر، مورد ملامت یا عذاب دنیوی و اخروی قرار نمی گیرد؛[93] مگر این که به نحوی در تحقق گناه، مؤثر و یا به آن راضی باشد یا از آن نهی نکرده باشد که در همه این موارد، عقوبت و عذاب به خاطر همین گناهان می باشد، نه به خاطر گناه دیگران.

شتر حضرت صالح (ع) را یک نفر از قوم ثمود پی کرده بود،[94] اما قرآن کریم این گناه را به همه آنان نسبت می دهد[95] و همه آنان را مرتکب جرم و مستحق کیفر می شمارد؛[96] چرا که آنان راضی به این گناه بودند که به تعبیر علی (ع): خشنودی و خشم مشترک قوم ثمود، آنان را دارای سرنوشت شوم مشترک کرد.[97]

قران کریم یهودیان معاصر نبیّ خاتم (ص) را به خاطر گناهان نسل های گذشته شان، مورد مذمّت های فراوانی قرار داده است؛ مانند گوساله پرستی، ستم کاری، تحریف سخنان خدا، تکذیب پیامبران الاهی، کشتن آنان و ….[98] علّت این مذمّت ها علی رغم این که یهودیان معاصر مرتکب چنین گناهانی نشدند، این بود که آنان به گذشتگان خود فخر می ورزیدند و از آنان راضی بودند.

در میان بنی امیّه نیز، عدّه ای عامل تسبیبی، عده ای عامل مباشری، عدّه ای تماشاگر و عدّه ای خشنود و فخر فروش، نسبت به غصب امامت ائمه (ع) و شهادت این بزرگواران و شیعیان آنان بودند؛ از این رو هر کس از آنان به نوعی به دلیل گناهانی که انجام داده اند، مورد لعن قرار گرفته اند. در مقابل نیز عده ای از آنان اهل خیر و خوبی بوده اند.

از نظر قرآن و روایات، ملاک در الحاق به گروه یا قبیله ای، هماهنگی فکری و عملی با آن گروه است؛ چنان که خداوند متعال پسر نوح را از اهل نوح (ع) نمی داند و دلیل آن را عدم هماهنگی عملی با نوح (ع) بیان می کند؛[99] بنا براین مبنا، ائمه (علیهم السلام)، نیکان از بنی امیّه را از بنی امیه نمی شمردند؛ از باب نمونه «یکی از فرزندان عبد العزیز بن مروان که اسم او سعد بود در حالی که همانند زنان با صدای بلند گریه می کرد وارد بر امام محمد باقر(ع) شد؛ امام فرمود: چه چیز شما را به گریه واداشت؟ سعد گفت: چگونه گریه نکنم در حالی که من از همان درخت ملعون در قرآن می باشم؟ امام باقر (ع) فرمود: «لَسْتَ مِنْهُمْ أَنْتَ أُمَوِی مِنَّا أَهْلَ الْبَیت»؛ تو از ایشان نیستی، تو از ما اهل بیت هستی، آیا نشنیدی سخن خداوند را (در حکایتى که از ابراهیم (ع) نموده) فرمود: پس هر کس از من تبعیّت کند از من خواهد بود[100]».[101]

بنابراین طبق اصطلاح علم اصول، خروج صالحان بنی­امیه از تحت واژۀ «بنی­امیّه» خروج تخصّصی خواهد بود نه تخصیصی؛ یعنی از همان ابتدا بنی­امیه در این عبارت شامل نیکان بنی­امیه نیست تا بخواهد با تخصیص خارج شود.

مرحوم میرزا ابوالفضل تهرانی در شرح زیارت عاشورای خود، ضمن تأیید این وجه، دو مؤید برای آن ذکر می کند:

1٫ «بنی» به «امیه» اضافه شده است و اضافه، حقیقت در عهد است؛ یعنی مراد از بنی­امیه آن جماعت معهود از فرزندان امیه هستند که با اهل بیت دشمنی و از آنان نفرت داشتند.

2٫ در روایتی، امام معصوم (ع) واژۀ بنی­امیه را به کار می‌برد، و در ادامه آن را به ابوسفیان و معاویه و آل­مروان تطبیق می‌کند.[102]

در نتیجه باید گفت که لعن همۀ بنی امیّه (آن گونه که در زیارت عاشورا آمده است: «لَعَنَ اللَّهُ بَنى اُمَیَّهَ قاطِبَهً»[103])، شامل کسانی از آنان است که از نظر فکری و عملی هماهنگ با بنی امیه هستند و نیکان آنان را شامل نمی شود.

لعن معاویه فرزند یزید وعمر بن عبدالعزیز:

برخی از مورخان، پسر یزید (معاویه بن یزید) و چند تن دیگر از بنی امیه نظیر عمر بن عبدالعزیز را به دلیل برخی خدمات، انسان هایی خوب معرفی کرده اند که با لعن آنها مغایر است.

در مورد پسر یزید باید گفت: بی تردید اقدام معاویه پسر یزید در کناره­گیری از خلافت، اقدامی شایسته بوده و به درستی، به غاصبانه بودن آن پی برده بود، اما این اقدام دلیل نمی‌شود که مطمئن باشیم معاویه بن یزید با رعایت تمام شرایط توبه (از جمله جبران ظلم‌های انجام شده) مورد رحمت الاهی واقع شده باشد و مشمول لعن الاهی نباشد. غصب خلافت و لو در مدتی کوتاه، گناه بزرگی است که بی­تردید بخشوده شدن آن نیز شرایطی دارد، چنان که در مورد عمر بن عبدالعزیز نیز از امام سجاد (ع) روایتی وارد شده است که آن حضرت به عبدالله بن عطاء فرمود: “… او (عمر بن عبدالعزیز) می­میرد در حالی­که اهل زمین بر او بگریند و اهل آسمان وی را لعنت کنند”؛[104] چرا که او بر مسندی نشسته بود که نسبت به آن حقی نداشت هر چند وی نسبت به سایر خلفا، اقدامات شایسته و فراوانی انجام داده بود، البته به طور قطع نیز ادعا نمی‌کنیم که معاویه بن یزید یا عمر بن عبدالعزیز مشمول رحمت الاهی قرار نگرفته باشند.[105]در هر صورت تنها خداوند از سرنوشت آنان آگاه است.

حاصل آن که  این نکته قابل انکار نیست که بالاخره برخی از بنی‏امیه و لو گروه اندکی از آنان، جزو شیعیان و نیکان بودند؛ مانند خالد بن سعید بن عاص و ابوالعاص بن ربیع و سعدالخیر و چند تن دیگر، در نتیجه مراد از بنی­امیه جماعت خاصی از آنان است که اینان در زمرۀ آنان محسوب نمی­شوند.[106]