پس از شهادت حضرت علی (ع) و روی کار آمدن بنی‌امیه، تودۀ مردم که معروف به سواد اعظم شدند، فرقه جدیدی را تشکیل دادند که «مرجئه» خوانده می‌شوند. اینها در برابر خوارج بودند که نه امامت حضرت علی (ع) را قبول داشتند و نه خلافت معاویه را؛ گروه دیگر نیز شیعیان علی (ع) و معتقد به امامت وی بودند.

کلمۀ «ارجاء» در لغت عرب دو معنا دارد: تأخیر انداختن و امید دادن. این جریان مذهبی به دلیل اعتقاداتی که داشتند مرجئه نامیده شدند. آنها عمل را از ایمان مؤخر می‌دانستند و معتقد بودند که عمل از حیث رتبه بعد از ایمان است و داخل در حقیقت ایمان نیست. در واقع معتقد بودند معصیت به ایمان ضرر نمی‌زند. آنها اجرای حکم مرتکب گناه کبیره را به تأخیر می‌انداختند و می‌گفتند در دنیا نباید دربارۀ آنان قضاوت کرد و آنها را اهل بهشت یا جهنم دانست. آنها قضاوت دربارۀ حق یا باطل بودن حضرت علی (ع) و عثمان و طلحه و زبیر و به‌طور کلی گروه‌هایی که بعد از دو خلیفۀ اول با یکدیگر درگیر شدند را به روز قیامت وا‌می‌گذارند.

همچنین احتمالاً پس از پیوستن جریان عثمانیه به مرجئه در گزارش‌های تاریخی آمده که ارجاء معنای مؤخر دانستن امامت حضرت علی (ع) از خلفاى سه گانه است. بر طبق این نظر مرجئه و شیعه در مقابل هم قرار می‌گیرند.

عده‌ای برای اینکه میان این دو گروه وحدت ایجاد کنند، پیشنهاد کردند که قضاوت دربارۀ حق و باطل بودن عثمان و علی را به تأخیر اندازند تا خدا در روز قیامت دراین‌باره حکم کند.

دربارۀ آرا و اندیشه‌های مرجئه و هویت حقیقی آنان در بین مورخان اختلاف نظر وجود دارد و به نظر می‌رسد مرجئه به چندین فرقه و مذهب مختلف اطلاق می‌شده است که برخی جنبۀ سیاسی و برخی دیگر جنبۀ کلامی داشته‌اند.

نخستین گروهی که مرجئه نامیده شدند، در قرن اول هجری پدید آمدند. پس از وقایعی که در زمان خلافت عثمان رخ داد و به اختلاف حضرت علی (ع) و اکثر مردم با او انجامید، مسلمان‌ها به دو دسته تقسیم شدند. برخی مردم از عثمان حمایت کردند و اکثر مردم به خانه علی شتافتند و او را به خلافت و پیشوایی امت فراخواندند. پس از کشته شدن عثمان این اختلاف ادامه یافت و معاویه به بهانۀ خونخواهی عثمان در مقابل حضرت علی (ع) شورش کرد. این اختلاف حتی پس از شهادت امام نیز ادامه داشت. در چنین اوضاع و احوالی عده‌ای برای اینکه میان این دو گروه وحدت ایجاد کنند، پیشنهاد کردند که قضاوت دربارۀ حق و باطل بودن عثمان و علی را به تأخیر اندازند تا خدا در روز قیامت دراین‌باره حکم کند. ابن عساکر می‌گوید: «گروهی از مسلمان‌ها که در اطراف سرزمین‌های اسلامی مشغول نبرد با کفار بودند، پس از بازگشت به مدینه دیدند عثمان کشته شده و مردم با یکدیگر اختلاف دارند. برخی از عثمان طرفداری می‌کنند و برخی علی را بر حق می‌دانند. در این هنگام آنها گفتند ما علیه عثمان و علی (ع) حکمی صادر نمی‌کنیم و این کار را به تأخیر می‌اندازیم تا خدا دراین‌باره حکم کند.»[1]

این اعتقاد مرجئه درست در مقابل خوارج نخستین است که حضرت علی (ع) و عثمان را کافر می‌دانستند.

نخستین مأخذ موجود از فرقۀ مرجئه نامه‌ای از حسن بن محمد بن حنفیه است. متن این نامه با شرحی مفصل در مقالۀ محققانۀ «ژوزف فان اس» ذیل کتاب «الارجاء» آورده شده است.

رسالۀ حسن بن محمد بن حنفیه با نام: فی الرد علی القدریه و کتاب «الارجاء» (101 قمری) کهن‌ترین سندی است که به دست ما رسیده است.

 گزارش‌ شده است که او در مجلسی حضور داشت که در آن مدت‌ها دربارۀ حق و باطل بودن حضرت علی (ع) و عثمان و طلحه و زبیر بحث شد. او که تا این زمان ساکت بود، لب به سخن گشود و گفت بهتر از همۀ این حرف‌ها این است که حکم آنان را به تأخیر اندازیم و هیچ‌کدام را قبول یا رد نکنیم. وقتی این سخن حسن به محمد حنیفه رسید و به شدت خشمگین شد و فرزند را مورد سرزنش قرار داد. گفته شده است که حسن پس از این جریان رساله‌ای در باب ارجاء نگاشت؛ اما بعدها از این کار پشیمان شد و گفت: «ای‌کاش مرده بودم و چنین کاری نمی‌کردم.»[2]

نوبختی عالم و نویسندۀ بزرگ شیعی، گروه دیگری از مرجئه را معرفی می‌کند. آنها کسانی هستند که پس از شهادت حضرت علی (ع) به معاویه پیوستند و جز اندکی از شیعیان آن حضرت، باقی نماند. ایشان قومی بودند که از حاکمان وقت پیروی می‌کردند. عقیدۀ مهم این طایفه آن بود که همۀ اهل قبله را که ظاهراً به اسلام قرار می‌کردند، مؤمن و مسلمان می‌دانستند.[3] این گروه نیز در اصل گروهی سیاسی بودند که خواهان قطع جنگ و خونریزی جریان‌های مختلف و گردن نهادن به حکومت موجود یعنی حکومت اموی بودند.

اعتقاد آنها کمک شایانی به بنی‌امیه کرد و باعث شد معاویه حکومت را به دست گیرد؛ پس از آن زمینۀ خلافت یزید را هم مهیا ساخت؛ زیرا آنها بر اساس عقایدشان می‌گفتند یزید گناه هم کند ایرادی ندارد و...

اینان همان مرجیان طرفدار امویان هستند. این گروه با گروه نخست شباهت زیادی دارند. گروه نخست حکم علی (ع) و عثمان را به تأخیر می‌انداختند و خواستار قطع خصومت مسلمان‌ها بودند. گروه دوم به فرقه‌های متخاصم مثل خوارج، امویان و شیعیان امید آمرزش می‌دانند و خواهان قطع جنگ میان آنها بودند و البته از حکومت اموی حمایت می‌کردند.

باوجود اینکه این دو گروه از مرجئه دربارۀ حضرت علی (ع) قضاوتی نمی‌کردند، اما در زمان‌های بعد لااقل برخی از مرجئه به موضع ضدیت با حضرت علی (ع) کشیده شدند.

این سکوت و اعتقاد آنها کمک شایانی به بنی‌امیه کرد و باعث شد معاویه حکومت را به دست گیرد؛ پس از آن زمینۀ خلافت یزید را هم مهیا ساخت؛ زیرا آنها بر اساس عقایدشان می‌گفتند یزید گناه هم کند ایرادی ندارد و... در واقع یکی از جریان‌هایی که به صورت غیرمستقیم باعث پدید آمدن واقعۀ عاشورا شد این جریان بود که با بی‌تفاوتی و اطاعت از حاکم فاسد زمینه‌ای برای یزید پیش آورد که هر عملی را بتواند انجام دهد و نیاز به حفظ ظاهر نداشته باشد.

در طی سال‌های پیدایش این جریان، آنها به چهار گروه تقسیم شدند.

گروه نخست مرجئۀ خراسان هستند که از همه بیشتر در عقیدۀ ارجاء غلو کردند. اینان جهمیه یعنی پیروان جهم بن صفوان هستند. گروه دوم مرجئۀ شام‌اند و غیلانیه، پیروان غیلان بن مروان هستند.

گروه دیگر در عراق و پیروان «عمرو بن قیس الماصر یعنی مصریه» هستند که ابوحنیفه نیز از آنان است.

گروه چهارم شکی و باتریه هستند که از اصحاب حدیث و حشویه هستند.[4]

جالب اینجا است که سال‌ها قبل از تولد این مذهب، پیامبر اکرم (ص) وقوع آن را پیش‌بینی کرده و دراین‌باره به مسلمانان هشدار داده بودند.[5] متأسفانه امروزه نیز تفکرات مرجئه به صورت‌های مختلف در جوامع اسلامی وجود دارد.